محمود اکرامیفر در گفتگو با صبا:
ادبیات دیگر کافی نیست؛ مخاطب در جستوجوی حرف نو
دیگر کمتر کسی ادبیات را بهشکل حرفهای دنبال میکند. یعنی تولیدکننده امروز، ادبیات را یا مناسبتی مینویسد، یا در کنار هزار کار دیگرش، گاهی شعری هم میگوید یا داستانی مینویسد.
سمیه خاتونی– در دورانی که جستوجوی معنا به دغدغه نسل جدید تبدیل شده و فاصلهها میان متن و زندگی واقعی کمرنگتر شده است، پرسش از وضعیت مخاطب ادبیات اهمیت ویژهای یافته است. در روزگاری که تحول سریع رسانهها و تغییر ذائقه مخاطب، ادبیات و نشر در ایران را با چالشها و فرصتهای نوینی مواجه کرده، و تیراژ کتاب به پایینترین سطح ممکن رسیده است، مخاطبان ادبیات در انتخاب آثار دچار تردید شدهاند. در این گفتوگو به سراغ مدیر نشر جام جم، رفتیم تا تصویری دقیق و ملموس از وضعیت امروز ادبیات در ایران را به بحث بگیریم؛ از کمرغبتی مخاطب نسبت به تولیدات ادبی معاصر و فقدان نقد ادبی حرفهای تا استقبال پایدار از آثار کلاسیک و گرایش روزافزون به روایتهای نزدیک به زندگی و مباحث میانرشتهای که با ادبیات امروز تنیده شده است.
شما هم ناشر هستید، هم در فضای ادبیات و شعر دستی دارید، با این تجربیات ارزنده بفرمائید ذائقه مخاطب امروز در حوزه شعر و داستان به چه سمتوسویی گرایش پیدا کرده است؟
پیش از اینکه به ذائقه مخاطب اشاره کنم، باید مشخص کنیم وقتی میگوییم «مخاطب»، دقیقاً منظورمان چه کسی است. مخاطب یک اصطلاح عام است، اما در واقع تقسیمبندیهای متعددی دارد؛ از نظر جنسیت، سن، سطح تحصیلات و حتی رسانهای که از آن استفاده میکند، مخاطبها تفاوتهای بنیادینی دارند. به طور مثال تلویزیون، مخاطب سنتی و باورمند به روایت رسمی را جذب میکند. فضای مجازی و پلتفرمهای تعاملی مثل یوتیوب، مخاطبی متفاوت دارند، همینطور رسانههای مکتوب مانند روزنامهها و مجلات هم مخاطب خاص خودشان را دارند. وقتی ما از «مخاطب ادبیات» حرف میزنیم، منظورمان بخشی از این جمعیت است که واقعاً به آثار ادبی، اعم از شعر و داستان، علاقهمندند.
این علاقهمندان چه طیفی را تشکیل میدهند؟
مخاطبان ادبیات را میتوان به دو دسته کلی تقسیم کرد؛ گروهی که از ادبیات استفاده ابزاری میکنند؛ یعنی صرفاً برای رفع نیازهای روزمره مثل ارسال پیام شاعرانه، پست اینستاگرامی یا نقلقولی احساسی به سراغ شعر یا داستان میروند. برای این گروه، محتوای عمیق یا ساختار ادبی اثر چندان اهمیتی ندارد. گروه دوم، مخاطبان جدیتر هستند که دغدغههای فکری دارند و از ادبیات برای تأمل، فهم جهان، یا تجربه زیباییشناختی استفاده میکنند. اما واقعیت این است که جمعیت این گروه در حال کاهش است و سهم گروه اول، یعنی استفادهکنندگان روزمره، روزبهروز بیشتر میشود.
وقتی درباره مخاطب امروز ادبیات صحبت میکنیم، معمولاً دوگانهای میان «مخاطب خاص» و «مخاطب عام» پیش کشیده میشود..
