چهره روز؛
بازگشت درخشان سعید راد پس از دو دهه
هرچند سعید راد طی سالهای گذشته در سینمای ایران کمکار شده اما به نظر نمیرسد وی به پایان دوران بازیگریاش رسیده باشد.
روزنامه صبا – چهارم آبان را به عنوان زادروز خود میشناسد. روزی که رویدادهای فراموش نشدنی بسیاری را در گذار قرون متمادی در دل خود ثبت کرده است. ۴ آبانی که به سال ۱۲۹۴ خورشیدی شاهد صدور دستور بیطرفی ایران در جنگ جهانی اول به قلم مستوفی الممالک، نخست وزیر ایران و به نیابت از احمد شاه، پادشاه نوجوان قجر و هشت روز پس از تاجگذاری او بود. این روز از نظر فرهنگی و هنری به سال ۱۳۴۵ با آغاز کار تلویزیون ملی ایران به صورت آزمایشی توام بود.
چهارم آبان، همان روز حزنانگیز پاییز ۱۳۵۹ که خبر سقوط خرمشهر در سراسر ایران مخابره شد و شاید همان روز بود که سربازی بعثی، سرمست از فتح شهر خون و قیام با افشانهای به تیرگی دل متجاوزان روی دیوار خیابان «لاله ۸» خرمشهر نوشت:« جئنا لنبقی… آمدهایم که بمانیم!!»…! چنین روزی اما به سال ۱۳۲۵ مصادف با زادروز ستاره کهنهکار سینمای و تلویزیون ایران، سعید راد است. او با نام کامل احمد سعید حقپرست راد، ۷۶ سال پیش در محله بخش چهار هشت گُنبزون تهران دیده به جهان گشود. پدرش، سروان حقپرست، همراه عدهای دیگر از افسران ارتش، آن سالها به عضویت شاخه نظامی حزب توده درآمد. مادرش نیز هنگام تولد او زن جوانی بود که در انجمن دوستی ایران و فرانسه عضویت داشت. چندماه پس از به دنیا آمدن سعید، پدرش هنگام پرواز آزمایشی یکی از هواپیماهای جنگنده ارتش فدایی (فرقه دموکرات) بر فراز تبریز، پس از نقص فنی هواپیما سقوط کرد و خیلی زود سعید و مادرش را تنها گذاشت. سعید بعد از پنج سالگی همراه خانواده به محله شمیران (تجریش) رفت و در خانهای کوچک واقع در کوچه فردوسی ساکن شد. کوچهای که به «کوچه روشنفکران» مشهور بود. تحقیقاً دلیل این تسمیه وجود خانه جلال آلاحمد، نیما یوشیج، علی آزاد و داریوش رفیعی در این کوی بود. سعید نیز خیلی زود دوستی صمیمی پیدا میکند، دوستی به نام شراگیم و با نام فامیل یوشیج! او پسر نیما یوشیج شاعر نوگرای فقید ایران بود. مادرش برای تحصیلات ابتدایی او را در مدرسه نیکی علاء ثبتنام میکند.
خود سعید اما برای تحصیلات متوسطه، دبیرستان شاپور تجریش (محل کنونی موزه سینما ) را برمیگزیند. او پس از به پایان رساندن تحصیلاتش در مقطع متوسطه، سال ۱۳۴۷ فعالیت خود هنری خود آغاز کرد و سال ۱۳۵۰ با بازی در فیلم سینمایی «فاتحین صحرا» وارد سینما شد. البته راد شانس بازی در این فیلم را بدون گذراندن دوره آموزشی بازیگری کسب کرد. ماجرا از این قرار بود که امیر نادرى، دستیار اول کارگردان و عکاس این فیلم از دوستان نزدیک سعید راد محسوب میشد. با وساطت نادری، محمد زریندست هم با بازی راد در فاتحین صحرا موافقت میکند تا نقشآفرینی او کنار ستارههایی مانند رضا بیکایمان وردی و عزیز اصلی سرآغاز درخشش ستارهای پرفروغ در آسمان سینمای ایران شود. فاتحین صحرا به انگلیسی هم دوبله شد تا با نام “Treasure of the Lost Desert” در اروپا نیز اکران شود. راد که هنوز هنرمندی حرفهای نشده بود برای گذران زندگی با شراکت یکی دیگر از دوستانش آژانسی تبلیغاتی دایر میکند. همان سال امیر نادری درصدد بود تا فیلم «خداحافظ رفیق» را جلوی دوربین ببرد اما به دلیل مشکلات مالی این پروژه مسکوت مانده بود. زمانی که راد از ماجرا آگاه میشود، سهم خود را از آژانس که کارش هم گرفته بود به شریکش میفروشد و پولش را به نادری میدهد.
