به بهانه روز ملی سینما؛
سـینما، عشـق، خاچیکیـان…
روزنامه صبا گفت و گویی با ادوین، پسر ساموئل خاچیکیان، کارگردان فقید سینما انجام داده است تا زوايايي از شخصيت اين بزرگمرد، بيشتر نمايان شود.
سینمای ایران بدون شک مرهون خدمات مردان و زنان بزرگی است که با توسعه این صنعت در جهان به ایرانیزه کردن آن پرداختند و در دورانی که فیلمهای هندی و هالیوودی سینماهای ایران را قبضه کرده بودند، با نگاهی میهنپرستانه به سینمای ایران جان بخشیدند تا این سینما در ابتدای دهه ۱۳۳۰ ظهور پررنگ و موفقی در سراسر این مرز و بوم داشته باشد و هرجا که سالن سینمایی وجود داشت، فیلمهای ایرانی را هم روی پرده نقرهای خود به نمایش درآورد. این میان نام «ساموئل خاچیکیان» تا همیشه بر تارک سینمای ایران میدرخشد. به مناسبت روز ملی سینما با ادوین خاچکیان، فرزند ساموئل خاچیکیان فقید که خود فیلمساز است و در اندیشه اکران فیلم اول و ساخت دومین فیلم بلند سینماییاش،گپ و گفتی خواندنی داشتیم تا زوایایی از شخصیت و عملکرد این بزرگمرد سینمای ایران که تاکنون به آنها چندان پرداخته نشده، بیشتر نمایان شود. گفت و گوی روزنامه صبا با ادوین خاچیکیان را در ادامه بخوانید.
ساموئل خاچیکیان آوان دهه ۱۳۳۰ در سینمای ایران مطرح شد، دورانی که سینمای ایران محدودیت عجیبی داشت. با وجود کمبودهای باورنکردنی، چه اتفاقی افتاد که خاچیکیان چند دهه پیش از انقلاب اسلامی، سینمای ایران را دگرگون کرد؟
زمانی که ساموئل خاچیکیان وارد سینمای ایران شد، تجربه چند ساله در تئاتر داشت. چه در تبریز، چه زمانی که با خانواده به تهران مهاجرت کردند. او در تئاتر هم از نورهای لکهای و افکت استفاده پررنگی میکرد. نمایشهای او به چشم آمد و به دعوت ساناسار خاچاطوریان که آن زمان استودیوی «دیانا فیلم» یا همان سینما سپیده امروز را داشتند، آمد تا دنیای سینما را هم تجربه کند. پدر خیلی اهل سینما بود و برخی فیلمهای سیاه و سفید فرانسوی را همواره در خاطر داشت و از آنها یاد میکرد. به پیشنهاد خاچاطوریان سر صحنه یک فیلم رفت اما از آنجا که همه چیز ساده بوده،خیلی توی ذوقش خورد. برای نمونه یک نور سر صحنه ریخته بودند که بازیگر میآمد و در آن دیالوگ میگفت و میرفت. به هر ترتیب او با ساخت فیلم «بازگشت» در ۱۳۳۲ وارد عالم سینما میشود. با کمترین امکانات ممکن! آن زمان در سینماها فیلمهای خارجی بودند که با اقبال مواجه میشدند. فیلمهای هندی، مصری، عربی و فیلمهای هالیوودی رقبای سرسختی برای فیلمهای ایرانی بودند. با کمترین امکانات، با عشق و علاقه و شور و شوق و استعدادی که داشت، توانست فیلمهای «بازگشت از شیراز» ، «چهارراه حوادث» و «طوفان در شهر ما» را بسازد. برای نمونه در همین «طوفان در شهر ما» شما احساس میکنید پشت این فیلم یک کارگردان حضور دارد که از تکنیک و زوایای دوربین استفاده درستی کرده است. البته این کارها را هم خودش انجام میداد. با این ذوق و شوق، کاری کرد تا مردم برای تماشای فیلمهای ایرانی هم راهی سینماها شوند. البته آن روزگار فیلمهای دیگری هم بودند اما پدرم تاثیر به سزایی در پایهریزی سینمای استاندارد ایران داشت. سینمایی که با مخاطب خاص و عام رابطه ایجاد میکرد چون از تکنیک و فرم صحیح، استفاده به جایی میکرد. این چیزها باعث میشود برخی فیلمها با گذشت ۵۰ سال همچنان در یاد مخاطب خود مانده باشند.
