چهره روز؛
مترجم نقشهای برجسته!
بازی مهدی هاشمی را می توان در زمره بهترینهای سینما در نقشهای پارادوکسگونه دانست.
روزنامه صبا – سینما هم درست مثل ادبیات مقولهای جهانی است. به عبارت بهتر «هنر هفتم» زبان مشترک جهانیان است. سینمای ملل هم درست مانند ادبیات فولکلور مردم جهان، یکسانیهای زیادی دارد. فیلمها یا مجموعههایی که شبیه همند، یا از یک خط داستانی پیروی میکنند. آثاری که موتیفهای یکسانی دارند اما در عین حال، فیلمهای مستقلی نیز محسوب میشوند.
درصد عمدهای از این استقلال بدون شک مرهون کار بازیگران است. برای نمونه «زرد قناری» داستان مردی سادهدل و مالبخاته است که برای جبران مافات و گذران عمر به تهران میآید و خودرویی برای امرار معاش، در روزگار بحران بیکاری تهیه میکند اما خودروی او همان روز نخست ربوده میشود و….به یقین تا همینجا پیرنگ یکسان داستان فیلم «زرد قناری» با «دزد دوچرخه» عیان شده اما آنچه به ساخته رخشان بنیاعتماد مقابل شاهکار ویتوریو دسیکا هویت میبخشد، تم طنزگونه «زردقناری» مقابل فیلم نئورالیستی دسیکا نیست، بلکه ظرفیت بازی عناصر این دو فیلم آنها را متمایز میکند. بازی هاشمی در عین طنازی، به حقایقی تلخ نیز نهیب میزند. نقطه مقابل «زرد قناری» اما نقش آفرینی مهدی هاشمی در سریال «سلطان و شبان» است. مهدی هاشمی ناگزیر از بازی در دو نقش سلطان و شبان است… اگر همینجا بگوییم کات! چه فیلم معروفی در ذهن تداعی میشود؟ «شبح جنگجو» شاهکار آکیرا کوروساوا.
در این فیلم نیز تانسو ناکادای، ناچار است هم در نقش «تاکدا شینگن» دایمیو (ارباب) نامدار تاریخ ژاپن بازی کند، هم به شخصیت رعیتی به نام «کاگهموشا» جان ببخشد. البته هاشمی در «سلطان و شبان» با حکایت سر و کار داشت اما «شبح جنگجو» به واقع داستان است. با وجود این بازی برجسته هاشمی در این مجموعه به حدی رشکانگیز بود که ناگزیر باید او را در زمره بهترینهای سینمای جهان در ایفای نقشهای پارادوکسگونه قرار داد. چیزی که سالها بعد، نیکلاس کیج، و جان تراولتا هم در «تغییر چهره» از پسش برآمدند.
سه یار دبستانی، سه سکه و سلطان و شبان!
متولد ۱۶ آذر، روز غم انگیز دانشجو در ایران است! صحبت از مهدی هاشمی است. مردی که ۱۶ آذر ۱۳۲۵ در لنگرود دیده به جهان گشود. هاشمی مانند بسیاری از مشاهیر سینما و تلویزیون ایران کار خود را از تئاتر آغاز کرد. ۱۰ ساله بود که برادرش ناصر، هم به خانواده هاشمی اضافه شد.
پس از دبیرستان، مهدی هاشمی برای ادامه تحصیل به تهران آمد و سال ۱۳۴۸ وارد دانشکده هنرهای نمایش دانشگاه تهران شد. داریوش فرهنگ و سوسن تسلیمی (همسر پیشین فرهنگ) آن سالها واحدهای مشترک متعددی با هاشمی داشتند و دوستی این سه نفر از همان روزها باعث پیدایش گروه تئاتر «پیاده» شد. این گروه اواخر دهه ۵۰ اسم و رسم خوبی برای خود بهم زد. آنها میکوشیدند نمایشنامه های درجه یک و معتبر را پیدا کند و آن را روی صحنه ببرند.
اجرای نمایش «ماجرای باغ وحش» ادوارد آلبی و کمی بعد «با خشم به یادآر» که اقتباسی از رمان جان ازبرن بود از مشهور ترین کارهای این گروه در سال های ۴۷-۴۸ است . اوج کار گروه «پیاده» اما هفتم بهمن ۱۳۵۱ بود. روز افتتاح تئاتر شهر. گروه پیاده همراه جمع دیگری از بازیگران، نمایش «باغ آلبالو» را به کارگردانی آربی آوانسیان روی صحنه برد.آخرین کار این گروه نیز «دایره گچی قفقازی» برتولت برشت بود که در تئاتر شهر اجرا شد. دوست صمیمی اش، داریوش فرهنگ آن روزها به نگارش فیلنامه میپرداخت و «دوچرخه» «اتوبوس» و «کفشهای میرزا نوروز» از کارهای ابتداییاش بودند.
هاشمی و فرهنگ دوران دانشجویی و حتی پس از آن در مجتمعی مسکونی روبروی هم زندگی میکردند و یک شب مهدی هاشمی هنگام خواندن کتاب «تمثیلات» نوشته میرزا فتحعلی خان آخوند زاده به داستان «یوسف شاه» رسید و با خواندن آن ذوق کرد.
