نگاهی دیگر به دو ماه گذشته
دعوا سر چیست؟/ تحلیل وحید جلیلی، پیرامون وقایع اخیر
قائم مقام رئیس سازمان صداوسیما معتقد است کسانی که چهل سال برای آرزوهای ناکامشان؛ روزشماری میکنند چطور میتوانند به دیگران پز «واقع بینی» بفروشند؟
روزنامه صبا – وحید جلیلی، قائم مقام رئیس سازمان صداوسیما در امور فرهنگی و دبیر ستاد تحول رسانه ملی، در جمع گروهی از فعالان دانشجویی پیرامون وقایع اخیر تحلیلی جامعی ارائه کرده و گفت: کسانی که چهل سال است برای آرزوهای ناکامشان؛ روزشماری میکنند و نظام، طبق پیشبینیهایشان تا به حال، بارها و بارها در دهه شصت، هفتاد، هشتاد و نود سقوط کردهاست، چهطور میتوانند به دیگران پز «واقع بینی» بفروشند و به ما تصویر درستی از واقعیت بدهند؟
وی، با اشاره به اینکه هم غرب و هم غربزدهها از زاویه خودشان به ایران نگاه میکنند و البته در مواجهه با ایران نه تماشاگر و پژوهشگر بلکه بازیگر و کنشگر فعال هستند، افزود: آیا کسی میتواند در مغرض بودن آنها تشکیک کند؟ ما جمهوری اسلامی هستیم و باید بتوانیم مسایل و واقعیتهای روزمرهمان را با معارف خودمان و بر اساس تجربه زیست دینی و انقلابیمان بفهمیم. نمیشود دشمنان و مغرضان، برای ما کلمه و گزاره تولید کنند و مفهوم بسازند و ما با کلیدواژههای آنها از واقعیت اجتماعی و تاریخیمان، تصویر به دست بیاوریم. قاعدتا وقتی از لحاظ نرمافزاری به ادبیاتی که بیگانگان و مغرضان تولید میکنند متکی یا آلوده بشویم، در رفتارهایمان هم، تحت تاثیر همانها، عمل یا بیعملی خواهیم کرد.
جلیلی با توضیح اینکه همه سرمایهگذاریهایی که روی شبکههای بی بی سی، ایران اینترنشنال و منوتو و … از یک سو و سلبریتیسم آکادمیک از سوی دیگر میشود، برای ساختن همان تصویر توهمی است، گفت: البته نمیخواهم بگویم گزارههای آنها را نادیده بگیریم. اتفاقا معتقد هستم آنها را هم بشنویم، ولی تلاش کنیم ببینیم آیا منظومه معرفتی – تجربی خود ما، ابزارها و زاویه دیدهایی در اختیارمان قرار نمیدهد تا درک بهتری از میدان پیدا کنیم؟
وی که معتقد است با دو نظام تحلیلی روبرو هستیم، افزود: گروهی در طی ۴۰ سال گذشته، بارها و بارها از فروپاشی و سقوط و نابودی نظام جموری اسلامی ایران در آینده نزدیک خبر دادهاند و گروهی دیگر تحت تاثیر جوسازیها قرار نگرفته و مسیر انقلاب را پیش بردهاند و ضمن توجه به کاستیها و خطاها؛ ظرفیتها و چشماندازهای تاریخی و جهانی را مد نظر قرار دادهاند. با گذشت چهار دهه به راحتی میشود دید که کدام گروه در توهم بوده و کدام «واقع بینانهتر» تحلیل کردهاند.
قائم مقام رسانهملی در امور فرهنگی، وقایع و نا آرامی اخیر در کشور را ماجرایی کهنه با بزکی تازه دانست و اذعان داشت: ماجراهای اخیر از زاویه تاریخی و معرفتی، تازگی ندارد. البته مثل دفعات قبل، میگویند نه! این بار اتفاق متفاوتی افتاده است! بعضی از جوانها را نشان میدهند که ببینید اینها دارند میرقصند یا فحش میدهند پس دیگر معلوم شد انقلاب شکست خورده است و نظام آیندهای ندارد. انگار ما دوره نوجوانی خودمان را در دهه شصت فراموش کردهایم! آن زمان «پانک»ها بودند، رقص «بریک »بود، «مایکل جکسون» بود، …. ؛ این طور نبود که در مدرسه و محلهای این جلوهها را نبینیم و بخشی از جامعه درگیر اینها نباشد. ابزارهایش فرق میکرد، آن زمان در ویدئو، علایقشان را دنبال میکردند، حالا در اینترنت؛.. پس این طور نیست که با یک وضعیت تجربه نشده غیرمترقبهای مواجه باشیم.
