روزنامه صبا

روزنامه صبا

مرتضی پایه‌شناس در گفتگو با صبا:

سینمای مستند، صندوقچه‌ای از غافلگیری است


سینمای مستند ایران برای من یک صندوقچه غافلگیری است؛ هر بار که بازش می‌کنم با ایده یا روایتی تازه روبه‌رو می‌شوم. همین تازگی مدام است که این سینما را برای یک دوستدار واقعی، شیرین و فراموش‌نشدنی می‌کند.

مریم عظیمی– در روزگاری که تصویر، پیش از معنا به اشتراک گذاشته می‌شود و حقیقت، پیش از تحلیل در شبکه‌های اجتماعی دفن، مستندسازانِ جنگ وظیفه‌ای فراتر از ثبت انفجارها و ویرانی‌ها دارند. آن‌ها نه راوی لحظه، که جستجوگران حقیقت‌های پنهان زیر خاکسترند؛ شاهدانی بی‌ادعا که با دوربینی لرزان، میان آوار و اضطراب، به‌دنبال تکه‌های ناپیدای انسانیت می‌گردند. در این گزارش، با سه مستندساز ایرانی گفت‌وگو کرده‌ایم که یا جنگ را زیسته‌اند، یا از دلش عبور کرده‌اند، یا به‌دنبال ردپای آن در زندگی امروز رفته‌اند. روایت‌های‌شان صریح است و گاه تلخ؛ پر از تردید، اما خالی از ژست. آن‌ها از فاصله‌ میان ثبت و روایت می‌گویند، از اخلاق، از حقیقت، از نقش خود و از ترس‌هایی که هنوز در لنز دوربین جا مانده‌اند.

در مواجهه با بحران‌ها، بخشی از سینماگران پشت دوربین می‌مانند تا تصویر دقیق‌تری از آنچه بر مردم گذشته، ثبت کنند. اما آیا مستند فقط یک ثبت سرد و بی‌واسطه است؟ مرتضی پایه‌شناس، مستندسازی که کارهایش در سال‌های اخیر توجه مخاطبان و منتقدان را جلب کرده، از اهمیت «کشف در لحظه»، صدای شخصی در روایت، و ضرورت تحلیل انسان در بحران می‌گوید.

 

مرتضی پایه‌شناس، در پاسخ به پرسشی درباره جریان‌های جهانی مستندسازی جنگ و ضد جنگ، از تنوع شیوه‌های روایی سخن می‌گوید و می‌افزاید: از دید من، مستند یعنی رفتن به سرزمینی که هنوز روی هیچ نقشه‌ای رسم نشده؛ به همین دلیل معتقدم قواعد سینمای داستانی ــ با تمام جذابیت و شکوهش ــ در این قلمرو به کار نمی‌آید. در روندِ خلق فیلم مستند، «کشف جهان تازه» همیشه اصل است؛ شما نمی‌دانید قرار است با چه چیز روبه‌رو شوید، بنابراین نمی‌توانید از الگوهای از ‌پیش ‌طراحی ‌شده کمک بگیرید.

او با دسته‌بندی سه رویکرد عمده مستندسازی در فضای جهانی، ادامه ‌می‌دهد: در همین چارچوب «کشف»، اگر به جریان‌های تازه جهانی مستندسازی جنگ و ضد جنگ نگاه کنیم، دست کم سه رویکرد پررنگ دیده می‌شود: اول، دوربین‌های سبک، همراه راوی وارد منطقه درگیری می‌شوند و با تصاویر گاه لرزان اما بی ‌واسطه، اضطرار و سردرگمی میدان را مستقیم به تماشاگر منتقل می‌کنند. دوم، دوربین در پناهگاه، خودرو امدادی یا اتاق عمل ثابت می‌شود و از دل محدوده تنگ، رفتارهای انسانی و جابه‌جایی اولویت‌ها را زیر ذره‌بین می‌برد. سوم، فیلمساز با اتکا به آرشیو، داده‌های آماری یا شهادت‌های تخصصی، ساختار جنگ را لایه‌برداری می‌کند و پرسش «چرا و چگونه» را به جای «کِی و کجا» می‌نشاند.

وی تأکید می‌کند که در هر سه رویکرد، فیلمساز از جایگاه تماشاگر صرف فراتر می‌رود و می‌افزاید: در هر سه جریان، فیلمساز به‌جای گزارش رسمی از پشت میز، خودش را در سطح چشم افراد درگیر قرار می‌دهد و در هر سه شیوه، روی پیامد انسانی تمرکز دارد نه سرگرمی حماسی؛ و تفاوتشان در زاویه دید و زمان مداخله فیلمسازاست؛ اولی در لحظه نبرد شکل می‌گیرد، دومی در فضای محصور پناه، سومی پس از فروکش درگیری و پشت میز تدوین داده‌ها.

او ادامه می‌دهد: آن‌ چه برای من مهم است، این است که در هر سه رویکرد، اصل «کشف در لحظه» زنده بماند. چه هنگام شکار تصویر بی‌واسطه در خط آتش، چه وقت رصد واکنش‌های ظریف در فضای بسته، و چه موقع کندوکاو داده‌های سرد پس از خاموشی توپخانه. بنابراین حتی وقتی فیلم به ظاهر از پیش طراحی می‌شود، باز هم باید جا برای جهش ناگهانی واقعیت باقی بگذاریم تا مستند، طعم صداقت را حفظ کند.