تولید «خداحافظ رفیق» با بازی سعید راد در نقش «ناصر» که نخستین نقش اول او نیز محسوب میشد، کلید میخورد. هرچند بعدها باربد طاهری، مدیر سینما ایران تهیه کنندگی فیلم را برعهده میگیرد. از آنجا که «خداحافظ رفیق» نخستین فیلم با مولفههای اکشن (خشونت پذیرفته شده) در سینمای ایران بود و موفقیت خود را بیش از هر چیز دیگری مرهون بازی راد میدانست، پس از این فیلم کارگردانان و تهیهکنندگان یکی پس از دیگری برای راد دعوتنامه میفرستند. به این ترتیب او تا ۱۳۵۷ و پیروزی انقلاب در دهها فیلم به نقشآفرینی میپردازد. او پس از انقلاب نیز در چند فیلم مقابل دوربین قرار میگیرد اما پس از فیلم «عقابها» ساخته ساموئل خاچیکیان، به دلیل فشار برخی گروههای تندرو ممنوع التصویر میشود و ناگزیر پس از سالها نقشآفرینی موفق روی پرده نقرهای از ایران میرود.
خودش درباره این اتفاق میگوید:« اصلا دوست ندارم خروجم از ایران را به یاد بیاورم. بگذارید راحت بگویم من تنها بازیگری بودم که بعد از انقلاب ۷ فیلم پرفروش بازی کردم و در واقع محبوبیت اصلی ام را از پس از انقلاب به دست آوردم و هیچ گونه مسئلهای هم نداشتم که ممنوع الکار یا ممنوع الصورت شوم. من در خارج نیز هیچ گاه به اصطلاح ساکم را باز نکرده و همیشه در حال مهاجرت بودم و مجبور بودم کارهای فرعی کنم تا زندگی ام را حفظ کنم. زمانی که مرا ممنوع الکار کردند حیرت زده شدم، چرا که در اوج فعالیت و پختگی بودم…» دوری راد از سینمای ایران ۱۹ سال طول میکشد و سرانجام او سال ۱۳۸۲ با فیلم «دوئل» به کارگردانی احمدرضا درویش، بازگشت خود را به سینمای ایران اعلام میکند. او پس از دو دهه دوری، با فیلمی از ژانر «سینمای پایداری؛ زیرشاخه ادبیات دفاع مقدس» به سینمای ایران سلام میدهد. یک دهه بعد اما راد در فیلمی از این ژانر، یعنی «چ» ساخته ابراهیم حاتمیکیا در نقش «تیمسار فلاحی» ظاهر میشود. هرچند او طی سالهای گذشته در سینمای ایران کمکار شده اما یک سال پیش بازی در سریال «گیلدخت» را به پایان رساند. به نظر نمیرسد راد به پایان دوران بازیگریاش رسیده باشد و باید دید چه زمانی خبر جدیدی از او در معیت یک بازیگر رسانهای خواهد شد.
تاثیر شخصیت روی نقشآفرینی
«من چمران خودم را ساختم…» حتی این جمله ابراهیم حاتمیکیا در نشست خبری فیلم «چ» در سی و دومین جشنواره فیلم فجر خبرنگاران را قانع نکرد! این میان سعید راد هم از گزند منتقدان بی نصیب نماند. پس از اکران فیلم «چ» و نقشآفرینی سعید راد در نقش «تیمسار فلاحی» به حضور او در این کار حاتمیکیا با عنوان «تیمسار فلاحی قدبلند!» حمله میشود اما بازی او در این فیلم، در جایی که نه تنها نوع بازی بابک حمیدیان شباهتی به گفتار و رفتار شهید «اصغر وصالی» ندارد، که هیچیک از حرکات و حتی نوع ساکت ماندن فریبر عربنیا هم خاطرهاز از شهید «مصفی چمران» را به ذهن متبادر نمیکند، به شدت ستودنی است. «عجالتاً ارتش خود من هستم!» دیالوگی که شخصیت «تیمسار فلاحی» پس از ورودش به پاوه به اتفاق چمران، مقابل اصغر وصالی به زبان میآورد با این پاسخ روبرو میشود:«شما که فقط یه اسلحه کمری دارین!» اینجا زمانی است که تیمسار باید مستاصل شود و ناتوانیاش مقابل فرمانده گروه دستمال سرخها بیش از پیش به چشم بیاید اما نه تنها این اتفاق نمیافتد که «تیمسار فلاحی» همچنان ابهت خود را به عنوان نماد ارتش ایران حفظ میکند. راد از آن دسته بازیگرانی است که میداند یک نقش از بازیگرش چه چیزی میخواهد. حال این نقش آفرینی را با ایفای نقش خود چمران مقایسه کنید.
شخصیت مصطفی چمران طی سالهای پیش از شهادتش همواره به عنوان فرماندهی مقتدر و با نفوذ زبانزد خاص و عام بود. در ماجرای تحرکات ضد انقلاب در پاوه نیز، او زمانی که وارد شهر میشود فرماندهی نیروهای موجود را به عهده میگیرد اما این موضوع هرگز در نقشی که عربنیا بازی کرد نمایان نمیشود و همواره سایهای از «اصغر وصالی» را روی خود احساس میکرد! سایهای که هرگز بر «تیمسار فلاحی» یا بهتر بگوییم، سعید راد مستولی نمیشود.
یاسر سماوات
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است