آن دوران به یقین آموزشگاههای بازیگری و کارگردانی وجود نداشت و چنین رشتهای هم در دانشکدهها تدریس نمیشد. پس به نظر تمام این نوآوریها مرهون هوش و استعداد بالای زندهنام خاچیکیان است و گویا خیلی عوامل نامدار و کاربلدی هم در فیلمها نداشت و اکثر کارها را خودش انجام میداد. این صحت دارد؟
بله اکثر کارها با خودش بود. تا آن موقع بیشتر فیلمهایی را که تولید میشد، خود فیلمبردار تدوین میکرد! اصلا آن زمان موویلایی وجود نداشت. حتی چسب و اسپلایسری هم وجود نداشت!
پس ساموئل خاچیکیان چطور آن فیلمها را تدوین میکرد؟!
یک چوب را میگذاشتند و چند میخ به آن میکوبیدند تا فیلم در آن جا بگیرد. با تیغ فیلم را میبریدند و با موادی به هم میچسباندند. فیلم را هم در بشکه در هیپوسولفیت سدیم شستوشو میدادند و ظاهر میکردند! آنقدر این کار را ادامه میدادند تا ظاهر شود. در آن زمان چیزی به اسم لابراتوار وجود نداشت و نگاتیوها با بدویترین امکانات ظاهر میشد. بعد از اتمام این کارها، فیلمهای ظاهرشده را به استودیو دیانا فیلم میبردند و تماشا میکردند و گاهی به این نتیجه میرسیدند که بخش زیادی از فیلم را با تیغ بریدهاند، پس باید دنبال آن میگشتند تا دوباره به فیلم اضافهاش کنند. یعنی دوباره با آن تخته چوبی و چند میخ به تدوین فیلم میپرداختند.
به روایت پدر، کدام فیلمها با این همه مشقت تولید شد؟
فکر میکنم فیلم «بازگشت» به این ترتیب ساخته شد و زمانی که فیلم «دختری از شیراز» مراحل تولیدش را پشت سر میگذاشت، استودیو دیانا فیلم یک دستگاه موویولا خریداری کرد و چون آن زمان دستاورد بزرگی بود و تکنولوژی مهمی محسوب میشد اجازه نمیدادند کسی به آن دست بزند. اما پس از تدوین اولیه آن فیلم و زمانی که چند سکانس را به پدرم نشان دادند. او نپسندید و گفت:«من اصلا اینطور فکر نکرده بودم و نوع دیگری از مونتاژ در ذهنم بود» . زمانی که استودیو تعطیل شد، پدر به سرایدار استودیو مبلغی داد تا بگذارد او دوباره در لابراتوار حضور یابد. رفت و یواشکی آن چند دقیقه مونتاژ را درست کرد. خودش میگفت آنقدر زدم عقب و حلقه فیلمها پاره شد تا تدوین را آموختم. فردای آن روز به ساناسار خاچاطوریان گفت حالا بیا و این تدوین را ببین و خاچاطوریان پس از دیدن حاصل کار پدرم، بسیار خوشحال شده بود از اینکه فیلم چقدر جان گرفته و تحرک و ریتم در آن وجود داشت. خاچیکیان گفت همه این کارها را خودم کردم و به این ترتیب تدوین کل فیلم به او سپرده شد. از آن فیلم به بعد، همه فیلمها را خودش مونتاژ میکرد.
