روزنامه صبا

روزنامه صبا

 کافه خاطره صبا؛ سعید پیردوست

من، کیمیایی و قریبیان، درسخوان نبودیم!


با کیمیایی و قریبیان در یک مدرسه درس می‌خواندیم. با کیمیایی روی یک نیمکت می‌نشستیم ولی فرامرز قریبیان در یک کلاس دیگری بود. هیچ کدام هم درسخوان نبودیم.

احمد محمد اسماعیلی– سعید پیردوست یکی از معدود بازیگرانی است که بیش از چهار دهه است با مسعود کیمیایی همکاری مستمری دارد. اما کارگردانی که توانست قابلیت‌هایش را به منصه ظهور برساند مهران مدیری است که در سریال «پاورچین» شمایل جذابی را از یک مدیر اداره که علاقه زیادی به تملق شنیدن دارد را ارائه کرد و در کارهای بعدی مدیری مثل «نقطه چین» و «شب‌های برره» در نقش‌های ملموس و دوست داشتنی یک مغازه‌دار و خان حضور درخشانی را تجربه کرد. «پاورچین»، «باغچه مینو، «گروهبان»، «دندان مار»، «پسر آدم، دختر حوا»، «سوغات فرنگ»، «رستگاری در ۲۰/۸ دقیقه»، «برگ برنده»، «تیغ و ابریشم»، «خط قرمز»، «سفر سنگ»، «غزل»، «گوزنها»، «خاک»، «شب‌های برره» و «باغ مظفر» از جمله کارهای مهم کاری وی محسوب می‌شوند.  با سعید پیردوست مروری داریم به ۵ دهه دوران فعالیتش در سینما و تلویزیون.

 

بچه نواب هستید چگونه در کودکی به سینما علاقه پیدا کردید؟

در آن روزگار تنها تفریح بچه‌ها طبقه متوسط و پایین، سینما رفتن بود. با دوست‌هایم شب‌های جمعه جمع می‌شدیم و پول‌هایم را روی هم می‌گذاشتیم و  سینما رکس و ایران در لاله زار می‌رفتیم. دوران خوبی بود.

اولین فیلمی که دیدید و در خاطرتان باقی مانده چه فیلمی بود؟

فیلمی با بازی جان وین که اسمش یادم نیست.

چگونه پول بلیط سینما را فراهم می‌کردید؟

به سختی و با جمع کردن پول توجیبی.

با چه دوستانی سینما می‌رفتید؟

با مسعود کیمیایی، فرامرز قریبیان و هر از گاهی هم اسفندیار منفردزاده به سینما می‌رفتم.

با کیمیایی و قریبیان در یک مدرسه درس می‌خواندید؟

بله، با کیمیایی روی یک نیمکت می‌نشستیم ولی فرامرز قریبیان در یک کلاس دیگری بود.

کدامتان بیشتر درسخوان بودید؟

هیچ کدام!.( باخنده).

اهل بزن و بزن و دعوا هم بودید؟

بله، دعوا  هم می‌کردیم.

بزن بهادرتان کدامیک از شما بود؟

دیگه هر روز که دعوا نمی‌کردیم تا مشخص بشه کدام یک از ما بزن ‌بهادرتر است!

آیا این رفاقت در دبیرستان هم ادامه پیدا کرد؟

بله، رفتیم دبیرستان بدر و دوستی‌مان پا برجا ماند.

آیا در آن دوران دوستی داشتید که بعدا معروف شود؟

حسین گیل هم بچه محله ما بود و جوان هیکلی و با صلابتی بود.

آیا موقعی که در اوایل دهه چهل مسعود کیمیایی دستیار ساموئل خاچکیان بود همچنان با او ارتباط داشتید؟

من مشغول کار کردن  در شرکتی بودم و البته عشق به سینما همچنان در من وجود داشت و ارتباطم با کیمیایی کم شده بود. یک روز در خیابان همدیگر را دیدیم و سلام و علیکی کردیم و گفت «چرا پیشم نمی‌آیی؟» و من گفتم کجا بیایم و کیمیایی گفت قصد دارد فیلم «رضا موتوری» را بسازد.

