رامبد خانلری در گفتگو با صبا:
نویسندگی کار آسانی است، نویسنده ماندن شرط است
موراکامی در کتاب داستاننویسی به مثابه یک شغل میگوید «آن چیزی که از نویسنده شدن سختتر است نویسنده ماندن است». من توانستم خودم را ده سال در این حرفه حفظ کنم و کیفیتی را برای کارم بسازم.
سمیه خاتونی– اختتامیه هفدهمین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد، چهارشنبه سوم بهمن ماه در تالار کتابخانه ملی برگزار شد و برگزیدگان و شایستگان تقدیر را در ۴ بخش معرفی کرد. در بخش مستندنگاری، کتاب «خاک کارخانه؛ پارچههای ناتمام چیتسازی بهشهر و سرگذشت آخرین کارگران» نوشته شیوا خادمی از نشر اطراف شایسته تقدیر دانسته شد. در بخش نقد ادبی، کتاب «دیرش روایی» نوشته بهمن نامورمطلق از نشر سخن به عنوان اثر شایسته تقدیر معرفی شد.در بخش داستان کوتاه، کتاب «آن پریزاد سبزپوش» نوشته صمد طاهری از نشر نیماژ برگزیده شد و کتاب «پرنده باز تهران» نوشته ندا رسولی از انتشارات هیلا شایسته تقدیر شناخته شد. در بخش داستان بلند و رمان، کتاب «سنگ اقبال» نوشته مجید قیصری از نشر چشمه برگزیده شد و کتابهای «دختران قبیله جنگ» نوشته جواد افهمی از انتشارات خط مقدم و «دم اسبی» نوشته رامبد خانلری از نشر بان شایسته تقدیر شناخته شدند. در ادامه روزنامه صبا، با رامبد خانلری (رمان شایسته تقدیر) گفتوگویی داشت که در ادامه میخوانید:
درباره داستان و مضمون رمان «دم اسبی» بگوئید؟
شخصیت اصلی این رمان (ارژنگ) اعتقاد دارد که در گذشته نیز میتواند اتفاقات جدیدی رقم بخورد. به این تعبیر که افراد در اکنون خود میتوانند کاری کنند که گذشته را تغییر دهند و آن را خراب کند. و شخصیت اصلی به دنبال اقداماتی است که گذشته خود را خراب کند تا جایی که دیگر هیچ خاطره خوبی از گذشته خود به جا نماند.
روایت در رمان «دم اسبی»، خطی است یا غیر خطی؟
روایت به تبع ذهن آشفته راوی و بر اساس ساختار آشفتگی به صورت غیر خطی است که در ساختار رمان سیال ذهن طرح و گسترده میشود.
آیا در مولفههای روایی، از عناصر سورئالیستی نیز استفاده کردهاید؟
بله، کاملا. آن چیزی که ابتکار عمل داستان را در دست دارد و رویدادها را ایجاد میکند، اسطوره آل است.
استفاده از عناصر ماورائی در رمان قبلی شما، «سرطان جن» هم دیده میشود.
در «سرطان جن» تقریبا از بیشترین اسطورههای وحشت ایرانی استفاده کردهام. البته بسیاری رمانهای مرا در زمره رمان ژانر وحشت میخوانند، اما من در درام نویسی خود را پایبند به مولفههای خاص و تثبیت شدهای در رمان ژانر وحشت نمیدانم. من در حقیقت درام نویسی هستم که به اسطورههای وحشت علاقه زیادی دارم و مولفههای ژانری به آن شکل که بخواهم ادعا کنم من وحشتنویس هستم در آثار من وجود ندارد.