برویم سروقت فیلم «عقابها»! ساموئل خاچیکیان از معدود کارگردانانی بود که چه قبل و چه بعد از انقلاب حضور پررنگی در سینمای ایران داشت. فیلمی مثل «عقابها» حدود ۱۶ سال اکران شد و به عنوان پرمخاطبترین فیلم سینمای ایران، در تمام آن سالها با اقبال مردم مواجه شد. چه رازی در آن فیلم نهفته بود که تا این حد مورد توجه مردم قرار گرفت؟
ببینید شما میگویید پدر بعد از انقلاب هم خیلی فعال بود! در حالی که اینطور نبود و شاید «عقابها» باعث ایجاد چنین تصوری شده باشد! اتفاقاً تعداد فیلمهایی که بعد از انقلاب ساخت، چندان زیاد نبودند… به هرحال بله، «عقابها» فیلم موفقی بود، چون مولفههای موفقیت یک فیلم در آن رعایت شده بود. چه از قصهای که در بحبوحه جنگ ایران و عراق روایت شده بود و عرق میهن پرستی را بین تماشاگران برمیانگیخت، چه از نظر شخصیتهای فیلم، چرا که فیلم «عقابها» قهرمان داشت. بارها پدرم هنگام اکران این فیلم در سینماها شخصاً حضور یافت تا بازخورد فیلم را مستقیم ببیند. این عادت همیشگی ساموئل خاچیکیان بود. او بین مردم بود و با مردم فیلم را میدید. برای نمونه یادم است درباره فیلمهای دلهرهآورش میگفت:«من میدانم زمانی که فیلم به این صحنه برسد، سکوت محض بر سالن سینما حکمفرما خواهد شد و نفسها حبس میشوند، یا جایی تماشاگران شور میگیرند.»… در «عقابها» زمانی که جمشید هاشمپور سرگرد عراقی را میزد، انگار که در ورزشگاه آزادی هستیم، شور و شوق عجیبی به پا میشد. یا زمانی که مردم کرد سیاهپوش را میدیدند، دست و کف و سوت میزدند، چون با فیلم ارتباط برقرار کرده بودند. «عقابها» فیلم محبوب مردم شد و با جرأت میگویم در برخی شهرها به اکران بیستم و حتی سیام هم رسید. پس از سالها که این فیلم اکران شد، بازهم سالنهای سینما پر از جمعیت شد. در تبریز که هروقت این فیلم اکران میشد مردم برای تماشایش به سینما میرفتند و فیلم از تلویزیون بارها به نمایش درآمد. فیلم هم توفیق ارتباط با تماشاگر را داشت، هم توفیق تجاری بالایی را از آن خود کرد که جان دوبارهای به سینمای ایران و تهیهکنندگان «عقابها» بخشید و آنها را از این رو به آن رو کرد که نوش جانشان! ولی برای پدر من تنها عنوان «رکورددار پرمخاطبترین فیلم سینمای ایران» را به جا گذاشت!
یعنی از سود سرشاری که نصیب پروژه فیلم «عقابها» شد، درصدی به ساموئل خاچیکیان نرسید؟!
پدرم فقط دستمزدش را گرفت، همین! از فروش و سود فیلم هیچ چیزی عایدش نشد. بعدش هم نمیدانم به چه دلیلی بعد از تولید «عقابها» و «یوزپلنگ» شرایط فیلمسازی برایش مهیا نشد!
یعنی میخواهید بگویید با هر فیلمی که میخواست بسازد، موافقت نمیشد؟!
بله…
خاطرتان هست آن سالها چه فیلمهایی را در دست تولید داشت؟
بله یادم میآید که روی فیلمی با نام «مکانی در آفتاب» کار میکرد که تمی جنگی داشت و به فوتبال هم پهلو میزد. فیلمنامه دیگری هم به نام «گودال» در دست داشت و غیر از اینها، چند فیلم دیگر هم در نظر داشت که رویشان کار کند.