وی افزود: یادمان بیاید در اوج دفاع مقدس و در سالهایی که ۲۰۰ هزار شهید دادیم، اقلیتی درجامعه بود که همان زمان، دلبستگی به غرب را داشت، آرمان شهرش یک دنیای غربزده، بیهویت و بیآرمان بود.
یادمان نرفته بعضیها بعد از دوم خرداد ۷۶ در تحلیل جامعه شناختی توهمیشان چنان به شوق آمده بودند که به دنبال رسمیت بخشی به «تظاهرات علیه خدا» بودند و فکر میکردند جامعه ایرانی آن قدر مدرن شده که میشود وارد بازخوانی انتقادی علیه عاشورایاش کرد و در انتهای دوره خاتمی، خودشان مجبور شدند رایهایی را بشمارند که به « ..والمستشهدین بین یدیه» داده شده بود. در دهه نود؛ شهید علی خلیلی را به خاطر امر به معروف نکشتند؟ ماجرای «گروه سگهای زرد» بازتاب همین نوع سبک زندگی و دلبستگیهای مدرن در بین گروهی از نوجوانان و جوانان بود؛ رقاصی بعد از برجام در میدان ونک و تجریش با دلار هزار تومانی هم که یادمان نرفته است.
اینها همانهایی هستند که توهمات اقلیت محدودشان را خواسته اکثریت جا میزدند و ایران معاصر، بدمستیهایشان را در صحنههای گوناگون دیده است.
دبیر ستاد تحول رسانه ملی، افزود: این افراد، خواست اصلی را زیر عناوینی مثل زندگی و آزادی بزک میکنند و میخواهند بگویند ماجرا؛ فرهنگی و اجتماعی است، در حالی که آنچه با آن روبرو هستیم کاملا سیاسی است و با یک کاریکودتای تمدنی مواجه هستیم. دویست سال است تمنایش را دارند، اما قدرتش را ندارند.
تفاوتش با برخی اتفاقات قبلی این است که قبلا غیظشان از این ناتوانی تاریخی و تمدنی را با کشتار مردم در مسجد گوهرشاد یا قتل شیخ فضلاللهها و مدرسها اندکی فرو مینشاندند اما حالا اگر دستشان از برخی ترورهایی که تمنایش را دارند کوتاه است؛ این امکان را دارند تا با گسترش خشونت و فحاشی در فضای مجازی غیظشان را جیغ بزنند.
جلیلی، با اشاره به این که الان غربزدهها چه کار میخواهند بکنند که نمیتوانند؟ ادامه داد: ماجرا این است که مدرنها ؛ به پشتوانه حمایتهای غرب، برتری و غلبه میخواهند نه آزادی فرهنگی، کودتا و غلبه سیاسی طلب میکنند و میگویند میخواهیم مشروعیت این سبک زندگی را به دیگران تحمیل کنیم. «وما کان جواب قومه الا ان قالوا اخرجوهم من قریتکم انهم اناس یتطهرون»؛ زورشان برسد میگویند هر کس را با فحشا مخالف است؛ محدود و محصور و تبعید کنید.
بله هنوز چادر کشیدن از سر زنان در خیابانها برایشان میسر نیست؛ هنوز نمیتوانند همه بسیجیها را –مثل شهید آرمان علیوردی- به جرم استنکاف از توهین به رهبری آن طوری که میخواهند زجرکُش کنند؛ اما خیلی محدود است آن ناهنجاریهای فرهنگی که بخواهند در این جامعه انجام بدهند و امکانش به لحاظ فردی و غیر رسمی برایشان فراهم نباشد. میگویند میخواهیم ایرانیها را مجبور کنیم که این سبک زندگی را مثل غرب به رسمیت بشناسند و به آن احترام بگذارند و زمینه را برای ترویج و گسترش آن اگر چه با هزاران سال هویت ایرانی در تقابل باشد؛ بازتر کنند. خودشان کلیپ منتشر میکنند و خیلی واضح هدفشان را «بیناموسی» اعلام میکنند و اگر کسی در تجمعاتشان از ناموس حرف بزند طردش میکنند. تازه برای خودشان تقسیم کار هم کردهاند؛ بعضی پایان ایران جغرافیایی و عدهای دیگر پایان ایران فرهنگی، را اعلام میکنند. در حالی که همانهایی که ایران جغرافیایی را حفظ کردهاند پای حفاظت از ایران فرهنگی، تاریخی و تمدنی نیز ایستادهاند. شهدا برای یک میهن تاریخی و تمدنی جنگیدهاند نه برای یک آغل بیهویت که برای غرب، گاو شیرده پروار کند.
آیا این رفتارهایی که در رسانههایی چون منوتو، ترویج میکنند، با فرهنگ ایرانی، با هویت ایرانی، با خانواده ایرانی و با تاریخ ایران نسبتی دارد؟ واقعا مشکلشان جمهوری اسلامی است؟ یا مشکل اصلیشان «ایران» است؟ ایرانی که طنین تمدنی و هویتی دارد و شاهکار فرهنگی و تمدنی ایرانیها در ابتکار «نوروز» بهاری به عنوان آغاز سال؛ یک اتفاق تصادفی نیست و ریشه در عهد توحیدی ساکنان این سرزمین دارد که درکشاکش چالش با شیاطین؛ تجدید عهد را نهادینه کردهاند. در تمدن غربی، اقلیتهای فحشاطلب و هنجارستیز؛ متن را مغلوب کرده و مسلط شدهاند، ولی هویت و تمدن ایرانی هیچگاه به فساد رسمیت نداده است. آن چه در ایران این افراد را اذیت میکند، «توبه»؛ به مثابه چرخه پالایشی است که در طول تاریخ، جامعه ایرانی را تازهگردانی کرده است. اینها بیش از آن که اشتیاق به ترویج گناه داشته باشند، از وجود توبه در فرهنگ ایرانی منزجرند. نمیدانند، یک رمضان یا محرم در فرهنگ نوروزپرور ایران کافیست تا فرد و جامعه را در مسیر معرفت و معنویت تازهگردانی کند. اینهایی که امروز پذیرش ولایت طاغوت از عربستان تا لندن و واشنگتن را جیغ میزنند عزمشان جزم است که مسیر «یخرجونهم من النور الی الظلمات» را تا آخر بروند و چرخه پالایش و فساد زدایی در فرهنگ ایرانی را متوقف کنند.
وی با اشاره به اینکه این افراد، شعار درست و قهرمان مناسبی چون رضاخان، را برای جنبش خودشان انتخاب کردهاند، گفت: خیلی انتخاب درستی است چون ماجرای غربزدگی در این جامعه اگرچه از اواسط قاجار شروع شد، ولی هیچ گاه قبل و بعد از آن؛ اسطوره و نمادی در حد رضاخان پیدا نکرد که آرزو و آرمان این جریان را بهطور کامل آشکار کند.
هم قهرمان این جریان و هم ضد قهرمانشان یعنی حاج قاسم،که عکسهایش را آتش میزنند، خیلی معنا دار است. جالب است که نفرتشان از محبوب جمهور؛ بیشتر از ارادتشان به دیکتاتور عزیزشان است. چون حاج قاسم، علاوه بر امتیازات شخصی، اکثریتی را نمایندگی میکند که اینها دوست داشتهاند در توهماتشان انکارش کنند.اگر اینها با ناکارامدیهای جمهوری اسلامی مشکل دارند، چرا به کارآمدترین بخشها و محبوبترین عناصرش حمله میکنند؟ حاج قاسم، تمام عمرش در برابر غرب، نه شیفته بود و نه هراسان. چرا بخشهای دفاع بینالمللی جمهوریاسلامی که دورترین عرصهها از دسترس عناصر غربزده و به همین دلیل کارآمدترینهاست، سیبل میشود؟ غیر از این است که حاج قاسم توانست عملا نشان بدهد که با دور شدن از غربزدهها میشود به کارآمدی و پیروزی رسید؟ و البته که این پیام خطرناکی هم برای غرب و هم غربزدهها است.
جلیلی، ماجراهای اخیر را در ظرف تاریخی و در امتداد تقابل دائمی بین جریان غربگرا و جریان ایرانگرا، به دلیل دارا بودن الگویای مشترک در دویست سال گذشته میبیند و ادامه میدهد: ماجرا این است: ایدهآل غربگراها(به خاطر حقارت و انفعالی که در برابر غرب حس میکنند) از ابتدا این بوده که ایران را در سیاست و فرهنگ؛ ذیل غرب قرار بدهند و سبک زندگی غربی را به جامعه ایرانی تحمیل کنند.
