مهدی علیمیرزایی در گفتگو با صبا:
دوری از هویت و اصالت، برنامهها را فست فودی میکند
پاشنه آشیل تلویزیون حفظ تعادل بین اصالت و ملاحظات تولید است و در برنامههایی موفق بوده که به هنرمند احترام گذاشته. وقتی تولیدات از هویت و اصالت دور میشوند، برنامههای تلویزیونی فست فودی می شوند.
ندا حسنی – «لمندگان» واژۀ نو، متفاوت و کاملا ایرانی است که می توان به سه انسان دوپایی که به صورت شبانه روزی روی مبل و کاناپه لم دادهاند، نسبت داد. سه لمندهای که فقط حرف میزنند و میخورند و همه خلاقیتشان را به کار میبرند که کارهای خود را به آسانترین شکل انجام دهند. یکی به جای هرسه نفر فکر کند و یک خواب را همزمان هرسه ببینند، طوری که نیاز به نقل خواب نیز نباشد. امروزه با پیشرفت تکنولوژی و ظهور پدیدهای به نام «هوش مصنوعی»، مشابه چنین دنیایی را در زندگی خیلی از افراد میتوان مشاهده کرد. طوری که این لمندگیها باعث بروز مشکلات جسمی، چاقی، کم تحرکی، مشکلات گوارشی و مانند آن میشوند. شاید بتوان «لمندگان» را تلنگری به زندگی ماشینی امروز دانست که به نوعی بشر این روزگار را گرفتار خود کرده است. در هرحال این مجموعه با مثلثی از سه کمدین امیرکاظمی، محمدمعتضدی و مجید افشاری توانسته دقایق مفرحی را برای مخاطبش رقم بزند؛ هرچند که این دقایق گاه کسالت بار و حرص درآر میشوند و بیننده را در ابهام موضوعی فرو میبرند اما حضور هنرمندان باسابقه و پیشکسوت به عنوان میهمان توانسته چنین کمبودهایی را جبران کند و بیننده را تا دقایق آخر ۴۵ دقیقه «لمندگان»، پای تلویزیون بنشاند. این ایده نو اول بار در ذهن خلاق نویسنده مجموعه مهدی علیمیرزایی شکل گرفت، سعید مرادی تهیهکننده آن در موسسه سیمرغ و صادق بکتاشیان کارگردان آن است. در خلق این کمدی فانتزی یا سیتکام قابل قبول تلویزیونی عوامل فنی و بازیگران دیگری نقش داشتهاند که در یک فوریت زمانی مجموعهای ۴۰ قسمتی را از شبکه دو سیما روی آنتن میبرند. هرچند که اطلاع رسانی درباره این سریال ضعف داشته ولی نباید از تیتراژ متفاوت آن توسط محراب مشهدیان با صدای سینا حجازی غافل شد. در ادامه گپ و گفت خبرنگار صبا با نویسنده این مجموعه را میخوانید.
طرح اولیه «لمندگان» چگونه شکل گرفت و چه زمانی برای تبدیل آن به فیلمنامه و سپس سریال، صرف شد؟
سال ۱۳۸۵، به خانه دانشجویی رفت و آمد داشتیم که پاتوق ما بود و همیشه بچهها از رشتههای مختلف برای گفتوگو جمع میشدند. یک روز در حالی که همه روی مبل یا کف زمین لم داده بودند و درباره عالم و آدم اظهار نظر میکردند، یکی از ما بدون آنکه زحمت بلند شدن به خودش بدهد، خزید سمت پنجره و به کودکی که تصادفی رد میشد، اسکناسی انداخت و از او خواست که برایش سیگار بخرد و مابقی پول را هم برای خودش بردارد. مدتی بعد پسر برگشت و از همان پنجره پاکت سیگار را به داخل اتاق پرتاب کرد و جرقه «لمندگان» زده شد. اواخر سال ۱۴۰۱ آن ایده با همین نام به تلویزیون ارائه شد و یک سال بعد فیلمنامهای ۴۰ قسمتی به تلویزیون تحویل دادیم. دو سال بعد، وقتی کل سریال ساخته شد، باخبر شدیم که متن را دادهاند کسانی بازنویسی کرده و به دنبال آن ساخته شده و قرار است پخش شود بدون اینکه با نویسنده اصلی که بنده باشم تماس گرفته شود!