اگر اشتباه نکنم فیلم «کانی مانگا» هم آن سالها با اقبال بسیار خوبی مواجه شده بود و از این حیث رقیب «عقابها» به شمار میآمد. قبول دارید؟
(میخندد) بله! و میدانستید همان «کانی مانگا» را هم قرار بود پدر من بسازد؟ حتی برای تولید آن قرارداد هم بسته بود اما بعد از تنظیم قرارداد به پدرم گفتند اجازه دهید فرصت همکاری با آقای سیفالله داد هم فراهم شود.
درباره ژانر دلهره و ژانر وحشت، زیاد فیلم نساختهایم. البته برخی آثار مانند «شب بیست ونهم» در دهه ۶۰ ساخته شد و طی سالهای گذشته هم، معدود آثاری در ژانر وحشت ساخته شد و در سالهای اخیر هم فیلمهایی داشتهایم که کافی نبودهاند. نظر به اینکه سینمای دلهره یکی از دغدغههای زندهنام ساموئل خاچیکیان بود، شما جای این ژانر را در سینمای ایران خالی نمیبینید؟
سوال جالبی پرسیدید. برخی از فیلمهای پدرم تریلر و دلهرهآمیز بودند. در چنین فیلمهایی موقعیتهایی ایجاد میشد که با ترشح آدرنالین در بیننده، رعب و دلهره ایجاد میشد… ژانر هارور یا وحشت در سینمای جهان گونهای موفق و پرمخاطب است که میتواند فانتزی باشد یا میتواند به موضوعات ماورایی بپردازد. ما در سینمای خودمان باید به مسائل بومی با نگاه رئالیسم جادویی بپردازیم که قابل قبول و باور باشد. نمونههای موفقی هم بعد از انقلاب داشتیم مثل «شب بیست و نهم» که پدرم آن را تدوین کرد. «شب بیست و نهم» حقیقتاً روی میز تدوین سر و شکل خودش را گرفت. البته فیلمهای جدیدی هم هستند که البته هنوز آنها را ندیدهام اما دربارهشان خواندهام و گمان میکنم فیلمهایی مانند «پوست» یا «زالاوا» آثار خوبی باشند و فیلمهایی بودند که سازندگانشان تلاشهای خوبی در ژانر به خرج دادهاند. محمدعلی سجادی هم فیلمهایی در ژانر جنایی داشته که پرتعلیق است. در سینمای ایران باید به این مقوله توجه شود اما اینکه چرا کمتر به آن پرداخته میشود، به دلیل خاص بودن این ژانر است اما موافقم که جای این گونه با پرداخت درست و نگاه صحیح به آن، خالی است.
آقای خاچیکیان، خانواده شما اصالتاً ارمنیتبار است، یعنی از ارمنستان به ایران کوچ کردید؟
بله، ما از ارامنه هستیم. پس از نسلکشی ارامنه به دست امپراطوری عثمانی در ۱۹۱۵ میلادی، بسیاری از ارامنه در کشورهای مختلف جان خود را برمیدارند و میگریزند یا به عبارت درستتر مهاجرت میکنند. در بخش شمال غربی ایران، در تبریز و ارومیه هم مهاجران ارمنی متعددی ساکن میشوند. پدربزرگ من هم با خانوادهاش به تبریز میآیند و ساموئل هم در تبریز به دنیا میآید. به هرحال ما ایرانی هستیم و از ارامنه ایران محسوب میشویم.
بازهم به سالهای ابتدایی فعالیت ساموئل خاچیکیان بازگردیم. درباره فیلم «شب نشینی در جهنم» فکر میکنم تولید این فیلم ابتدا با کارگردانی شخص دیگری آغازشد. درست است؟
خیر اینطور نبود. تهیه کننده آن فیلم آقای مهدی میثاقیه بودند که بعدها در فیلمهای متعددی با پدرم همکار داشت. ابتدا قرار بود «شب نشینی در جهنم» با کارگردانی سردار ساگر که کارگردانی هندی بود ساخته شود. کمی هم پیش میروند اما متوجه میشوند صحنهها به هم نمیآیند و با هم ارتباطی ندارند. آن زمان بود که آقای موشق سروری که طراح صحنه و دکوراتور فوقالعادهای در سینما و تئاتر ایران بود، میآید که کار را ادامه دهد اما او هم از پس این کار بر نمیآید. به این ترتیب میثاقیه از پدرم دعوت به همکاری میکند و میگوید این فیلم روی دست من مانده و این فیلم را برای من جمع کن.
پدرم هم به دلیل احترامی که برای آقای سروری قائل بود، میگوید من به شرطی میآیم که اسم من در تیتراژ فیلم نباشد. صحنههایی که تا آن زمان فیلمبرداری شده بود هم بلااستفاده به نظر میرسید، پس ساموئل خاچیکیان از ابتدا فیلم را میسازد. موشق سروری هم به عنوان دکوراتور حضور داشت. ماجرای «شب نشینی در جهنم» این بود. همه میدانند آن فیلم را خاچیکیان ساخته است.
«شب نشینی در جهنم» فیلم خاصی بود، از چه جهت این فیلم در آن زمان آنقدر مهم جلوه کرد؟
خب، این فیلم در جشنواره برلین هم به نمایش درآمد. در آن تروکاژهایی استفاده شده که تا آن زمان بینظیر بود. برای نمونه صحنهای که شخصیت اصلی فیلم همراه یک نفر دیگر روی بندی که نشان پل است، راه میرود و آوازی میخواند، قرار بود در میدان توپخانه آن زمان، با طراحی دکوری در ابعاد طبیعی فیلبرداری شود اما پدرم خیلی اتفاقی زمانی که به اتفاق آرمان (آراماییس هوسپیان) هنرپیشه پای ثابت فیلمهایش برای تماشای یک بازی فوتبال به امجدیه (شهید شیرودی فعلی) میروند، دوربین را از آرمان میگیرد تا بازی را بهتر ببیند اما دست برقضا دوربین را سر و ته میگیرد و وقتی در آن نگاه میکند متوجه میشود که دو نقطه خیلی ریز در آن دیده میشود. همین باعث میشود جرقهای در ذهن پدرم بخورد. بلافاصله به استودیو میرود و به فیلمبردار میگوید لنز را سر و ته روی دوربین سوار کن. بعد به سرایدار استودیو دو پرچم میدهد و او را در نقطهای که امتداد دوربین است میگذارد تا پرچمها را تکان دهد. از این صحنه فیلمبرداری با آن لنز وارونه فیلمبرداری میشود. همه میگویند خاچیکیان چه کار میکند؟! فیلمبرداری که تمام میشود، فیلم را میشورند و در آپارات میگذارند تا روی پرده به نمایش درآید. چیزی که روی پرده نقش میبندد فقط سیاهی است! خیلیها فکر میکنند این ایده شکست خورده، اما پدرم به پرده نزدیک میشود و میبیند چیزی در پایین صحنه تکان میخورد، پس به فیلمبردار میگوید بالاترین لنزت را بگذار و دوباره این صحنه را بگیرد. این کار را میکنند و وقتی فیلم را نمایش میدهند، تصویر سرایدار کاملاً مشخص میشود. حالا برای فیلمبرداری از آن صحنه معروف طناب کوتاهی تهیه میشود و بازیگران روی نیمکت میایستند و آن صحنه را بازی میکنند. با تمهیدی که پدرم میاندیشد، آن صحنه مونتاژ میشود؛ با دکوری که وسعتش اندازه میز تحریر شما بود! و این فیلم با فیلمی که آن دو اژدها در آن قرار داشتند، ادغام میشود تا به شکلی که شما آن را دیدید، درمیآید. این کار کلی به نفع تهیه کننده شد. چون میخواستند توپخانه را قرق کنند و مثل بندبازها روی بند راه بروند!