در بخش دیگری از این گفت‌وگو، از پایه‌شناس درباره اهمیت مستندسازی در شرایط فعلی ایران و نقش آن پرسیدم. او با نگاهی فراتر از ثبت صرف واقعه، تأکید می‌کند: مستندسازی در لحظه و بحران بخشی از کار ماست، ثبت رخدادهای تلخ و شیرین و تاثیر مهیب وقایعی مثل جنگ، اولین تصویری است که از یک مستندساز در ذهن شکل می‌گیرد؛ اما مستندسازی نیاز به تحلیل و تفسیر پدیده‌ها هم دارد. گزارش واقعه در لحظه وقوع، مثل گرفتن عکس‌ رادیولوژی است: شکستگی را نشان می‌دهد، ولی نمی‌گوید این استخوان چه‌طور باید جوش بخورد. برای من این وجه جذاب است، تاثیر رخدادها و پدیده‌ها بر انسان و واکنش انسان در بحران. حتما ثبت آنچه در تجاوز اخیر اسراییل به ایران رخ داده مهم و ضروری است، حتما بخشی از این روایت‌ها باید گزارشی، خبری و در لحظه باشد؛ اما چیزی بیش از این هم وجود دارد.

درباره هولوکاست، خانواده سلطنتی بریتانیا، دایانا، ترور کندی، جنگ جهانی دوم و … هنوز فیلم داستانی، سریال و مستند ساخته می‌شود و این جنگ ۱۲ روزه، ظرفیت‌های انسانی، اجتماعی و سیاسی زیادی برای بحث و تحلیل دارد. این روایت‌ها، هم می‌تواند برای مخاطب داخلی جذاب باشد، هم مخاطب خارجی که معمولا از ما تصویر روشن و شفافی ندارد. این جنگ، مثل پتکی بود که روی شیشه زندگی مردم فرود آمد و شبکه‌ای از ترک‌ها ساخت؛ ترک‌هایی که تا سال‌ها باقی می‌مانند. رسالت ما فراتر از ثبت صدای پدافند و تصویر انفجار است؛ باید برویم ببینیم این ترک‌ها روی روابط همسایه‌ها چه اثری گذاشته، روی اعتماد به نهادهای مدنی چه‌طور نقش انداخته، و حتی روی رویاهای کودکانی که حالا با مفهوم «بمب» بزرگ می‌شوند چه ردی بر جای گذاشته است.

وی در پاسخ به این‌که در مستندهای جنگی چه عناصری بیشتر برای او اهمیت دارند، ابعاد انسانی و روانی جنگ را برجسته می‌کند: مستندسازان بنا بر احساس، تجربه و دیدگاه‌شان، هرکدام از زاویه‌ خاص خود به جنگ می‌نگرند. آنچه من انجام داده‌ام، اگرچه از نظر برخی، درباره جنگ است، اما آنچه در ذهن داشته‌ام و بعضی منتقدان و تماشاگران آن را تشخیص داده و دوست داشته‌اند، تاثیر جنگ، یا منازعات سیاسی بر انسان است. در «فیلم ناتمامی برای دخترم سمیه»، زندگی پدری را روایت کردم که سازمان مجاهدین خلق، دخترش را از او گرفته و زندگی خانوادگی‌اش را درگیر بحران کرده‌اند. در آن مستند، این ایدئولوژی مخرب که انسان را به رسمیت نمی‌شناسد و داعیه بهتر کردن زندگی او را دارد را نقد کرده‌ام. در «گلوله‌باران» به موضوع انسان در بحران و واکنش‌های انسانی در آن شرایط پرداخته‌ام، سعی کرده‌ام فیلم را از زمان و مکان مشخص خالی کنم تا مخاطب بیشتر احساس کند فیلم درباره مخمصه‌ای است که انسان درگیر جنگ یا هر بحران دیگری با آن مواجه می‌شود.

وی همچنین به یکی از چالش‌های رایج مستندسازی بحران اشاره می‌کند: مشکل اصلی ما مستندسازها معمولاً حضور در لحظه و دسترسی به آرشیو همزمان است؛ یعنی یا در نقطه جوش واقعه‌ایم و فرصت جست‌وجوی اسناد نداریم، یا بعد از فروکش‌کردن ماجرا به اسناد دست پیدا می‌کنیم و حرارت صحنه از بین رفته. چالش واقعی، به‌نظرم، برقراری توازن بین این دو است تا هم صداقت «آنجا بودن» حفظ شود، هم دقتِ «بعداً کاویدن» از دست نرود.

اما در پایان این گفت‌وگو، وقتی از او درباره تجربه‌های شخصی و تأثیر دیگر مستندسازان بر کارش سؤال می‌کنم، پاسخش حاکی از استقلال فکری و هنری اوست: مثل هر هنری، سینمای مستند هم استادان و آثار شاخص دارد. من از تماشای زیرکی و خلاقیت بسیاری از فعالین این حوزه یاد گرفته‌ام، اما هیچ‌‌وقت نخواسته‌ام رد پای مستقیم کسی در کار خودم دیده شود. این به معنی بی‌تأثیر ماندن از دیگران نیست. تماشای هر فیلم خوبی، ناخودآگاه در حافظه دیداری‌ام ته‌نشین می‌شود. اما برایم مهم است هر مستندی که می‌سازم، صدای منحصر به فرد خودش را داشته باشد؛ همان صدایی که از دل تجربه زیسته من و آدم‌های جلوی دوربین در‌می‌آید، نه از تقلید فرمول دیگران. سینمای مستند ایران برای من یک صندوقچه غافلگیری است؛ هر بار که بازش می‌کنم با ایده یا روایتی تازه روبه‌رو می‌شوم. همین تازگی مدام است که این سینما را برای یک دوستدار واقعی، شیرین و فراموش‌نشدنی می‌کند.

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها