بررسی فیلم «شمال از جنوبغربی»
جنگل توطئه
فیلم سینمایی «شمال از جنوبغربی» را به بهانه حضور در چهل و سومین جشنواره فیلم فجر بررسی کرده ایم.
رضا خسروزاد – «ابتدای جنگ تحمیلی، عملیات خرابکارانهای در شمال کشور شناسایی که توسط بچههای اطلاعات توطئه بمبگذاریها طی درگیری و عملیات چریکی خنثی میشود…»
حمید زرگرنژاد، کارگردان و تهیهکننده سینما، با فیلمهای «پایان خدمت»، «ماهورا»، «برای مرجان» و «شماره ۱۰» در دورههای مختلف جشنواره فیلم فجر شرکت داشته و جوایزی را نیز از آن خود کرده است.
در فیلم «شمال از جنوب غربی» محمولهای از مواد منفجره برای عملیات خرابکارانه وارد استانهای شمالی کشور شده که در مرحله تعقیب و مراقبت، گم میشود.
عملیات تروریستی با حمایت عراق توسط گروهک مجاهدین خلق تا پیش از عملیات مرصاد با شدت و حدت وجود داشت اما در خاطر من نمانده که چنین عملیاتی در منطقه شمال انجام شده باشد. درعین حال این عدم آگاهی خللی به تماشای فیلم وارد نمیکند و در ادامه صرفنظر از وامگیری فیلم از واقعیت، نگاهی اجمالی به کلیت اثر میشود.
«شمال از جنوب غربی» با مضمون سیاسی و اکشن بالای کار و با توجه به کم تعداد بودن آثاری با این درونمایه، میتوانست جذابیت خوبی برای مخاطب داشته باشد. ترکیب ژانر تروریستی و اکشن جنگی، بهویژه در سینمای ایران که کمتر سراغ چنین روایتهایی رفته، میتوانست برای مخاطبانی که به داستانهای پرتنش و پرهیجان علاقه دارند، جذابیت ویژهای داشته باشد. از سوی دیگر، انتخاب چنین موضوعی در بستری تاریخی هم میباید نقطه عطفی بر سینمای دفاع مقدس میشد اما به زغم نگارنده، فیلم نتوانسته از عهده شاخص شدن برآید و در حد اثری قابل احترام باقی مانده است.
فیلم با استقبال بابک از همسرش زهرا که با هم اختلاف داشتهاند و پسر خردسالشان شروع میشود و در حینی که انتظار میرود در ادامه به شناخت نسبی از شخصیتها برسیم بلافاصله تمرکز روایی بر نیروهای اطلاعاتی و متعاقب آن نیروهای تروریستی جلب میشود و بدون آنکه شناخت کافی و وافی از شخصبتها پیدا کنیم در حجم بسیار بالای آدمهای فیلم سرگردان میشویم. تعدد کاراکترها و عدم تمرکز بر شخصیتهای اصلی سبب میشود آدمهای فیلم در دو گروه انقلابی و ضد انقلاب خلاصه شوند و ما ناظر مبارزه دو جبهه حق و باطل باقی بمانیم.
شخصیت بابک و زهره تشریح نمیشوند و به لحاظ شناختی مبهم و مجهول باقی میمانند. حتی وقتی پوشش تشکیلاتی زهره کنار میرود و تبدیل به نصرت فرمانده مجاهدین میشود بازهم شناختی از شکل و چگونگی و چرایی این تغییر به دست نمیدهد. زهره بعنوان مادر یک فرزند هشت ساله چطور و چگونه با همسرش زندگی میکرده و چرا هیچکدام شناختی از هم ندارند. تعداد آدمهای روایت زیاد است به شکلی که گاه فیلمساز نیز شخصیتی را فراموش و در نیمهراه گم میکند. نگاه کنید به درگیری در بیمارستان و لو رفتن نفوذی و عدم بازگشت مجدد به وی و اینکه اطلاعاتی از او استخراج میشود یا نه.
از سوی دیگر تلاش برای ایجاد همحسی با تمام افراد بازی حتی شخصیتهای فرعی، نه تنها کمکی به همراهی و همدلی نمیکند که نوعی زیادهگویی و گسست با جریان ماجرای اصلی بوجود میآورد. نگاه کنید به دلداری دادن مهدی به همرزمش و دقایقی بعد از تیر خوردن و شهادتش، بیآنکه عمقی به توجه ما اضافه کند یا به لحاظ عاطفی تماشاگر را منقلب کند.
حجم بالای درگیریها و تیراندازیها و تکرار چند باره مواجهه دو گروه در جنگل چیزی جز تطویل بیهوده ندارد و داستان را به پیش نمیبرد. این درجا زدن بخصوص در بخش سوم فیلم به شدت ملالآور و حوصله سربر است تا جایی که با پایان یافتن فیلم میبینید جز زد و خورد و نمایش انفجار و تیراندازی، چیز دیگری ندیدهایم.
استفاده از لوکیشن جنگلها و مردابهای شمال اگرچه زیبایی بصری به فیلم بخشیده اما حجم بالای انفجارها و تروکاژهای میدانی در جنگلهای هیرکانی شخصا مرا نگران حیات جانوری و محیط زیست حیوانی منطقه مینمود که این نکته قطعا برای تماشاگران دیگر هم اتفاق افتاده است. و در پایان اشاره کنم نام فیلم برگرفته از شاهکار کلاسیک «شمال از شمال غربی» آلفرد هیچکاک دارد، اما آن کجا و این کجا.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است