گفته میشد زنده نام خاچکیان با یوسف شاهین (کارگردان شهیر مصر) هم مکاتباتی داشته و چیزهایی از او آموخته است. این صحت دارد؟
خیر! تا آنجا که در خاطرم هست پدرم منکر مکاتباتش با شاهین بود. البته یک بار گفت برای او نامهای نوشته که بدون جواب مانده است. ساموئل خاچیکیان با استعداد و علاقهای که داشت با کمترین امکانات آثار بزرگی خلق کرد.
انتقادی هم همواره به فیلمهای ساموئل خاچیکیان میشد و اینکه همواره شخصیتهای شیکی دارد که به نظر ایرانی نیستند و آمریکایی یا فرانسویاند. این نقدها را قبول دارید؟
شاید این انتقاد به حق بود و شاید هم نبود. پدرم جمله معروفی داشت که همچنان آویزه گوش من است؛ «شما باید تماشاچی را در حالتی قرار دهید که بخواهد بداند چه اتفاقی قرار است بیفتد.» یعنی همان مفهوم ساده تعلیق که در هرژانری میتواند اتفاق بیفتد. حالا در ژانرهای جنایی و پلیسی بیشتر اتفاق میافتاد. به نظر من هر ژانری برای سینما لازم است. کمدی و حتی فیلمهایی با پایان باز. به هرحال باید هسته مرکزی فیلم طوری شکل بگیرد که بیننده را جذب کند. این برای پدرم خیلی مهم بود و با تکنیک صحیح و ایجاد میزانسن، ریتم و فرم درست تماشاچی را با خود همراه میکرد. شما حتی اگر همین حالا فیلم «دلهره» را ببینید متوجه میشوید که تاریخ مصرفش منقضی نشده است.
از فیلمهایی که زندهنام خاچیکیان ساختند آیا فیلمی هست که بیشتر از همه به آن علاقه داشته باشید؟
بله. برخی از فیلمهای پدرم، آثار مورد علاقهام هستند. مثلاً فیلم «ضربت» «فریاد نیمه شب» که این یکی کلاس کارگردانی بود. از فیلمهای دهه ۵۰ ایشان هم «کوسه جنوب» را بیشتر ازهمه دوست دارم اما محبوبترین فیلمی که از پدرم دیدم فیلم «دلهره» است.
آنقدر که خاچیکیان عاشقانه به سینما پرداخت و از خودش مایه گذاشت و به این سینما اضافه کرد نه تنها چیزی برایش نماند، بلکه خودش میگوید تلخترین هدیهای که سینما به من داد، مرگ مادرم بود! سر یکی از فیلمها -گمانم «خداحافظ تهران» بود- که پدرم شب و روز در استودیو کار میکرد تا فیلم را برساند، یک شیر پاک خوردهای (خود پدرم از او به شیرپاک خورده یاد میکرد) شایع میکند که خاچیکیان تصادف کرده و در جاده کشته شده است. این خبر به خانه میرسد و مادرش که مریض بوده دچار حمله قلبی میشود. خانوادهاش در بیمارستانها و پزشکی قانونی دنبالش میگردند ولی پیدایش نمیکنند و سرانجام او را فارغ از همه این اخبار در استودیو صحیح و سالم میبینند. پدرم میگفت تنها کشیدهای که در عمرش خورده از شوهرخواهرش بوده که در استودیو به او مینوازد و میگوید چرا از خودت خبر نمیدهی. چندوقت دیگر مادر پدرم از دنیا میرود. موارد دیگری هم بود که او را آزار داد.
و درباره لقب «هیچکاک سینمای ایران» که به پدر شما اعطا شد، صحبتی دارید؟
این لطف علاقمندان پدر من بود که این لقب را به او دادند، من خودم شخصاً خیلی قدردان هستم. چون پدرم همواره میگفت بهترین جایزه من در زندگی این است که مردم فیلمهای من را دوست دارند. البته خود پدرم این لقب را دوست نداشت و من هم آن را قیاس درستی نمیدانم. به هر حال، نمیتوان کاری کرد و لقب هیچکاک سینمای ایران با لطف تماشاگران وعلاقمندان به پدرم رسید.
یاسر سماوات
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است