آیا در نسخه ساخته شده، فیلمنامه شما تغییر کرده است؟ رویکرد اصلی شما در متن اولیه به چه سمتی بود؟
رویکرد اصلی ما این بود که یک کار ماندگار برای تلویزیون بنویسیم که تا مدتها بتواند از آن استفاده کند. یک تیم سه نفره شامل مهدی عزیزاللهی، حامد گلناری و خانم صادقی یگانه درست کردم. ما بیست قسمت ازسیتکام «بیگ بنگ تئوری» را آنالیز و خطوط فرعی و اصلی، تعداد سکانسها، نحوه پرده بندی، زمان بندی اتفاقات و ضربانهای نمایشی، میانگین لوکیشنها و شخصیتها را مورد بررسی قرار دادیم. سپس بر اساس آن، یک فرمت خاص برای ساختار کل قسمتهای لمندگان، طراحی کردیم . بعد از این مرحله ساعتها وقت صرف طراحی شخصیتها کردیم تا برای هر کدام از سه شخصیت اصلی مجموعه، علتی روانشناختی یا جامعه شناختی پیدا کنیم که چه چیزی سبب شده به سکون و توقف برسند. از نظر محتوا برای من و گروهم بسیار مهم بود هر قسمت یک «ایده ناظر» بسیار شفاف داشته باشد که نگاهی روشن نسبت به یک مسئله اجتماعی بدهد.
دلیل صورت نگرفتن این تعامل در هنگام بازنویسی با نویسنده اولیه که شما بودید، چه بود؟
همه چیز به مشکلات اداره فیلمنامه بر میگردد. مدیر وقت نه تنها به لحاظ حرفهای، سواد و تجربه لازم را نداشت بلکه آداب معاشرت با اهل هنر را بلد نبود و به نوعی با همه درگیر میشد که خوشبختانه به جای او یک مدیر کاربلد و با تجربه روی کار آمد. البته من به بازنویسی خرده نمیگیرم. روی سخن من با مدیریت پروژه است که میبایست مراقب اصالت باشد والا هویت و تاثیرگذاری اثر از دست میرود. پاشنه آشیل تلویزیون حفظ تعادل بین اصالت و ملاحظات تولید است. تلویزیون در سریالها و برنامههایی موفق بوده که به هنرمند احترام گذاشته و سلیقه و دید هنری او را – که حاصل سالها ریاضت و مشق نوشتن و نگاه منحصر بفرد است- اعتبار میداده است. از لوازم مدیریت هنری، تکریم و تعامل محترمانه با هنرمند است تا او را برای خلق اثر هنری تشویق کند. اما رفتاری که من در پروسه نگارش «لمندگان» دیدم به طرز باورنکردنی عکس این بود. در این بزنگاه است که تولیدات از هویت و اصالت دور میشوند، برنامههای تلویزیونی فست فودی میشوند که طعم و عطر و خاصیت ندارد. طوری که صدها قسمت سریال ساخته میشود اما تماشاگر ندارد. هنرمند ایدههای خود را زمانی خرج میکند که احترام ببیند. البته این اواخر ظاهرا جریانهایی متوجه این موضوع شدهاند که برای مثال سریال «پایتخت» را نگاه و تجربیات زیستی تنابنده در میآورد نه لشکری از کارشناس، رانت خوار و مدعیان بی هنر. همانطور که «خندوانه» را استعداد شخصی رامبد جوان ساخت یا «روزگار قریب» را تجربه و دید هنری عیاری. حد و اندازه یک برنامه مهم نیست. حتی یک برنامه گفتگو محور ساده زمانی گل میکند که مجری آن یا عوامل خلاقانه آن تکریم واقعی شوند. یعنی احساس امنیت کنند که هنرشان معتبر تلقی شده و قرار نیست هر که از راه میرسد جفت پا وارد آن شود.
سوای بحث فیلمنامه که به آن اشاره کردید، نظر شخصی شما درباره سریال «لمندگان» چیست؟
من تقریبا به دلایل آموزشی و تحلیلی خودم، هر قسمت را دوبار می بینم یک بار با توجه به متن اولیه خودمان یک بار هم بدون در نظر گرفتن آن. احساسم این است «لمندگان» روی هم رفته سریال بامزهای است که اگر چه کمی ارزان و دم دستی تولید شده اما توانسته بین نوجوانها و جوانها مخاطب پیدا کند. مفرح است و میتواند بخنداند. شیمی بازیگرها با هم جور است، فضای با نشاط و متنوعی دارد. برخی قسمتها بهتر از کار درآمده و از نظر محتوایی شفافتر است اما برخی دیگر مبهم و حتی محو شدهاند. برخی قسمتها رویکرد انتقادی دارد و در مقایسه با تلاشهای مشابه در تولید سیتکام، «لمندگان» بهترین سیتکام سیمرغ تا کنون است. البته این را زمان تعیین خواهد کرد چون هنوز موج بازخورد بازنگشته و تقریبا دو ماه دیگر لمندگان روی آنتن است.