داستان این کتاب از این قرار بود که منجم باشی طبق طالع سعد و نحس ایام متوجه می شود که ۱۵روز از عید گذشته بلایی سر شاه ایران ، شاه عباس، نازل می شود. با خواندن این حکایت چیزی به ذهن هاشمی میرسد و دقیقهای بعد، داریوش فرهنگ صدای او را پشت در آپارتمانش میشنود که مکررا در میزند و میگوید«داریوش! درو باز کن.. پیدا کردم!» فرهنگ یک هفته وقت می خواهد تا به تبدیل آن حکایت به سریال فکر کند و سرانجام می پذیر. مشکل بزرگ فرهنگ و هاشمی اما سرمایه بود! پس سوسن تسلیمی هم وارد پروژه میشود و تمام داراییاش را که سه سکه طلای بهار آزادی بود به آن ها می دهد تا به شمال بروند و فیلمنامه را بنویسند.
برای نگارش قصه، فرهنگ و هاشمی اتاقی در هتل صحرا ، بین چالوس و نوشهر اجاره می کنند و هر روز شخصیت ها را می آفرینند. بعد از چند روز سر و کله زدن، هاشمی و فرهنگ فیلنامه سریال را تمام میکنند. فیلنامهای که حالا مشخص نیست کدام بخشش را فرهنگ و کدام قسمتش را هاشمی نوشته است! علیرضا مجلل، که بازیگر تئاتر و تهیه کننده تلویزیون بود تهیه کنندگی این سریال را می پذیرد. سخت ترین نقشها به هاشمی میرسد اما گروه بازیگری آنها برای ایفای نقش تا حدود زیادی بیتجربه بودند! گلاب آدینه، جمشید لایق، محمد مطیع، محمدعلی کشاورز، احمد آقا لو، سیاووش طهورث و …. همگی بازیگران تئاتر بودند و در این سریال نقش های مهم را برعهده گرفتند . در حالی که سازندگان «سلطان و شبان» می خواستند سریال را دقیق و مثل یک فیلم سینمایی بسازند . برای حل مشکل از مسعود فروتن ، که از مشهوترین کارگردانان تلویزیونی بود کمک گرفتند . اگر چه بعد ها اختلاف بین کارگردان هنری (فرهنگ) و او بالا گرفت. گروه سر صحنه یک ساعت تمرین می کرد و بعد آن را ضبط می کردند . بزرگی دوربین مانعی بود برای حرکت آن و سازنده ها مجبور شدند که حرکات را محدود به تحرک بازیگران کنند . اما این اتفاقات و بی تجربگی کار با دو کارگردان فنی و هنری ، منجر به حوادثی شد. مهدی هاشمی در گفت و گویی که همان سال انجام داد (مجله فیلم، شماره۴۰) گفت که داریوش فرهنگ به دلیل اختلاف با کارگردان تلویزیونی فرصت تمرین با بازیگران را نداشت و مجبور بود مدام سر کارهای فنی دعوا و بحث کند. فروتن هم در شماره بعدی مجله جوابیهای نوشت و گفت که اتفاقا دعوایی در کار نبود؛ بلکه گروه تصویر برداری هر روز مجبور بود منتظر انجام تمرین های فی البداهه بازیگران باشد و برای دکوپاژ تصمیم بگیرد.
به هر ترتیب فیلمبرداری سریال مهر سال ۱۳۶۲ آغاز میشود. بخشی از صحنهها در روستای شجاع آباد در حوالی کاشان فیلمبرداری می شد، بخشی در باغ فین کاشان، تکه ای از آن در استودیو گلستان و تکه ای دیگر در باغ اقدسیه! سال ۶۳ سریال پخش و با اقبال عمومی روبرو میشود، هاشمی پس از این سریال با گلاب آدینه، (سلطان بانو) ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دختری به نام نورا شد. (هرچند چند سال پیش ماجرای ازدواج دوم مهدی هاشمی با مهنوش صادقی جنجالی بزرگ راه انداخت) دوستی هاشمی و داریوش فرهنگ یک بار دیگر برای مهدی هاشمی خوشیمن شد و او خیلی زود به آنچه استحقاقش را داشت رسید. سال ۱۳۶۹ هیات داوران نهمین جشنواره فیلم فجر به پاس بازی در فیلم «دو فیلم با یک بلیت» ساخته داریوش فرهنگ، مهدی هاشمی را شایسته دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد دانست.
از دیگر کارهای برجسته هاشمی در دهه ۶۰ خورشیدی، میتوان به فیلم «زرد قناری» اشاره کرد. بازی در سریال تاریخی «کوچک جنگلی» و درخشش او در نقش «دکتر حشمت» از دیگر آثار برجسته او بود.
سال ۱۳۸۶ در مجموعه تلویزیونی «روزگار قریب» و در نقش اصلی این سریال، رل «دکتر محمد قریب» حضوری چشمگیر داشت. مهدی هاشمی در تقسیم بندی بازیگران، بیش از آنکه هنرپیشهای احساسی باشد، آکتوری فنی است. شاید بسیاری او را با نقشهای طنزش به خاطر بیاورند اما بازیهای متفاوت او در «کوچک جنگلی» ، «روزگار قریب» و حتی «سیانور» نشان میدهد هاشمی هرگز بازیگری تک بعدی نبوده است.
یاسر سماوات
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است