کافه خاطره صبا؛ افسانه صمدزاده
در اتاق لباس را قفل کردم تا احصایی برگردد!
در مرحلهای پدرم با احصایی دچار اختلاف شدند و روز بعد گفت از حالا تو طراح هستی و کارت را انجام بده. من در اتاق لباس را قفل کردم و گفتم تا احصایی سر کار نیاید قفل در اتاق باز نمیشود.
احمد محمداسماعیلی – طراحی هنری یکی از شغلهایی است که در سینمای ایران شاید قدمتش به ۵۰ سال هم نرسد و با حضور نامهایی مثل ایرج رامینفر و مجید میرفخرایی در دهه پنجاه سرو شکل حرفهای و آکادمیک به خودش گرفت. در سالهای بعد از انقلاب چند نام بزرگ در این عرصه فعالیت میکردند و در دهه هفتاد نسل جدیدی وارد این عرصه شدند که افسانه صمدزاده یکی از این جوانهای مستعد تازه وارد بود که در این چهار دهه توانسته حضور ملموس و اثر گذاری در این حوزه با همکاری با بزرگانی نظیر ایرج قادری، یدالله صمدی، برادران معظمی و مسعود اطیابی در آثار مهم و پر مخاطبی نظیر آکواریم، هتل، دینامیت و نصف مال من، نصف مال تو داشته باشد. با این طراح هنری با سابقه مروری به دوران کاریاش داریم.
شما از دهه هفتاد وارد فعالیتهای هنری شدید. به چه دلیل مثل اغلب جوانها به سراغ بازیگری نرفتید؟
علاقهای به بازیگری نداشتم. پدرم (یوسف صمد زاده) از جمله تهیهکنندگان با سابقه سینما است و از بچگی در محیطی بزرگ شدم که درباره سینما و فیلم در آن حرف زده میشد و من هم به سینما علاقهمند شدم.
آیا پدر، شما را به سر صحنه فیلمها می برد؟
بله، کودکیام در سر صحنه فیلمها سپری شد.
اولین باری سر صحنه کدام فیلم رفتید؟
سنم خیلی کم و در حدود ۶ سالم بود و پدر، من را سر صحنه فیلم «مترسک» برد و بهترین فیلم دومین دوره جشنواره فیلم فجر شد و بعدش هم به سر صحنه فیلمهای دیگری مثل «ایستگاه» و «ملک خاتون» و سایر فیلمهایی که پدر تهیه کرد رفتم.
آیا خاطرهای از این فیلمها دارید؟
در همه این فیلمها بازیگران مطرحی مثل فخری خورش، پرویز پورحسینی و هما روستا بازی میکردند و شرایط فیلمسازی مثل حالا نبود و هر فیلمی که پدر قصد تهیهاش را داشت حداقل ۶ ماه درگیرش میشدیم و ایشان را کمتر میدیدیم. در سالهای اخیر فیلمها در زمان کوتاه یک ماه هم ساخته میشود و بیشتر صحنهها در آن زمان در دکور فیلمبرداری میشد و خیلی کم پیش میآمد که مثل الآن چیدهمان باشد. مثلا فیلمبرداری فیلم «ملک خاتون» در ارتفاعات سمت کردستان در روستایی فیلمبرداری شد و تقریبا دو ماه درگیرش بودیم.
آیا شما هم به همراه پدر به آنجا رفتید؟
چند باری آخر هفته رفتیم.
آیا همیشه پدر را راضی میکردید در همه فیلمها شما را سر صحنه ببرد؟
نه، تفننی و تفریحی میرفتم. سر فیلم «اتوبوس» که در روستایی سمت ارومیه فیلمبرداری میشد دکورهای زیادی ساخته شد و فیلمبرداری در این مکانها انجام میشد و من با دیدن دکورها و اتاق گریم لذت و به طور جدی به سینما علاقهمند شدم.
بنابراین تصمیم گرفتید که در حرفه سینما فعالیت کنید؟
البته، اولویت اولم درس خواندن بود.
آیا درسخوان بودید؟
درسم بد نبود.
آیا اهل رفتن به جشنواره فیلم بودید؟
خیلی کم میرفتم. شروع کارم در سال ۱۳۷۴ به عنوان دستیار با اصرارهایم به پدرکلید خورد.
پدر چقدر موافق این حضور شما بود؟
پدرم میخواست با حضورم به عنوان دستیار صحنه بی خیال حضور در سینما بشوم و سینما را کاری سخت میدانست.