در این بین با فرامرز قریبیان هم ارتباط داشتید؟

نه، رفاقت من بیشتر با کیمیایی بود و بعد از ملاقت‌مان در خیابان رفتم دفترشان و گپی زدیم و گفت بیا در فیلم «داش آکل» بازی کن و چون فیلمبرداری‌اش در شیراز بود و من نمی‌توانستم کارم را رها کنم، نشد و نتوانستم بروم. سر فیلم «خاک» یک ماه مرخصی گرفتم و رفتیم اندیمشک و دزفول و هر روز با اشتیاق سر صحنه می‌رفتم و نقش قهوه‌چی ده را بازی می‌کردم.

اولین دیالوگی که گفتید آیا در خاطر دارید؟

«چای یک ریال دیگه تازه و کهنه ندارد.» این دیالوگ من در اعتراض به صحبتی بود که قریبیان در باره کهنه دم بودن چای قهوه خانه بیان می‌کرد.

آیا برای حضور در فیلم «خاک» دستمزدی هم دریافت کردید؟

نه، توقعی هم نداشتم و تهیه‌کننده‌اش مهدی میثاقیه بود.

آیا از جعفر والی سر فیلم «خاک» خاطره‌ای دارید؟

جعفر والی هنرمند آرام، محجوب و وارسته‌ای بود.

بعد از این حضور و بازی در فیلم «خاک» آیا کار کردن در محیط اداری برایتان سخت نشد؟

خب، در ۲۵ سالگی ازدواج کردم و باید کار و در آمد ثابتی می‌داشتم. بنابراین اگر هم سخت بود باید انجام می‌دادم.

این ارتباط با کیمیایی ادامه پیدا کرد؟

بله، نوبت رسید به بازی‌م در فیلم «گوزنها» و برایم توضیح داد باید نقش مرد جوان کفتر بازی را بازی کنم که این کارش برای اهالی محل مزاحمت به وجود می آورد و بعد از شکایت اهالی کفترهایش گرفته می‌شوند و دستور سربریدنشان صادر می‌شود و من باید التماس می‌کردم که سر کفترهایم بریده نشود.

آیا برای ایفای نقش از کسی هم راهنمایی گرفتید؟

رفتم سراغ پرویز فنی‌زاده خدابیامرز و گفتم چطوری این نقش را بازی کنم. فنی‌زاده پاسخ داد خیلی آرام و ساکت و افسرده بازی کن. من در فکرم این بود که چون قرار است کفترهایش را سر ببرند باید گریه و زاری و التماس کنم. رفتم جلوی دوربین و شروع به التماس کردم و گفتم اینها ( کفترها) مخصوصا اون دم قهوه ایه عین بچه‌هایم هستند.

در این صحنه بهروز وثوقی هم بازی داشت؟

بله، بهروز و عنایت بخشی هم بودند.

یادتان هست این صحنه بازی شما با چند برداشت گرفته شد؟

فکر کنم دو سه باری برداشت گرفته شد تا کیمیایی رضایت داد.

ان‌شاالله برای بازی در «گوزنها» که دستمزد گرفتید؟

هزار تومان دستمزد گرفتم.

مبلغ حقوق ماهیانه شما در اداره چقدر بود؟

چهار صد تومان.  بعد از خاتمه بازی‌ام در سکانس کلانتری، بهروز وثوقی به من گفت «سعید تو حالا یه بازیگر حرفه‌ای شدی.»

آیا بعد از اکران «گوزنها» مردم در خیابان شما را می‌شناختند؟

نه چندان.

واکنش خانواده در قبال بازی‌های شما چه بود؟

واکنش‌های خوبی داشتند.

فیلم «غزل» هم کاری بعدی شما با کیمیایی بود.

برای فیلمبرداری «غزل» به  شهر گرگان رفتیم. در «غزل» نقش مرد روستایی خبر چین را بازی کردم.

این فیلم شروع دوران فیلمسازی کیمیایی بدون بهروز وثوقی بود.

بله، اختلافی به وجود آمد و ادامه همکاری میسر نشد.

همبازی شدن با فردین سر فیلم «غزل» چگونه بود؟

فردین مرد شریف، پهلوان صفت و بازیگر توانمند و خوش اخلاق و در کل یک مشتی تمام عیار بود.

«سفر سنگ» هم که فیلم آخر کیمیایی در سینمای قبل از انقلاب بود.

یادش بخیر، برای فیلمبرداری «سفر سنگ» رفتیم طالقان.