سبک نویسندگی در ساختار رمان سیال ذهن روی مرز باریکی حرکت میکند که یک سوی آن هذیان و دیگری یک جهان متفاوت و بدیع است، به نظر شما چگونه یک رمان در این ساختار که پایههایش از آشفتگی سرچشمه میگیرد به انسجام روایی خواهد رسید و مسیرش را از هذیانگویی جدا خواهد کرد؟
راستش این مسئله یکی از ترسهای بزرگ من بود و در رمان «دم اسبی» من برای اولین بار به سراغ یک راوی رفتم که سلامت عقلانی ندارد و از زمره روایان نامطمئن و اعتماد ناپذیر به حساب میآمد. قبل از نوشتن با رویکرد آسیب شناسانه به سراغ داستان های اینچنینی رفتم و متوجه شدم که در این داستانها از خصوصیت هذیانگویی راوی در قسمتهایی از داستان استفاده میشود که روایتی برای تعریف وجود ندارد و بستری از معماها را نویسنده طرح میکند و برای جمع کردن داستان به روای نامطمئن و هذیان گو متوسل میشود. البته دم اسبی قبلا در حد یک طرح و خرده روایتی در رمان «سرطان جن» بود که تصمیم گرفتم با توجه به داستان و قصه مستقل اش در آن اثر نیاید و به صورت یک اثر مستقل کار شود.
رابطه واقعیت و خیال در رمان «دم اسبی» چگونه است؟
«دم اسبی» نصف در واقعیت و نصف در خیال است و به مخاطب اطلاعاتی از واقعیت میدهد که در ادامه بتواند مفاهیم را در ذهن خود خیالی و یا واقعی ترسیم کند و خود تصمیم بگیرد که نسخه واقعی داستان و یا نسخه خیالی و فانتزی آن را بپذیرد.
یعنی مرز بین واقعیت و خیال محو میشود؟
بله، من شبیه این داستان در ادبیات داستانی «ماهی بزرگ» است و در سینما «هزار توی پن» است. اینها قصه هایی هستند که بر روی مرز باریک بین خیال و واقعیت حرکت میکنند.
به نظرم در فیلم «هزار توی پن» مرز میان خیال و واقعیت مشخص است…
نه، به عنوان مثال مادر مریض است و روی تخت خوابیده است، دختر برای بهبود مادر یک ریشه جادویی را زیر گذاشته است، پزشک بر سر بالین مادر میآید و او را مداوا میکند، فردای صبح روز بعد حال مادر خوب است… حالا کدامیک از این دو عنصر خیالی و واقعی در خوب شدن حال مادر کارکرد داشتند؟ در اینجاست که مرز خیال و واقعیت محو میشود و تصمیم گیری بر عهده مخاطب است.
مضمون رمان شما این است که شخصیت اصلی قصد دارد در زندگی آینده خود اتفاقاتی را رقم زند که گذشته را تغییر دهد، آیا این ایده، خاستگاهی در نظریههای شناخت فلسفی و یا روان شناختی دارد؟
در حد یک نظریه بله وجود دارد اما در «دم اسبی» من بعد انسانی این مسئله را محل چالش قرار دادهام و اینکه دو دوست با اختلافاتی که با هم دارند اگر این رابطه در همین نقطه به پایان برسانند، خاطرات باقی میماند، اما اگر این رابطه به دشمنی و سنگ انداختن در جلوی پای هم منجر شود آن خاطره دوستی هم از بین میرود و در اکنون کاری میکنند که گذشته تخریب میشود.
در مواجهه با اینکه اثرتان در جایزه جلال شایسته تقدیر شد، چه حسی داشتید؟
موراکامی در کتاب داستاننویسی به مثابه یک شغل میگوید «آن چیزی که از نویسنده شدن سختتر است نویسنده ماندن است». من ۱۰ سال پیش هم برای مجموعه داستان «سرطان جن» نامزد دریافت جایزه جلال شده بودم. اینکه توانستم خودم را ده سال در این حرفه حفظ کنم و کیفیتی را برای کارم بسازم و از این کیفیت محافظت کنم جنبه شخصی برداشت من از این ماجراست. خبر نامزدی و برگزیده شدن برای من این پیام را داشت. من ده سال در این مسیر بودم. با همه سختیها و بیپولیهایی که این حرفه برای من داشت.
صحبت پایانی :
خواسته من از برگزارکنندگان هر رویدادی نگاه جامعالاطراف به شرکتکنندگان است. این که آنها را با آثارشان متر کنند نه خودشان یا جهانبینی شخصی آنها.