بهروز شعیبی:
امروز باید خوبیهای سرزمینمان را به هم یادآوری کنیم
کارگردان فیلم سینمایی «بدون قرار قبلی»، معتقد است که؛ امروز، روزی است که باید خوبیهای سرزمینمان و خوبیهای خودمان را به هم یادآوری کنیم.
روزنامه صبا – از همان زمان نمایش در جشنواره فیلم فجر مشخص بود که فیلم سینمایی «بدون قرار قبلی» یکی از فیلمهای مهم اکران ۱۴۰۱ خواهد بود. تازهترین ساخته بهروز شعیبی در همان دوران طرفدارانی پیدا کرد که روی تفاوتهای «بدون قرار قبلی» با نمونههای دیگر فیلمهایی با مضامین مشابه تأکید میکردند. این اهمیت در آستانه اکران افزایش یافت و حالا شاید بتوان گفت که هیچکدام از آثار پیشین شعیبی نتوانسته بودند این میزان از بازتاب رسانهای را پیدا کنند.
به بهانه اکران «بدون قرار قبلی» با بهروز شعیبی کارگردان این فیلم گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه خواهید خواند.
نام بهروز شعیبی بازیگر و کارگردان سینمای ایران این روزها در اخبار سینمای ایران بسیار به چشم می خورد و علت آن اکران همزمان دو فیلم «هِناس» به کارگردانی حسین دارابی و «مغز استخوان» ساخته حمیدرضا قربانی با نقش آفرینی اوست وموضوع مهم تر این است که فیلم سینمایی «بدون قرار قبلی» به کارگردانی وی اکران خود را آغاز کرده است. فیلمی به تهیهکنندگی محمد بابایی که سال گذشته و در جریان چهلمین دوره جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و بازیگرانی همچون پگاه آهنگرانی، مصطفی زمانی ، الهام کردا، حسین صابری و امین میری در آن ایفای نقش میکنند.
هر فیلمی مخاطب خودش را دارد. شما ممکن است بگویید فلان فیلم را برای عموم مخاطبان ساختهاید اما در این میان گروهی هستند که مخاطبان خاص آن فیلم محسوب میشوند. در مورد «بدون قرار قبلی» این مخاطب احتمالاً کسی است که طرز زندگیاش با اعتقاد ویژه به امام رضا (ع) و یک سری جنبههای معنوی گره خورده است. با توجه به بازخوردهایی که از زمان جشنواره فجر تا امروز دیده، شنیده و خواندهام بهنظر میرسد که «بدون قرار قبلی» ارتباط ویژهای با این دسته از مخاطبان برقرار کرده است؛ تا جایی که شاید حتی بتوان گفت در مورد این گروه از مخاطبان «بدون قرار قبلی» کارکردی فراتر از سینما پیدا کرده است. فکر نمیکنم این چیزی باشد که بتوان بهسادگی با میزانسن و دکوپاژ توجیهش کرد. خود شما فکر میکنید این ارتباط از کجا ناشی میشود؟
امیدوارم اتفاقی که میگویید افتاده باشد. برای من، غایت اتفاقی که در سینما میتواند بیفتد زمانی است که تکنیک در خدمت یک تفکر یا جهانبینی قرار بگیرد. منظورم از تکنیک، فقط تکنیک ساختاری فیلم و کارگردانی نیست بلکه حتی شکل ساختار فیلمنامه و تکنیک روایی متن هم در این مقوله میگنجد. من همیشه کارگردانی را در ادامه متن میدانم نه در کنار آن. در نتیجه فکر میکنم زمانی که در مضمون یا در درام بهسراغ ریشههای روابط و عواطف انسانی میرویم این اتفاق ناخودآگاه میافتد. ما باید تلاش کنیم مخاطب را در زمان تماشای فیلم، و در بهترین حالت، تا ساعاتی بعد درگیر فیلم خودمان کنیم. اینکه چقدر مخاطب نقاط مشترک با کار داشته باشد به درام و به قصه و ایده اولیه برمیگردد. اما وقتی بنای قصه را بر اساس نقاط مشترک انسانی قرار میدهیم (یعنی قصهای را مطرح نمیکنیم که فقط کسانی که آن قصه را تجربه کرده باشند بتوانند با آن همذات پنداری کنند بلکه جهان اثر را جهانی با عناصری مشترک مثل پدر، خانواده، کودکی، سرزمین و چیزهایی میچینیم که به آنها تعلق خاطر داریم) دیگر از قالب قصهای برای یک گروه خاص خارج میشویم.
منظورتان این است که چنین فیلمی از نظر روانشناسی با ناخودآگاه جمعی جامعه پیوند برقرار میکند؟
دقیقاً. کودکی چیزی است که همه ما تجربه کردهایم؛ همینطور خانواده، پدر، بازی، سفر. وقتی این تجربهها کنار هم قرار میگیرد باعث میشود کسی فیلم را صرفاً بهعنوان قصهای نبیند که شروع شده و به پایان میرسد و ممکن است نقاط مشترکی با تماشاگر نداشته باشد.
با توجه به نمایش مجموعهای یکپارچه بهعنوان فرهنگ ایرانی و ارتباط آن با خط داستانی (بازگشت آدمی که سالها خارج از کشور بوده، شناخت چندانی از آن فرهنگ ندارد و بعد از برگشت بهتدریج تحت تأثیر فرهنگ و نوع رفتار اهالی آنجا قرار میگیرد)، آیا میخواستید این را نشان دهید که جدایی عاطفی برخی از مردم نسبت به کشورشان بعد از مهاجرت بهخاطر نشناختن عمیق این فرهنگ است؟ اگر هر کدام از ما سعی کنیم این فرهنگ را بهشکل همهجانبه معرفی کنیم ممکن است برخی از دیدگاههای منفی برطرف شود؟ آیا این را بهعنوان یک راهحل توصیه کردهاید؟
نکتهای که دغدغه ما بود، گسست فرهنگی بین نسلها بود. هر کسی حق دارد و باید بتواند جغرافیای محل سکونت و محل آرامش خود را انتخاب کند. ما آدمهای زیادی داریم که در ایران بزرگ میشوند ولی تصمیم میگیرند به هر دلیلی به یک کشور یا شهر دیگر بروند. در کنار آن، تعداد زیادی هم داریم که در جوانی میروند ولی کماکان فکر میکنند آرامششان در همین سرزمین است و دوباره برمیگردند. بنابراین با یک انتخاب شخصی روبهروییم. اما این اهمیت زیادی دارد که ما، بهعنوان یک ایرانی، بدانیم که پس از این مهاجرت قرار است به نسل بعدی ما چه تحویل دهیم. باید بدانیم چه چیزهایی باعث میشود که آنچه امروز دارایی ما است همچنان دارایی ما بماند نه اینکه به داشتههای گذشته ما تبدیل شود. فکر میکنم نکته اصلی ما در «بدون قرار قبلی» این بود. ما با حجم زیادی از فرزندان ایرانی روبهرو هستیم که در ایران بزرگ نشدهاند اما چه خوب است که، هر جای دنیا که هستند، حتماً راجع به پیشینهشان اطلاعات داشته باشند.
شما زاده مشهد هستید و طبعاً زیستن در فضای خاص شهر مشهد در شکلگیری حسوحال فیلم «بدون قرار قبلی» نقش بهسزایی داشته است. فکر میکنم حالوهوایی که باعث شده است «بدون قرار قبلی» روی مخاطبان تأثیر بگذارد، از آن شرایط زیستی و فرهنگی میآید که احتمالاً در تار و پود زندگی شما تنیده شده است. دوست دارم در مورد این تأثیرگذاری از شما بپرسم. آن حسوحال در ذهن شما چه بوده است که به فیلم منتقل شده است؟
در کارهایی که انجام دادهام، سعی کردهام دو نوع کار را تجربه کنم. یک نوع از درام و قصهها در مورد چیزهایی است که در جامعه وجود دارد. نمونه بیرونیاش برای من «دارکوب» یا «روز بلوا» است اما «دهلیز»، «بدون قرار قبلی» و تا حدی «پردهنشین»، چیزهایی هستند که میتوانند یا ما دوست داریم در جامعه باشند. سعی میکنیم روی خوب زندگی، آدمها و روابط را نشان دهیم. معنی حرف من این نیست که مشکلات را نشان ندهیم. اصلاً ایده اولیه «دهلیز» بر اساس یک چالش بزرگ است: مسأله قصاص و دادخواهی. اما تلاش ما در این آثار، بازنگری در رویکردمان در قبال مسائل مختلف است و اینکه ما، بهعنوان انسان، چه امکاناتی در بخش تصمیمگیری و در بخش فردی خود داریم و از این امکانات چه استفادهای میتوانیم بکنیم. هدف ما این است که بدانیم امکانات خیلی گستردهای برای رفتارهای مختلف داریم. بهنظرم یکی از امکانات سینما این است که پیشنهادهای مختلفی را در این مورد ارائه دهد که درست ترین رفتار یا طرز تفکر چیست.
قاعدتاً این طبقهبندی روی شیوه روایی و شیوه اجرایی هم تأثیر میگذارد. شما از ابتدا با این پیشفرض جلو میروید که سبک اجرایی شما در «بدون قرار قبلی» با نمونهای مثل «دارکوب» تفاوت دارد؟
بله. این تأثیر را از پیرنگ داستان و ساختار فیلمنامهای تا ساختار تصویری کار میبینیم. وقتی متنی شکل میگیرد و ما تصمیمی برای اجرا و ارائه یک متن گرفتهایم، باید بر اساس آن متن شروع به چیدن قالب کار کنیم. نمیدانم چقدر موفق بودم اما سعی کردم در کارهای مختلف بر اساس یک الگوی از پیش تعیینشده فکر نکنم و قبل از پیدایش آن کار در مورد ساختار تصمیم نگیرم. چون فکر میکنم هر فیلم و هر داستان یک تجربه و نگارش جدید برای فیلمساز است. وقتی با یک پیرنگ روبهرو میشویم، سخت ترین بخش فیلمسازی همین است که بتوانیم قالب درستی برای آن پیدا کنیم. برای همین وقتی با قصهای مثل «دارکوب» روبهروییم که یک معضل اجتماعی را مطرح میکند و بازنمایی یک تصویر واقعی است، باید ساختارش با کاری مثل «بدون قرار قبلی» که سعی کرده روابط انسانی را تصویر کند متفاوت باشد.
فارغ از بحث مضمون و اهمیتی که «بدون قرار قبلی» از این جنبه پیدا کرده است ، خود شما جایگاه این فیلم را در کارنامه کاریتان چطور ارزیابی میکنید؟
برای من، هر فیلم یک تجربه جدید است. امیدوارم باز قصههایی مثل «بدون قرار قبلی» بسازم اما با ساختار متفاوت و از طریق کشمکشهای متفاوت. اگر بخواهم صادقانه بگویم، خودم «بدون قرار قبلی» را خیلی دوست دارم اما نتوانستهام بین فیلمهای مختلفی که تجربهکردهام تفاوت قائل شوم. چیزی که «بدون قرار قبلی» را برای من به یک تجربه ویژه تبدیل میکند، بخش عاطفی و تعلق خاطر شخصی من به یک سری از چیزهایی است که در فیلم وجود دارد. مهمترینش برای من ایران است. فکر میکنم امروز، روزی است که خوبیهای سرزمینمان و خوبیهای خودمان را به هم یادآوری کنیم. باید بخش عمدهای از داشتههای خود را حفظ کنیم چون اگر از این داشتهها فاصله بگیریم، تاریخ آنها را فراموش خواهد کرد. در این صورت آنچه در مسیر تاریخ برای ما خواهد ماند، ازدستدادنها است. فکر میکنم آدم با دو واژه تبدیل به آدم شده است: یکی «ازدستدادن» و دیگری «بهدستآوردن». این دو واژه تمامیت ما را میسازد. اگر دقت کنید، در هر لحظه داریم به این دو واژه فکر میکنیم. مدام فکر میکنیم که مثلاً داریم زمان از دست میدهیم و در قبال آن چهچیزی به دست میآوریم. از این مورد شروع میشود تا شکلهای کلان در حرفه و زندگیمان. برای همین فکر میکنم باید در مورد چیزهایی که از دست میدهیم بیشتر فکر کنیم.
سید آریا قریشی
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است