جمله درخشانی از جناب تقی زاده، در تاریخ به یادگار مانده که میگوید:« ما باید از فرق سر تا ناخن پا فرنگی مآب بشویم.» این پدر روشنفکری ایرانی و وزیر رضاخان و رییس مجلس سنای محمدرضا شاه است که به کمتر از اضمحلال در فرهنگ و تمدن غربی راضی نمیشود.
امیرکبیر، طرفدار استفاده از دستاوردهای غرب بود؛ دارالفنون را هم او ایجاد کرد، اما معتقد نبود ایرانیها باید از استقلال سیاسی و هویت فرهنگیشان دست بکشند و همین او را از غربگراها ممتاز میکرد. راهبردی که به برکت خون امثال او، یک و نیم قرن بعد ازشهادتش؛ در جمهوری اسلامی در تراز بالاتری به ثمر رسید. با قتل امیرکبیر در سال ۱۲۳۰ شمسی؛ خطر مهمی از سر غرب و جریان غربگرا در آن مقطع گذشت.
قائم مقام رسانه ملی در امور فرهنگی، با تاکید بر این که غربگراها راضی بودند پیشرفت ایران به تعویق بیفتد ولی با استقلال و هویت و دین ممزوج نشود، افزود: بالاخره بعد از یک دوره حدودا ۷۰ ساله بعد از قتل امیرکبیر؛ دیدند این ملت تا زور بالای سرش نباشد به آرمان آنها گردن نمیگذارد.
بعد از انقلاب مشروطه که برای عدالت و آزادی و با محوریت بزرگترین علمای نجف و تهران، شکلگرفته بود، در کمتر از بیست سال با اعدام شیخ فضلالله و ترور بهبهانی و ترور آخوند خراسانی و تبعید و ترور مدرس و … ، به دیکتاتوری ضددینی رضاخان رسید.
ملک الشعرای بهار، به شهادت کتابهایش؛ هم به تاریخ ایران اشراف دارد و هم از نزدیک مدرس را میشناسد و با او در مجلس شورای ملی در یک فراکسیون بوده، معتقد است در طول دوره ۷۰۰ ساله بعد از حمله مغول در ایران شخصیتی به بزرگی مدرس، نداشتهایم. مدرس هم مثل امیرکبیر از پرچمهای جریان ایرانگرا در برابر جریان غربگرا است.
جریان غربگرا، مدرس را هم بعد از سالها حبس و شکنجه، زجرکش کرد که شرح تراژیکش را در یادداشتهایی که از او در تبعید به جا مانده میتوان خواند که میگوید: گمان نمیکنم جدم موسی بن جعفر، هم به اندازه من شکنجه شده باشد.
همان خط را بعدها در انقلاب اسلامی هم تجربه کردند. مطهری، بهشتی، باهنر، رجایی، مفتح، صدوقی، مدنی، دستغیب و دهها رهبر دینی دیگر ترور شدند به این امید که بتوانند دوباره انقلاب مردم را مثل مشروطه بدزدند و نعل وارونه بزنند.
جلیلی افزود: اعتماد به نفس شیطانیای که در هویت مدرن هست، همه چیز را برای آنها مباح جلوه میدهد و تا همین امروز هم اروپاییها با اعمال وحشیانهترین خشونتها اگر همسو با منافع مدرنیته باشد مشکلی ندارند. دیدیم که اخیرا آن مقام اروپایی، رسما و علنا گفت:«اروپا باغی در میان جنگلیهای جهان است!»
جالب این است که غیر از خود اروپاییها؛ غربزدهها هم مشکلی با خشونت و جنایت به نفع مدرنیته ندارند و حاضر به همافزایی فعال با سیاهترین دیکتاتوریها از جمله سعودی، هستند چون ذلتش در برابر غرب را میپسندند.
از جهت پیشرفتهای صنعتی و علمی و بهداشتی و پزشکی و…جمهوری اسلامی شبیهترین حکومت ایران در دویست سال گذشته به اروپا و آمریکاست، ولی دغدغه اینها بیشتر از این که تقرب به غرب باشد گریز از استقلال و هویت ایرانی است.
وی ادامه داد: هیچ حکومتی در تاریخ معاصر به اندازه جمهوری اسلامی، در اخذ دستاوردهای غرب، کوشا و موفق نبوده و هیچ حکومتی هم به اندازه جمهوری اسلامی، برای حفظ هویت و استقلال و ارتقای عزت و سربلندی ایران تلاش نکرده است. اینها حاضرند برای این که دومی را نفی کنند اولی را هم مختل کنند. دانشگاهی که پیشرفت و هویت ایرانی را با هم داشته باشد برایشان منفور است و حاضرند برای تخریب آن خیلی کارها بکنند. فرق این افراد با مغولها در این است که به غارت اموال و زمین و… اکتفا نمیکنند و تا تحقیر و هویت زدایی نکنند ارضاء نمیشوند. البته این حرف امروز و دیروز نیست، صدها سال است که مدرنها (اعم از غربی و غربزده) اینگونه نگاه میکنند و منحصر به آمریکا و انگلیس هم نیست.
قائم مقام رسانهملی در امور فرهنگی، اضهار داشت: چرا امروز شیطنتها و توطئههای دشمنان ایران برای مقابله با حجاب زن ایرانی به اوج رسیده است؟ چگونه است که دقیقا همان کسانی که تحریم حداکثری را دنبال میکنند. همان کسانی که اگر دستشان برسد حتی آب را هم به روی این مردم خواهند بست. کسانی که داروی بیماری پروانهای اطفال و کودکان را هم دریغ میکنند. چرا همانها تمام توانشان را برای مقابله با پرچم هویت زن مسلمان ایرانی بسیج کردهاند؟ سراسیمگی آنها برای برداشتن روسری از سر زنان ایرانی، برای چیست؟ دلیلش روشن است. بیماری غربزدگی، عود کرده است. همان بیماری را که به قتل امیرکبیر، تبعید مدرس، کشتار گوهرشاد، کودتای ۲۸مرداد و حقارت و وقاحت تقی زاده و رزمآرا، انجامید؛ حالا در جریان غربگرا، چه در جلوه برلینیاش و چه در نسخه داعشجوییاش در داخل میبینیم.
تمدن غرب صدها سال تلاش کرده تا الگوی خودش را بر همه جهان تحمیل کند و بگوید بدون انکار معنویت؛ بدون تجاوز از حدود الهی، بدون التزام به سکولاریسم ممکن نیست کشوری و ملتی پیشرفت کند.
او افزود: جمهوری اسلامی همان طور که الگوی مارکسیستی مبارزه منهای خدا را به چالش کشید و به بن بست رساند و خود جانشین سرافراز آن شد؛ امروز الگوی پیشرفت منهای معنویت، منهای هویت دینی، منهای استقلال فرهنگی را که غرب علمدار آن است به چالش کشیدهاست. اگر شهدا بر حجاب تاکید میکردند میدانستند که فداکاریشان صرفا برای ایران جغرافیایی نیست، بلکه برای ایران فرهنگی و تمدنی هم هست و میدانستند که غربیها و غربزدهها در کمین ایران فرهنگی و هویت تمدنی ما هستند.
غیظ عجیب و غریب آمریکاییها نسبت به حجاب زن ایرانی و عصبانیت نه فقط از چادریها بلکه از همه کسانی که نمیخواهند کاملا شبیه زنان غربی بشوند برای ما بسیار شیرین و نشانهای از شکست آنها در برابر استقلال خواهی ایرانیها است.
البته از حق نگذریم، اینها ابتدا با جامعه ایرانی حرف زدند، روزنامه منتشر کردند، جریانات فرهنگی و رسانهای که تا قبل از ۱۳۱۴ در ایران توسط جریان غربزده پیگیری شده خیلی گسترده بود، اما در نهایت دیدند حتی با حذف فیزیکی نخبگان و رهبران به نتیجه نمیرسند و باید خشونت علیه تودهها و آحاد مردم اعمال شود و در هیچ کجای جهان، به اندازه ایران اسلامی، با یک چنین مقاومت فرهنگی «عمیق و عظیم و در نهایت پیروز» مواجه نشدند.
جلیلی،گفت: امروز هم اتفاق تازهای نیفتاده است. همان چالش تکراری بین هویتگرایان و غربگرایان بروز کرده و هواداران رضاخان به خیابان آمدهاند تا به خیال خودشان؛ مکتب رضاخان را جایگزین مکتب حاج قاسم کنند. با این تفاوت که پشتوانه خشونت غربگراها این بار به جای قدرت رضاخان؛ قدرت و پول و رسانههای بنسلمان و اسرائیل و آمریکاست. تمام شهدای ما از دفاع مقدس، تا شهدای ترور تا شهدای سوریه و عراق و شهدای اخیر، همگی شهدای مدافع حرماند چون به تصریح حاج قاسم، که به قول حضرت آقا، در حالی که فرمانده سپاه قدس و امتیترین چهره ما بود؛ ملیترین چهره ما شد، جمهوری اسلامی؛ حرم است.
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است