آرزو صراف رضایی در گفتگو با صبا:
«مغازه خودکشی» تلفیقی از انیمیشن و تئاتر است
آنچه ما روی صحنه میبریم تئاتر- انیمیشن مغازه خودکشی و به نوعی تلفیقی از انیمیشن و تئاتر است. در این اجرا مخاطب شاهد یک تجربهی بصری جدید است که در آن عناصر انیمیشن وارد فضای زندهی تئاتر شدهاند.
مریم عظیمی– نمایش مغازه خودکشی که اقتباسی از رمانی به همین نام و به نویسندگی حمیدرضا رحیم متولی است با کارگردانی حسین نصیری و از امروز هفده تیر ماه دور تازه اجراهایش را در عمارت هما که پیشتر نیز میزبان این اجرا بود آغاز میکند. در این نمایش که مورد استقبال مخاطبان بوده در یک جهان آخرالزمانی به مقوله سنت و مرگ و تجدد و زندگی در غالبی انیمیشنی پرداخته و تلاش شده تا تصویری جدیدی از این اثر پرتکرار در عرصه نمایش کشور به مخاطب ارائه شود. در ادامه گپ و گفت خبرنگار روزنامه صبا با بازیگر این نمایش را میخوانید.
آیا پیش از این که ایفای نقش در این نمایش به شما پیشنهاد شود، با متن آن آشنایی داشتید؟
بله، پیش از آنکه اساساً این پروژه به من پیشنهاد شود، رمان «مغازه خودکشی» نوشتهی ژان تولی را خوانده بودم و این رمان برایم بسیار جذاب و تأثیرگذار بود. شایددر نگاه اول عنوان کتاب مخاطب را به اشتباه بیندازد و این تصور ایجاد شود که با فضایی کاملاً تاریک و ناامیدانه مواجه هستیم؛ اما در واقع در بطن این روایت تلخ، جریانی از امید و اشتیاق به زندگی حضور پررنگی دارد که در تقابل با فضای ناامیدی حاکم بر داستان، معنا مییابد.
چه شد که شما تصمیم گرفتید در این اثر حضور داشته باشید؟
با توجه به علاقهام به این رمان و شناختی که از فضا و روح کلی داستان داشتم، وقتی متن اقتباسی را خواندم، جذب نگاه نویسندگان و کارگردان شدم. من برای نزدیکتر شدن به فضای نمایش، نسخهی انیمیشنی این داستان که در فرانسه ساخته شده را نیز تماشا کردم. کاراکتر مرلین خواهر بزرگ خانواده شخصیتی بود که برایم بسیار جالب و دوستداشتنی بود به همین دلیل تصمیم گرفتم این نقش را تجربه کنم، چرا که احساس میکردم میتواند چالش تازهای برای من باشد.
نمایشی که اکنون روی صحنه میرود چه ویژگیهایی دارد و از چه سبکی پیروی میکند؟
آنچه ما روی صحنه میبریم تئاتر- انیمیشن مغازه خودکشی و به نوعی تلفیقی از انیمیشن و تئاتر است. در این اجرا مخاطب شاهد یک تجربهی بصری جدید است که در آن عناصر انیمیشن وارد فضای زندهی تئاتر شدهاند. سبک اجرا گرایشهایی به گروتسک دارد؛ یعنی همهچیز از گریمها گرفته تا حرکتها و اَکتهای بازیگران بهنوعی بزرگنمایی شده و با اغراق همراه است. این اغراق در خدمت ارائهی مفهومی است که در بطن نمایش جاریست یعنی مفهوم امید و مبارزه با فضای سیاه و بستهای که شخصیتها در آن گرفتار شدهاند.
کاراکتر مرلین چه جایگاهی در این فضا دارد و چگونه درونمایه نمایش را بازتاب میدهد؟
برای پاسخ به این سوال ابتدا باید این نمایش را از سه بعدی بررسی کنیم، بعد نخست، به سلطهگری پدر خانواده بازمیگردد؛ نوعی دیکتاتوری خانگی که بر اساس سنت و ارث خانوادگی بنا شده است. مغازهای که نسلهاست ابزار خودکشی میفروشد، به نماد وفاداری به گذشته و تداوم ناامیدی تبدیل شده و پدر تلاش میکند فرزندان را نیز در همین مسیر نگه دارد. اما کاراکتر مرلین با وجود اینکه در ابتدا خود را در دل همین نظام تعریف میکند به مرور با آن درگیر میشود. او در مرکز تنش میان سنت و میل به زندگی قرار دارد. در نقطهی مقابل طرز تفکر پدر، کاراکتر آلن یعنی کوچکترین فرزند خانواده قرار دارد. او اساساً از بدو تولد با سایر اعضای خانواده تفاوت دارد و شاد، امیدوار، پرانرژی و پر از لبخند است. آلن همواره سعی میکند فضای افسرده و خفقانآور خانه را تغییر دهد و حتی روی جامعهی پیرامونی خود نیز اثر بگذارد. او مشتریانی که برای تهیه ابزار خودکشی مراجعه میکنند را از تصمیمشان منصرف میکند و همین انگیزههاست که به داستان روحی تازه میبخشد. اما سومین بعد نمایش، بُعد «عشق» است که در شخصیت مرلین، خواهر بزرگ خانواده، متجلی میشود. طی مسیر داستان، آلن با روحیهی مثبت خود، بر خواهرش تأثیر میگذارد و این تأثیر به تدریج درونی میشود. مرلین به مرور به نگهبان قبرستان – که به نوعی همکار مغازه محسوب میشود – علاقهمند میشود و این عشق، به نوعی جرقهای از خون تازهی زندگی در وجود اوست. بنابراین این سه بعد یعنی دیکتاتوری پدر و سلطهی سنت، امید و میل به زندگی در وجود آلن و عشق و بیداری درونی مرلین، ستونهای اصلی جهان اثر را میسازند و تقابل و تعامل میان آنها روایت را پیش میبرد.
به نظر میرسید بهعنوان بازیگر کار، به اندازه تمرکز روی اجرای شخصیت مرلین به درک و تحلیل اثر نیز پرداختهاید؟
بله بسیار زیاد. من باور دارم بازیگری صرفاً به حفظ دیالوگ و اجرای صحنه محدود نمیشود. یک بازیگر باید به فلسفهی اثر، ساختار کلی روایت، و دغدغههای فکری نویسنده و کارگردان واقف باشد. خوشبختانه در گروه ما چنین نگاهی از ابتدا وجود داشت. در همان جلسات ابتدایی، دورخوانیها و تحلیلهای جمعی بسیار مفصل و جدی انجام شد. ما با هدایت درست و دقیق آقای حسین نصیری که کارگردانی اثر را برعهده دارند متن را لایه به لایه بررسی، شخصیتها را تجزیه و تحلیل و تلاش کردیم به جای حفظ صرف دیالوگها، عمق شخصیتها را درک کنیم. نکتهی بسیار مثبت دیگر این است که در گروه ما هم بازیگران حرفهای حضور دارند، هم دوستانی که اولین تجربهی تئاتریشان را پشت سر میگذارند. اما به لطف مدیریت کارگردان، به هیچوجه نمیتوان تفاوتی میان اجراهای آنان قائل شد. این موضوع برای من بهعنوان یک عضو از این گروه، واقعاً جای خوشحالی دارد و نشاندهندهی فضای حرفهای و پویای این پروژه است.