خودتان مایل بودید در چه حوزه سینما فعالیت کنید؟
گریم ، اما پدرم گفت علاقه ندارد من در حوزه گریم فعالیت کنم وگفت «اگر می خواهی کار کنی باید در گروه صحنه و لباس کار کنی.» علاقهام به گریم هم صرفا حضور بود و دورنمایی برای فعالیت مستمر در این حرفه نداشتم.
در کنکور در چه رشتهای پذیرفته شدید؟
رشته شیمی محض قبول شدم و البته نرفتم. بعدش هم کارم را با دستیاری برای مهرداد میر فلاح در فیلم «سارای» شروع کردم . ایشان سالهای بعد رفت سمت فیلمسازی. فیلم «سارای» پروداکشن بزرگی داشت و کلی دکور و صحنه در ارتفاعات کلیور برای فیلم ساخته شد و شش ماهی آنجا بودیم و چون آنجا صعبالعبور بود همه رفتیم سوار کاری یاد گرفتیم. علی رغم سختیهای تولید با این فیلم بیشتر شیفته حضور در سینما شدم. آن موقع مثل حالا نبود که طراح صحنه و لباس تعداد زیادی دستیار داشته باشد و در فیلم «سارای» من تنهایی دستیار لباس بودم و به بخش صحنه هم کمک میکردم.
مشخصا چه کارهایی را انجام میدادید؟
خیلی کارها، اول لباسهای آماده شده را چیدمان میکردم و میر فلاح چون علاقه من را دید هماهنگی و ست کردن لباسهای نقشهای فرعی را بر عهده من گذاشت و البته از هارمونی رنگ شناختی نداشتم و غریزی و سلیقهای این کار را انجام میدادم. اواخر کار که برای ادامه فیلمبرداری رفتیم سمت طالقان و میر فلاح به من گفت «این حرفه را بچسب و ول نکن و برو دانشگاه همین رشته را بخوان.»
آیا کارهای بعدی که مهرداد میر فلاح در سینما انجام داد شما را به عنوان دستیار انتخاب کرد؟
بعد از «سارای» ایشان رفت سمت فیلمسازی و در «زن بدلی» به عنوان طراح لباس از من استفاده کرد و فعالیت حرفهایم بعد از نزدیک به ۸ سال دستیاری شروع شد.
با چه طراحانی بیشتر کار کردید؟
بیشتر دستیار سیامک احصایی بودم و با ایرج رامینفر، خانم بوریایی دوست هم چند همکاری داشتم و در چند تا فیلم که کارگردان طراح بود من این وظیفه را مثل «پسران عاقل» که فریدون حسن پور کارگرانش بود انجام دادم. در دانشگاه هم در رشته طراحی و چاپ لباس قبول شدم.
در دانشگاه با چه اساتیدی کارکردید؟
بهینه خوش نویسان، جلالی و چند نفر دیگر. در دوره دانشگاه در تئاتر هم طراحی انجام میدادم. پدرم هم چون علاقهام را دید قانع شد و دیگر اصراری نکرد که شیمی بخوانم.
تحصیل در روند کاریتان تاثیر گذاشت؟
مدتی به عنوان مدرس در دانشگاه آزاد واحد تهران جنوب تدریس کردم. دانشجویانم بسیار باانگیزه و در زمینه تئوری طراحی بسیار کارآمد بودند. اما در زمینه کار عملی چندان موفق نبودند. معتقدم اهالی این عرصه باید در حوزه عملی نیز فعالیت کنند تا ظرفیتهایشان بروز و ظهور پیدا کند. تحصیل در دانشگاه به تنهایی نمیتواند عامل موفقیت یک جوان باشد. در این سالها در حین کار با دستیارانم چالشهایی زیادی دارم.
یعنی به حرفهای شما گوش نمیکنند؟
اینکه در هر کاری دستیارانم را تغییر میدهم برای این است که سابقه کار عملی ندارند و از سر کلاس دانشگاه آمدهاند وسط کار و اغلبشان هم دستیاری کردنشان بهانهای است برای ورود به حوزه بازیگری و غیره و بدون انگیزه و علاقه کارشان را انجام میدهند. آن موقع که پدرم در حوزه تهیهکنندگی بود میتوانستم بدون هیچ زحمت و تلاشی وارد کار بشوم. یادم میآید سر فیلم «۱۳ گربه روی شیروانی» دستیار سیامک احصایی بودم. فیلمی پر از بازیگران مطرح سینما مثل محمدرضا گلزار و مهناز افشار و در این فیلم برای بار اول از جلوههای ویژه استفاده شد و به خاطرش هم سیمرغ برد. در مرحلهای پدرم با احصایی دچار اختلاف شدند و روز بعد گفت از حالا تو طراح هستی و کارت را انجام بده. من در اتاق لباس را قفل کردم و گفتم تا احصایی سر کار نیاید قفل در اتاق باز نمیشود. شریفینیا و پدرم و فیلمبردار گفتند این کار زشته نکن.
کوتاه آمدید؟
کوتاه نیامدم و بر خواستهام پا فشاری کردم و با این کارم ایشان به سر صحنه بازگشت و از من تشکر کرد.
پدرتان بابت واکنش شما چه کاری انجام داد؟
ابتدا عصبانی شد و فردای آن روز زنگ زد و احصایی برگشت سرکار. چند ماه بعد پدرم گفت کار خوبی کردی من آن موقع عصبانی بودم و هیجانی تصمیم گرفتم. طراحانی مثل احصایی و میر فلاح چون علاقه من را می دیدند میگفتند هر موقع که کارت در لباس تمام شد بیا در کارهای صحنه هم مشارکت داشته باش و با کمال میل میرفتم. این سالها به دستیار لباس میگویی که صندلی را آن طرفتر بگذار میگوید خانم صمدزاده به بچههای صحنه بگویید!.
به هر حال این نوع واکنشها، واکنش های نسل زد است…
بله، من آنقدر عاشق کارم بودم که میرفتم حتی گوسفند هم سر صحنه جا به جا میکردم.
در این سالها که با جوانها به عنوان دستیار کار کردهاید آیا دستیاری بوده که طراح مستقلی بشود؟
چند تایی هستند. اما آدمهایی که سالهای زیادی دستیاری کردند موفقتر هستند.
برسیم به اولین تجربه مستقل طراحی هنری شما…
اولین تجربه مستقلم فیلم «آکواریم» مرحوم ایرج قادری بود. قبلتر از این فیلم در فیلم «نقاب» کار کرده بودم و فیلم پر سر و صدایی بود و اکران خوبی هم داشت و با مهرناز ضرابیان دو نفری طراح هنری این فیلم بودیم. البته خانم ضرابیان در بخشهای کیش با گروه تولید به مشکل خورد و رفت و من تنها کار را انجام دادم. البته دوست نداشتم اسمم به عنوان طراح ذکر شود اما شریفینیا گفت تو برای این کار خیلی زحمت کشیدی و باید اسمت به عنوان طراح بخورد. بعد از اتمام «نقاب» سال بعدش رفتم سر کار «آکواریوم».
آیا کسی شما را برای حضور در این فیلم معرفی کرد؟
فرج حیدری به من زنگ زد و گفت عمو طرحهایت را بیار دفتر ایرج قادری. آقای حیدری از دوستان قدیمی پدرم بودند و در چند کاری که فیلمبردار بودند من هم کار میکردم و از من شناخت کاملی داشت و بسیار حرفهای و درجه یک و نازنین بود. فکر میکنم زمان نگاتیو کارها حساس و با دقتتر انجام میشد. شاید یکی از دلائلی که بچههای جوان قدر کارشان را نمیدانند فضای دیجیتال است که کار را سهل و آسان کرد و باعث شد از خیلی از تجربههایمان عقب بمانیم.
بیشتر توضیح دهید…
به عنوان دستیار ارزش کار کردن چند ماهه را میدانستم و در کنارش خودم را ملزم میکردم که راشها را هم ببینم و بیشتر مواقع طراح هنری میگفت وقت ندارد و من میرفتم راشها را میدیدم. شرایط حالا تغییر کرده و چند مونیتور سرصحنه وجود دارد که صحنههای فیلمبرداری شده را نشان میدهد و همه آن را میببینند و اگر به کسی بگویند راشها را نبین طرف فوری ناراحت میشود و همه دوست دارند در مورد کار اظهار نظر کنند. در حالی که یک نفر باید آنجا باشد.
آیا تا به حال سرچنین مسئلهای دچار چالش شدهاید؟
نه، اگر خود من ایرادی در کار همکارانم ببینم آن را به عنوان ایراد کار خودم در نظر میگیرم و البته در خلوت به همکارم نظر میگویم و در جمع چیزی را مطرح نمیکنم. البته در بخش بازیگری هیچ وقت نظری ابراز نمیکنم.
در دوران کاریتان با خیلی از سوپر استارهای سینما همکاری داشتهاید. آیا در زمینه لباس با برخی از آنها وارد چالش شدهاید؟
خدا را شکر مشکلی در این زمینه نداشتهام. بوده بازیگری بگویید فلان لباس را نمیپوشم. اما بعد از بازی در یکی دو پلان نظرش تغییر پیدا کرده و آمده جلو تشکر کرده است.