با این همه کار سینمایی آیا در آن دوران وسوسه نشدید کارمندی را رها کنید؟

در آن برهه نه، ولی سالهای بعد حدودا در دهه هفتاد بعد از بیست و پنج سال خدمت تصمیم گرفتم کارمندی را رها کنم.

آیا حد فاصل حضور در فیلم‌های کیمیایی با او رفت و آمد هم داشتید؟

بله، در آن زمان مدیر دفتر کارگاه آزاد فیلم در قلهک شدم. در این دفتر من خیلی از کارها مثل کمک به شروع پیش تولید فیلم را انجام می‌دادم و رابطه صمیمی‌ای داشتیم.

«سرب» در زمان اوج جنگ و بمباران شهرها فیلمبرداری و اکران شد. از این فیلم خاطره‌ای دارید؟

در روزی که صحنه دادگستری را فیلمبرداری می‌کردیم عراق کوچه پشتی را بمباران کرد و صحنه وحشتناکی بود ولی به هر قیمتی بود فیلم تمام شد.

در فیلم «گروهبان» هم همکاری شما با کیمیایی ادامه پیدا کرد…

در این فیلم دستیار کیمیایی به همراه تراب‌نیا  بودم و وسط کار حال تراب‌نیا بد شد و همه کارها افتاد گردن من و صبح‌های زود بلند می‌شدم و همه گروه را برای شروع فیلمبرداری که در شمال بود آماده می‌کردم.

آیا در آن دوران علاقه به فیلمساز شدن نداشتید؟

من عاشق بازیگری‌ام و علاقه‌ای به کارگردانی نداشتم.

از چه موقعی با مهران مدیری آشنا شدید؟

یک باری در آن سالها با مدیری در خیابان برخوردی داشتم و سلام و علیکی کردیم و گفتم خیلی دوست دارم با شما کار کنم. مدیری گفت بیا دفتر و من هم رفتم. آن موقع مدیری مشغول بازی در فیلم «توکیو بدون توقف بود». و فیلمنامه را داد بخوانم و گفت برداشتت را از فیلمنامه و نقشی که دوست داری بگو.گفتم نقش آدم لمپنه که با انگشتش خلال می‌کنه را دوست دارم و گفت می تونی این کاراکتر را بازی کنی؟ من هم گفتم بله و آن نقش را ایفا کردم. بعد از خاتمه کار گفتم دوست دارم در کارهای شما بازی کنم و مدیری گفت  می‌خواهم سریالی بسازم و نقش خاصی برای تو ندارم. اما یک نقش کوتاه یک رئیس اداره است و ممکن است در هر شش قسمت یک بار حضور داشته باشد. من در پاسخ گفتم مسئله مهمی نیست و برایم همکاری با شما ارزشمند است و نقش را قبول کردم. چند قسمت شروع سریال همین روال حضور کوتاه حفظ شد اما به مرور با توجه به تغییر فضای سریال و حذف تعدادی بازیگر و جایگزین شدن عده‌ای دیگر، بخش اداره فرهاد به عنوان یکی از بیس‌های اصلی سریال مورد استفاده قرار گرفت و رفتار چاپلوسانه فرهاد با رئیس و واکنش رئیس و تشویق کردن و جوک گفتن‌هایش خیلی به مذاق مردم خوش آمد. زیرا آدم‌های این نوعی در جامعه مصداق دارند.

آیا برای ایفای نقش رئیس الگوی هم برای بازی در نظر گرفتید؟

من در حدود ۲۵ سال مسئول امور اداری کمپانی ماک بودم که برند یک ماشین سنگین است و زیر و بم‌های کارمند جماعت و کنش و واکنش‌هایشان را خوب می‌شناسم. بنابراین بابت پیدا کردن الگو و ما به ازاء نرفتم بگردم و به آرشیو ذهنم رجوع کردم. می‌دانستم به عنوان مدیر چگونه با کارمند و کارگرصحبت کنم. در شیوه مدریتی باید به یک سری پاداش داد و  یک سری را جریمه کرد.