اگر بخواهیم دقیق نگاه کنیم، میبینیم که مخاطب خاص ادبیات – یعنی همان کسی که ادبیات را حرفهای دنبال میکند – همچنان وجود دارد و حذفناپذیر است. این مخاطب، یک مخاطب نکتهسنج، نکتهفهم و نوخواه است؛ دنبال حرف تازه میگردد. منتها مشکل اینجاست که حرف تازه در ادبیات ما کم شده است.در ادبیات امروز ما، بهویژه در فضای آموزشیاش، بیشتر روی «چگونه گفتن» تمرکز شده تا «چه گفتن» این در حالی است که مردم امروز – به خاطر سطح بالای تحصیلات و قدرت تحلیلشان – بیشتر دنبال محتوا هستند، نه فقط فرم. یعنی بهجای اینکه به دنبال زیبایی جمله یا تکنیک باشند، میپرسند: «این نویسنده چی میخواد بگه؟ فکر تازهاش چیه؟
پس به نظر شما مخاطب امروز، همچنان طالب ادبیات جدی و اندیشمند است، اما تولیدکنندگان آن کمتر به این نیاز پاسخ میدهند؟
بله. وقتی مثلاً شعر «بنیآدم اعضای یک پیکرند» از سعدی یا اندیشههای خیام را میشنوید، خیلی دنبال آرایه یا وزن و قافیهاش نیستید؛ دنبال این هستید که چی میگه؟ چه حرفی پشت این جمله هست؟ این نیاز در مخاطب امروز وجود دارد، اما در تولیدات ادبی ما کمتر به آن پاسخ داده میشود. اتفاقاً در روزنامهنگاری هم وضع مشابهی وجود دارد. بیشتر تمرکز روی شیوههای خبرنویسی و اصول تکنیکی است. اما مخاطب دنبال حرف تازه است. به همین دلیل هم هست که نقد جدی و عمیق تقریباً از روزنامهها حذف شده یا اگر هست، سطحی و آبکی است. روزنامهها بیشتر به گزارشهای خبری و روزمره در حوزه ادبیات میپردازند؛ مثلاً اینکه کجا جشنواره برگزار شد یا چه کسی چه گفت. اما تحلیل و اندیشه، جایش در روزنامهها کمرنگ شده است.
فکر میکنید ریشه این کمبود حرف تازه در کجاست؟
به نظرم یکی از دلایلش این است که دیگر کمتر کسی ادبیات را بهشکل حرفهای دنبال میکند. یعنی تولیدکننده امروز، ادبیات را یا مناسبتی مینویسد، یا در کنار هزار کار دیگرش، گاهی شعری هم میگوید یا داستانی مینویسد. طبیعی است که در چنین شرایطی، نمیتوان انتظار اندیشه عمیق و پیوسته داشت و ادبیات آنطور که باید و شاید، به عنوان یک حرفه مستقل و تماموقت دنبال نمیشود. الان خیلیها مدیر یا مسئول جایی هستند و در کنار آن گاهی شعری میگویند یا داستانی مینویسند، به قول مارکوزه، فقط یک ساعت از وقتشان را به ادبیات اختصاص میدهند و باقی وقتشان صرف کارهای دیگر است. این وضعیت باعث شده که تولیدات ادبی کمتر جدی و عمیق باشند.
با این وضعیت، نشر جام جم در حوزه ادبیات چه رویکردی دارد؟
ما دو حوزه اصلی را در نشر جام جم دنبال میکنیم؛ اول حوزه رسالهها و مباحث مرتبط با رسانه و مدیریت رسانه، دوم حوزه روایتها، چون در عصر حاضر روایتها نقش تعیینکنندهای در شکلدهی به شرایط اجتماعی و فرهنگی دارند.
میتوانید نمونههایی از کتابهایی که در این حوزه منتشر کردهاید بفرمایید؟
بله، پارسال کتابی منتشر کردیم به نام « آقای خبرنگار» که درباره زندگی یک خبرنگار مشهور است و مصاحبههای متعددی با سران جهان دارد. همچنین مجموعهای از روایتهای زندگی ده خبرنگار برجسته صدا و سیما، از جمله آقای نجفزاده، حسینزاده، و… منتشر کردهایم. این آثار تلاش دارند تجربههای حرفهای و سرگذشتهای تأثیرگذار را به مخاطب منتقل کنند. در حال حاضر با دکتر نبی روی زندگی یکی دیگر از این بزرگان کار میکنیم که امیدواریم اثر خوبی از آب دربیاید.
به نظر میرسد این نوع کتابها بیشتر به ذائقه مخاطب امروز نزدیک باشند؟
بله، قطعاً. مخاطب امروز بیشتر به دنبال روایتهای واقعی، ملموس و نزدیک به زندگی است تا متون صرفاً ادبی یا نظری. همین باعث شده آثار این حوزه فروش خوبی داشته باشند و مورد استقبال قرار گیرند. از جمله موفقیتهای ما، کتاب «ویولون زن روی پل» اثر خسرو باباخانی بودکه فروش خوبی داشته است.