نقدی بر فیلم سینمایی «بعد از رفتن»؛
زمانی برای از دست دادن
فیلم سینمایی «بعد از رفتن»، حکایت از دروغ و فریب در دل یک خانواده دارد که گاهی از سر سادگی باعث ازهم پاشیدگی روابط خواهد شد.
روزنامه صبا – فیلم “بعد از رفتن” ملودرامی دربارهی برهم ریختگیهای روابط خانوادگی است که گاهی سالها رنج و تنهایی را بر آدمهای یک خانواده تحمیل میکند.
فیلم بعد از رفتن، حکایت از دروغ و فریب در دل یک خانواده دارد که گاهی از سر سادگی باعث ازهم پاشیدگی روابط خواهد شد. چنانچه در این فیلم، فرشاد وام سنگینی را در اختیار همسر دومش قرار داده که به دوبی برود و از آنجا لوازم آرایشی بخرد، برگردد و زندگیشان دگرگون شود اما از آن موعد، چهار سال میگذرد و همچنان همسرش گموگور است. تا اینکه بر حسب تصادف او را در جنوب میبیند. فرشاد به جنوب رفته و در این چهار سال منتظر برگشت همسرش است و بعد از اینکه رد او را در تهران میگیرد با پسرش به خانهی پدری برمیگردد. او که مدتی معتاد شده از سوی پدرش میکائیل، با ترش رویی مواجه میشود و به ناچار در آنجا میماند و پرسان پرسان رد همسرش را میزند و…
بعد از رفتن، ملودرام است و درگیر با احساساتی است که ریشه در واقعیت دارد و بنابراین در مسیر جستجوهای فرشاد اتفاقات ناگوار و زد و خوردهای ناشی از سوءتفاهم پیش میآید. اما مشکلاتی نیز در فیلمنامه وجود دارد و شاید روابط علت و معلولی چندان در وقوع رویدادها وجود نداشته باشد و همین مخاطب را سردرگم قرار میدهد. اینکه معلوم نیست وابستگی فرشاد به همسر اولش پس از تصادف و مرگ بیشتر است یا اندوه از دست دادن همسر دومش پس از آن دوز و کلک ساختگی؛ چون آن وام را همسر دوم در اختیار برادرش کاوه قرار داده تا سیرک برشکستهاش را نجات دهد و حالا پس از چهار سال برگشته تا شرایط را دوباره عادی کند و به سمت فرشاد و پسرش برگردد. انتظار فرشاد برای همسر دوم با آن دروغ و خیانت چندان سازگاری ندارد و همچنین عذاب وجدان او برای سوار نشدن به خودرو پس از مرگ همسر اولش چندان منطقی نمینماید و در عین حال بازی صابر ابر با قیافه مات و ترش نمیتواند فراز و نشیبی به این شخصیت برای ایجاد تحول در زندگیاش نمایان سازد.
شاید از همه غیرمنطقیتر پایان باز نسبتا زورکی فیلم باشد، چنانچه در یک روز برفی فرشاد و پسرش میخواهند خانه میکائیل را ترک کنند اما پسر دلش میخواهد بماند و پدربزرگش او را نگه میدارد و از فرشاد میخواهد هرجا که دوست دارد برود… درحالی که موقع بحث و مجادله فرشاد و همسر دومش تمام میشود و معلوم میشود که خیانتکار کاوه بوده و فرشاد اظهار خوشحالی میکند از چهار سال انتظار، رفتن او و تنها گذاشتن همسر خودش میتوانست یک پایان باز باشد و همه چیز به مخاطب واگذار شود.
کارگردانی رضا نجاتی در تجربه اول گویای آزمون و خطایی است که میخواهد او را به عنوان کارگردان تثبیت کند و در جاهایی می تواند دوربینش را در مقابل میزانسنهای قابل تعمق بچیند و در جاهای دیگر این شیرازه بیدلیل ازهم میپاشد و نماها و میزانسنها از منطق خارج میشوند و نمیتواند بستر خوبی برای سرانجام یافتن اتفاقات باشد.
تدوین نیز نمیتواند یاریگر کارگردان جوان باشد و تابع فیلمنامهای است که پیشرویاش قرار گرفته و با جهشهای غیرمنطقی باید سروسامان یابد و این خود عارضهای است که آسیبهای فیلم را به شکل بارزتر در مقابل دیدگان تماشاگر قرار خواهد داد و فیلمبردار نیز در این پیروی بیآنکه مداخلهای کرده باشد چشم به دهان کارگردان سپرده و قابهای دقیق و غیردقیق را در کنار هم سروسامان داده و گاهی نیز دچار نابهسامانی شده و تصویرهای خود را از حالت سینمایی بیرون آورده و به حالت تصاویر یکنواخت تلویزیونی اتکا کرده است.
رضا آشفته
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است