بنابراین تشویق فرهاد در سریال از ایده‌های شما بود؟

من این تجربیات را منتقل کردم و خوشحالم که سریال توانست در زمان پخشش به محبوبیت زیادی بین مردم برسد. جنس بازی در این نوع کارها حسی است و با استارت بازی بقیه موارد به صورت حسی در بازی ارائه می‌شود و بتدریج نقش رئیس اداره قوام و شکل کاملی به خودش گرفت.

چقدر بازیگران اصلی مجموعه به شما در ایفای نقش‌تان کمک کردند؟

جواد رضویان خیلی کمک کرد و از همه مهمتر مدیری درست و اصولی هدایتم کرد.

مهران مدیری هم معمولا هوشمندانه از خلاقیت و توانایی‌های بازیگر در جهت بهتر شدن نقش و کار استفاده می‌کند؟

کاملا درست گفتید. مدیری کارگردان باهوشی است و استادانه از توانایی هر بازیگر در موقعیت صحنه و حین کار استفاده می‌کند و همین است که  کارهایش دارای امضاء می‌شوند. جاهایی بازیگر را موظف می‌کرد که فقط طبق متن کار کند و جاهای دیگر آزادی عمل می داد تا بازیگر کارش را البته در یک خط کشی اصولی ارائه کند.

آیا از استقبال گسترده مردم در قبال «پاورچین» تعجب نکردید؟

برای من غیر منتظره بود. من تا قبل از همکاری با مدیری بازیگری نبودم که اگر جایی بروم همه من را بشناسند. این در حالی بود که در فیلم‌هایی مثل «خاک»، «ردپای گرگ» و «گوزن‌های» کیمیایی بازی کرده بودم . اما حضورم در این سریال باعث شد خیلی‌ها من را بشناسند. در آن سالها در شهرک اکباتان زندگی می‌کردم. یک روز صبح که چند مدتی از پخش «پاورچین» می‌گذشت از خانه بیرون آمدم تا سوار ماشین بشوم. ناگهان عده زیادی از مردم دورم جمع شدند که خیلی باعث تعجبم شد.

اصلا دنبال شهرت بودید؟

قبل‌ترها که تازه بازیگر شده بودم با خودم می‌گفتم، روزی می‌شود مردم در خیابان من را هم بشناسند و درباره بازی‌ام حرف بزنند؟ این اتفاق و آرزو بیست سال بعد با این سریال اتفاق افتاد.

تا آنجایی که به خاطر دارم قبل از «پاورچین» اصلا شما را به عنوان بازیگر طنز نمی‌شناختند؟

درست است. البته در چند کار نقش‌هایی را بازی کرده بودم که رگه‌هایی از طنز در آنها وجود داشت.

آیا دستمزدتان برای این کار قابل توجه بود؟

نه، زیاد نبود. در «نقطه چین» مقداری بهتر شد.

در «نقطه چین» هم به درستی نقش صاحب یک فروشگاه لوازم خانگی را بازی کردید؟

هم با بازیگران کار مثل سیامک انصاری و هم نوع کارگردانی مدیری هماهنگ شدم و نقش هم مورد توجه مردم قرار گرفت.

«شبهای برره» هم جزو کارهای موفق و پر مخاطب مدیری بود.

«شب‌های برره» اوج کار مدیری و تیم بازیگرانش بود و من دوستش دارم.

ویژگی کار با مهران مدیری چگونه است که یک تعداد بازیگر خاص می‌توانند در کارهایش حضور موفقی داشته باشند؟

مدیری معمولا به استفاده از بازیگران تقریبا ثابت در کارهایش اعتقاد دارد و بعد از «پاورچین» یک تیم شکل گرفت که در کارهای بعدی مدیری با تغییرات جزیی درکنار هم حضور داشتند. نکته مهم این است که مردم این تیم یکدست و هماهنگ بازیگری را پذیرفته بودند و دوستش داشتند. در یک دهه بعد این کست بازیگری با حضور چهره‌های جدید دستخوش تغییرات جدی شد.

چگونه بعد از «قهوه تلخ» دیگر با مدیری همکاری نداشتید؟

بعد از «قهوه تلخ» به واسطه حال و احوالم کمتر بازی می‌کنم.

شما با سرویس الوند هم چند همکاری موفق داشتید. چگونه این همکاری شکل گرفت؟

با الوند قبل از انقلاب دوست بودم و از بزرگان سینما است. شبی که با هم صحبت می‌کردیم  به من گفت بیا در «هتل کارتن» بازی کن.

در هتل کارتن با احمد نجفی همبازی شدید. بازیگری که ناگهان به همکاری‌اش با کیمیایی در آن دوران خاتمه داد.

مسعود کیمیایی خصوصیات اخلاقی خاص خودش را داشت.

آیا این خصوصیات اخلاقی خاص باعث شد تا با بازیگرانی مثل بهروز وثوقی و احمد نجفی کات کند؟

تصورم این است که کیمیایی از برخی‌ بازیگران مثل احمد نجفی توقعاتی داشت که نجفی برآورده‌اش نکرد.

منظور شما از توقعات چیست؟

ببینید موارد متعددی شاید باعث می‌شد. مثلا با بهروز سر آوردن اسمش در تیتراژ «گوزنها» به مشکل خورد. کیمیایی گفته بود در تیتراژ بنویسید بهروز وثوقی و فرامرز قریبیان در «گوزنها». اما بهروز وثوقی موافق نبود که اسمش مساوی نام قریبیان در تیتراژ نوشته شود.

آیا کیمیایی بعدا از این قطع همکاری با وثوقی پشیمان نشد؟

با هم ارتباط داشتند و حرف می‌زدند. بهروز وثوقی هم آدم خوش اخلاقی بود و حتی برایم بازی در فیلم «همسفر» را جور کرد و چون بیشتر فیلمبرداری‌اش در شمال بود و نمی‌توانستم مرخصی بگیریم در «همسفر» بازی نکردم.

فکر می‌کنم در بین اهالی هنر، شما بیشترین مدت رفاقت با کیمیایی را دارید؟

بله، حتی در مقطعی مدتها با کیمیایی همخانه بودم.

مربوط به چه دورانی بود؟

بعد از ساخت «گوزنها» و حول و حوش سالهای ۵۴ و ۵۵ و در حدود هشت ماهی در خیابان سرباز که خانه‌ام بود با کیمیایی زندگی کردم.

آیا در آن دوران به واسطه حضور کیمیایی سینمایی‌ها به خانه شما رفت و آمد زیادی داشتند؟

بیشتر نویسندگان می‌آمدند.

ریشه آن دلخوری که دولت آبادی سر ساخت فیلم «خاک» از کیمیایی پیدا کرد چه بود؟

به ناخرسندی دولت آبادی از نحوه اقتباس کیمیایی از رمانش در فیلم «خاک» بر می‌گشت.

آیا در سالهای اخیر همچنان با کیمایی در ارتباط هستید؟

ارتباط داریم و چند وقت قبل هم به خانه‌شان دعوت شدم و رفتم.

در قاتل اهلی هم حضور موثری داشتید.

در قاتل اهلی نقشم بد نبود. نقش یک کارخانه‌دار ورشکسته را بازی کردم که تلاش می کند کارخانه‌اش را دوباره احیا کند.

در «خائن کشی» هم همکاری با کیمیایی ادامه پیدا کرد.

کیمیایی محبت کرد و نقشی برایم در نظر گرفت.

بعد از همکاری در فیلم «هتل کارتن» دوباره در چند فیلم مثل «برگ برنده» با الوند همکاری کردید…

بله، یادم می‌آید سر فیلم «برگ برنده» با فریبرز عرب‌نیا و باران کوثری در روستایی حوالی ساوه کار می‌کردیم و فیلمبرداری این فیلم همزمان بود با پخش «پاورچین» و ناگهان تمام مردم یک روستا آمدند سر صحنه تا من را ببینند. سیروس الوند تعجب کرد و با بلندگو گفت «اجازه بدهید این صحنه تمام بشود و بعدش سعید پیردوست مال شما!»

با توجه به وضع جسمانی‌تان آیا هنوز هم بازیگری را جدی دنبال می‌کنید؟

دیگه آن توان و حوصله سال‌های قبل را ندارم و حافظه‌ام هم یاری نمی‌کند که بازی کنم.

این روزها به چه کارهایی مشغول هستید؟

بیشتر کتاب می‌خوانم و فیلم هم می بینم.

آخرین فیلمی که دیدید چه فیلمی بود؟

فیلم «گلوریای» جان کاساوتیس با بازی جینا رولندز. فیلمی بسیار زیبا و موثر درباره روابط انسانی است.

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها