نقدی بر فیلم « شماره ۱۰»؛
شخصیتهایی فراتر از فیلم
در فیلم « شماره ۱۰» با اغراق در قهرمانسازی و پرهیز از واقعیت پیرامونی، شخصیت این حس و حالت واقعی را پس میزند
روزنامه صبا – شماره ۱۰ که درباره فرار از یک اسارتگاه در عراق، در پایان جنگ تحمیلی است؛ بنابر اقتباس از فیلم حفره (۱۹۶۰) ساخته ژاک بکر فرانسوی است و البته به اقتضای زمان، مکان و شخصیتها، تفاوتهای عمدهای در ساختار و نوع ارائه محتوا وجود دارد. در هردو فیلم و به ویژه تا نیمه فیلم چند زندانی ناشناس در یک اسارتگاه مخوف تحت شرایط سخت امنیتی و با شکنجه های فراوان، روزگارشان سپری میشود و حالا یک گروه که از قبل در تدارک فرار است، به ناچار متوسل به آدم تازه واردی میشوند که در ابتدا شک مأموران اسارتگاه را بنابر گزارش اسیران خیانتکار، به خود جلب میکند و آنان میپندارند که این تازه وارد یک استوار دون پایه به لحاظ نظامی و یک جوشکار ساده نیست. اما یکی از مقامات بلندپایه مجاهدین خلق برای آنکه او را از مهلکه نجات دهد و به نفع خود او را مصادره کند، تمام آن گزارش ها را دروغ و بیپایه اعلام میکند.
حالا فرصتی است برای آنکه احمد و محمود دو اسیر قدیمی به این تازهوارد شماره ۱۰ اعتماد کنند و از او کمک بخواهند که از زیر آب، موانع موجود را به کمک یک ارّه از سر راهشان بردارد و…فیلم تا فرار بسیار شبیه به حفره فرانسوی است اما پس از آن با نگره متفاوتی جریان پیش میرود و با دستگیری مرد شماره ۱۰ و احمد، شماره ۱۰ جذب کارهای جوشکاری مجاهدین خلق برای یک حمله ساختگی میشود و احمد نیز در شرایط سختتری به اسارتگاه سپرده میشود. به هر تقدیر اگر فیلم حفره کم تعلیق است و به فضا به عنوان یک عنصر برجسته نگاه میکند، فیلم شماره ۱۰ بیشتر به جاذبههای اکشن و پرداختن به رویدادهای پر ماجرا و همچنین قهرمان سازی به عنوان یک اثر اکشن بهای بیشتری میدهد و از آن امتیازات محتوایی اثر میکاهد و به دنبال ایجاد یک موقعیت پر کشش است که مخاطب بپذیردش و نسبت به شخصیت ها احساس همزادپنداری کند. به هر روی میدانیم که سینمای پرمخاطب نیازمند قهرمان سازی است؛ چنانچه در روزگاری افرادی چون ایرج قادری(فیلم هایی چون دادا، تاراج، برزخیها و…)، حمید کاوش (فیلم دادشاه)، امیر قویدل (ترن)، ساموئل خاچیکیان (عقابها، یوزپلنگ و…) و چندین فیلمساز دیگر در این زمینه آثار موفقی را ساخته و با فروش در گیشه مواجه شدهاند. بنابراین فیلم شماره ۱۰ نیز از چنین راه و روشی بهرهمند میشود و به نظر میرسد که در گیشه نیز موفق باشد. اما بستر فیلم میتوانست با تکیه بر مستندنگاری و ارجاع واقعیتهای تلخ و هولناک با جاذبه های فکری مخاطب را همراه کند.
چنانچه در پایان فیلم صدایی از قهرمان واقعی بر تیتراژ پیوست میشود که نمایانگر واقعی بودن شخصیت قهرمان است. در فیلم شماره ۱۰ با اغراق در قهرمانسازی و پرهیز از واقعیت پیرامونی، شخصیت این حس و حالت واقعی را پس میزند و درواقع به دنبال ماجراجویی است و قهرمانان فیلم بیشتر باید واکنشهای سخت و دشوار و غلبه بر آنها خودی نشان دهد و این خود از واقعیت قابل درک به دور است و درواقع واقعیت، لازمه چنین بستری نیست و فیلم فراتر از آن شخصیتهایش را برجسته میکند برای آنکه وقایع از حالت معمول و تلخی های تراژیک به دور ماند و اینگونه حال و هوای مستندی باقی نمیماند و همه چیز اکشن و حادثه محور میشود. بازیگران به درستی انتخاب شدهاند و برخی در این مسیر دارند به درستی بازی میکنند. برای نمونه مجید صالحی فرد متفاوتی را نسبت به تمامی نقشهای پیش از ایناش بازی میکند و در این مسیر تا اندازه ای نیز موفق است. اما اغراق در بازی مانع تعمق میشود. سیامک صفری نیز در نقش محمود نشان میدهد که از پس سینما و قاب های آن برآمده و دیگر در حال و هوای تئاتر نیست و البته نسبت به نقش نیز نگاه عمیقتری دارد و با پنهانکاری در بیان احساسات بازیاش را حساستر جلوه میدهد. حسام منظور، در نقش احمد بسیار دقیق است و چارچوبهای بازی را در قاب های تعیین شده به درستی پیش میبرد.احمد کاوری نقش مخوف مامور زندان را به درستی بازی میکند. بهرنگ علوی در نقش دکتر مجاهد خلق نیز کم نمیگذارد. مهدی زمینپرداز با آنکه بازیگر روبه رشدی است برخلاف فیلم علفزار در اینجا احساسات لازم را نسبت به یک خیانتگاه تا مرحله خودکشی بازی نمیکند. درکل شماره ۱۰ در جذب مخاطب موفق است اما در ارائه یک سینمای ماندگار چندان تحرک و تفکری را درپیش نگرفته است و حتی به اقتباس خود از حفره نیز وفادار نمیماند.
رضا آشفته
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است