نقدی بر فیلم سینمایی «اتاقک گلی»
تکرار جنگ و کلیشههایش
در جاهایی میتوان «اتاقک گلی» را با «تنگه ابوقریب» قابل تطبیق دانست که باعث تکراری شدن و کلیشه پذیر شدن فیلمهای جنگی می شود.
روزنامه صبا – فیلم اتاقک گلی روایتی دیگر از پایان جنگ تحمیلی است که در آن به عملیات مرصاد و حمله منافقین به ایران پرداخته میشود.
اتاقک گلی با آنکه از دریچه تازهای بر آن است که به مسئله جنگ بپردازد اما در جاهایی همچنان وفادار به کلیشه هاست؛ چنانچه در جاهایی میتوان آن را با فیلم تنگه ابوقریب قابل تطبیق دانست و این همان موردی است که باعث تکراری شدن و کلیشه پذیر شدن فیلمهای جنگی دانست؛ درحالی که جنگ ۸ ساله بارها میتواند به زبان و بیان تازهتری پیش روی مخاطباناش قرار گیرد اگر پیشفرضهایی و فراتر از آن یک نگاه ایدئولوژیک مانع از یک خلق تازه نشود و این همان بحث کلان هنر ناب و هنر مصرفگراست که کمتر در پرداختن به موضوعات مورد علاقه حکومت به آن توجه شده است و به عبارت بهتر، در این مسیر کمتر با هنر مواجه هستیم چون باید آن نگاه فرمایشی غالب بر اثر نمایشی شود و اینگونه کشف و مکاشفهای نیز دربر نخواهد ماند. فیلم اتاقک گلی به زندگی یک رانندهی روستایی میپردازد که در مسیر رفت و آمدش به روستا با گروهی از رزمندگان مواجه میشود که حالا باید گچهایش را خالی کنند و به جای آنها، رزمندگان را تا مقصد معلومی حمل کند و… در ادامه راننده در مییابد که گروهک منافقین روستای آنها را تسخیر کرده و حالا چالش اصلی میان رزمندگان و این گروهک اتفاق بیفتد که در نهایت مردم روستا آزاد شوند. این داستان پر کشش است و میتواند هر تماشاگری را درگیر با خود کند و از سوی دیگر جاذبههای بسیاری به لحاظ هیجانی و عاطفی در دل آن اتفاق میافتد و از همه مهمتر جنگیدن و پیروز شدن چالشبرانگیز خواهد بود اما اینها نکات تکراری است که همواره در فیلمهای جنگی وجود داشته است کمی درنگ و خلاقیت باعث ایجاد نگاه متفاوت به این اتفاقات میشد که از آنها دریغ شده است. مثلا عشق راننده و نامزدش یا زن پابهماه و مسائلی از این دست که در دل این درگیریها میتوانست داستان را متفاوتتر و برازندهتر از حال معمول بسازد.
کارگردان در این شرایط شلوغ به دنبال میزانسنهای پرهیاهویی است که قاب دوربینهایش را پر کند و اتفاقات جنگ و گریز در آن بارزتر شود بیآنکه بخواهد به جزئیات نزدیک شود و اتفاقات پیشپا افتاده را برجستهتر کند و به اصطلاح از نگاه کلیشهای پرهیز کند. بنابراین میزانسن او برآمده از میزانسنهای فیلمهای جنگی ایرانی در سی و چند سال اخیر است و هیچ نکتهی جالب توجهی نیز در این قاببندیها یافت نمیشود اما زحمات کارگردان برای ایجاد ضربآهنگ و بار هیجانی قابل تحسین است که فیلمش یکبار با حوصله دیده شود.
شاید لحظات پایانی کمی متفاوت باشد و آنچه که در طول فیلم دیدهایم اینکه راننده نوزاد را در بغل گرفته و به دنبال مادر گمشدهاش میگردد. اول آن مادر را به شکل مرده مییابیم اما کم کم با گریههای نوزاد دستهای نیمهجان مادر دست نوزاد را میگیرد و این حیات دوبارهای است که به فیلم تزریق میشود. شاید این تصویر گویای یک اثر هنری ناب باشد که در دل جنگ دارد اتفاق میافتاد. اگر به همین منوال اتفاقات دیگر نیز فراز و نشیب میگرفت و ما با درنگ جانانهای مواجه میشدیم خلاقیت ناب ما را بیشتر درگیر با فیلم و لحظات آن میساخت و اینگونه ما با درنگ بیشتری از آن برداشتهای متفاوتی را مال خود میساختیم.
رضا آشفته
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است