کدام بازیگران استار به خصوص خانمها در زمینه لباس وسواس و دقت دارند؟
اغلبشان این دقت و موشکافی را دارند. در این سه دهه پیش نیامده بازیگری بایستد و بگویید من این لباس را نمیپوشم. زیرا من همیشه در دوران پیش تولید یک گپ لباسی در وهله اول با کارگردان دارم و بر اساس موقعیت شخصیت در فیلمنامه نظراتم را در باره لباس عنوان میکنم. بعد از گرفتن نظر مثبت کارگردان، طرحها را نقاشی و آماده می کنم و گپی هم با بازیگران میزنم….
آیا به خواستهای که غیر از خواسته و ذهنیت شما دارند تن میدهید؟
تعامل میکنیم. پیش آمده که بازیگری پیشنهاد بدهد از رنگهای دیگر در پالت رنگی لباسهایش استفاده کنیم.
مثال بزنید…
ریما رامینفر در فیلم «هتل» گفت در پالت رنگی لباسشهایش به قهوهای و کرم علاقهای ندارد و چون دستم باز بود قبول کردم و رنگهای دیگری جایگزین کردم. نکته مهم در کارم این است موقعی که کاری را قبول میکنم معمولا بیش از ده روز به شروع فیلمبرداری زمان میگذارم و در این زمان کارم را انجام بدهم. از آنجایی که طراحی پارچه و لباس خواندهام برایم مهم است که نظارت کافی با تمرکز بالا روی درز درز لباسها داشته باشم و اگر یک سانت لباس تنگ و یا گشاد باشد در صدد ترمیمش بر میآیم.
چقدر در طراحی لباس به تناسب اندام و چاقی و لاغری بازیگر توجه دارید؟
خیلی برایم مهم است. طراح لباس وظیفهاش این است که به این نکات توجه داشته باشد و طراح باید با طراحی لباسش به بازیگر کمک کند که مثلا لاغر و یا چاقتر به نظر برسد. در فیلم «زن بدلی» رضا شفیعیجم کاراکتری را بازی میکرد که مشغول رژیم لاغری گرفتن بود. چون اندازه سایز شفیعی جم لباس کمتر پیدا میشد رفتم دو تا تی شرت خریدم و دادم خیاط گروه برایش تی شرتی سایز تنش بدوزد. آن دوران تنوع لباس و حضور برندهای نام آشنای پوشاک کم بود و باید برای یک آدم سایز بزرگ خیلی زمان صرف میکردیم تا لباس پیدا کنیم. جاهایی محدود مثل خیابان نوفل نوشاتو وجود داشت. در پیش تولید به شفیعیجم گفتم کاری میکنم که لاغرتر به نظر برسید. جمله بامزهای به من گفت «من از این راه دارم پول درمیآورم و بیشتر به خاطر فیزیکم برخی از نقشها به من پیشنهاد میشود و مردم چاق من را دوست دارند» و در جواب گفتم من در چارچوبی که فیلمنامه تعیین کرده حرکت میکنم. موقعی که با بازیگر حرف میزنم با چشمم تمام مختصات فیزیکش و ایرادات اندامی و چاقی و لاغری و… را اسکن میکنم و در انتخاب و دوخت لباس رعایتش میکنم.
این نکاتی که اشاره کردید در خیلی از فیلمها و سریالها در بخش لباس رعایت نمیشود؟
من رعایت میکنم و برایم مهم است. نکتهای که این روزها زیاد میبینیم این است که آقایان شلوارهای خیلی جذب اسکینی میپوشند. پوشیدن این نوع مدل عدم تناسب را تشدید میکند. در حالی که با پوشیدن یک شلوار راسته میتوانید کمک کنید تا بالا تنهتان لاغر تر به نظر برسد.
یکی از کارهای شاخص شما در این چند ماهه اخیر سریال «فریبا» بود. به چه دلیل از لباسهای اغراق آمیز و گل درشت برای شخصیت اصلی فیلم که یک فعال شبکههای مجازی بود استفاده کردید؟
سریال «فریبا» در باره رسانه و دنیای مجازی و زندگی زن بلاگری بود. من با خودم چالشهای زیادی داشتم. زیرا اگر میخواستم در همه سکانسهای سریال لباس این آدم را گل درشت طراحی کنم اتفاق عکسی رخ میداد. سعی کردم با سادگی و تنوع مدلی نشان بدهم که این زن برای ظاهرش خیلی اهمیت قائل است. این زن جاهایی که لایو از خودش میگرفت و در پیجش بارگذاری میکرد من لباسهای گل درشتتری تنش کردم. در یکی از سکانسها فریبا مشغول تبلیغ در استودیو بود و من لباسی سرخابی برایش طراحی و انتخاب کردم تا مناسب فضا باشد.