در سوگ پوراحمد؛
پروندهای که همیشه باز است
تا نامه هشت صفحهای او رسانهای نشود، چه از زاویه نگاه سینمایی و چه از نگاه ژورنالیستی این پرونده همچنان باز است!
او از کارش لذت میبرد پس آدم خوشبختی بود. کیومرث پور احمد را میگویم، فیلمسازی که آرزویاش این بود در چهل سالگی فیلمساز مطرحی در ایران شود و شد و به قول خودش اگر آرزو میکرد در سن چهل سالگی فیلمساز مطرحی در جهان شود، حتما میشد.
آنهایی که میگویند او در سالهای آخر عمرش افسرده بود، به نظرم خیلی بی انصاف هستند و برخی هم که از این فضا استفادههای ابزاری خود را می کنند شارلاتان هایی فرهنگ ستیز هستند که نمیگذارند سره از ناسره تشخیص داده شود.
اتفاقا او کسی است که اگر بخواهیم شخصیت او را بشناسیم باید در کاراکترهای داستانیاش دقیق شویم. او مثل مجید پاک و زلال و همچون منصور خسروی عاشق و دقیق در کارش بود. او ناراحت بود از اینکه چرا در سینمای امروز ایران کارگردان نمیتواند برای اثر خود تصمیم بگیرد و همچون منصور خسروی در خواهران غریب انتظار داشت اثرش با تایید او وارد جامعه شود نه با تصمیم دیگرانی که هم پول و هم قدرت دارند.
مرحوم پوراحمد از کودکی به واسطه این لکنت زبان، در مدرسه بسیار اذیت و آزار شد، و خاطرات آن روزها همیشه برایش دردناک بود. اما بر این لکنت زبان غلبه کرد و با سختی و مشقت فراوان وارد عرصه سینما شد و از طریق فیلمسازی سالها هر چه خواست را با زبان شیوا گفت و گفت تا جایی که در دل فرهنگ این سرزمین برای خود جایگاه ویژهای پیدا کرد و آثاری چون خواهران غریب، قصههای مجید و حتی شب یلدایش که بر گرفته از زندگی خود اوست را نیز برای مردم کشورش تبدیل به نوستالژی کرد.
چند روز قبل از آغاز جشنواره چهل و یکم فیلم فجر، زمانی که هنوز اسامی فیلمهای بخش رقابتی اعلام نشده بودند با او درباره جشنواره و حضور فیلمش در بخش رقابتی گپ و گفت کوتاهی داشتیم. او مخالف شرکت در جشنواره بود اما برای تصمیم تهیهکننده فیلمش مبنی بر پر کردن فرم حضور در جشنواره احترام قائل بود. حرفهایش بوی درد و دلی میداد که با غیظ و غضب مطرح میکرد. او خیلی ناراحت و عصبانی بود. حدود نیم ساعت پس از گپ و گفت صمیمانه خبرنگار صبا با وی، تماس میگیرد و درخواست میکند گفت و گویش منتشر نشود و حتی صدای ضبط شدهاش پاک شود. حرفهایی که بخشی از آن را در بیانیهای حین برگزاری جشنواره چهل ویکم فیلم فجر منتشر و بروز داد.
کیومرث آدم سرزنده و در عین حال مهربان، جنگنده و شجاع بود. در جایی که درباره مافیای سینمای ایران با او صحبت میشود با خندهای معنا دار میگوید نام مافیا برای این آدما خیلی گنده است! و این رجز خوانی، حکایت از روحیهای دارد که هر جا احساس کند لازم است حرفش را میزند و در جایی هم تصمیم میگیرد عقب بکشد و سکوت کند. این برقراری توازن در جنگیدن بخاطر آرمانها و عقب نشستن در مواقع حساس، تدبیر و استراتژی یک آدم سالم، هوشیار و دغدغهمند است.
حسین معرزینیا منتقد و پژوهشگر سینما در صفحه خود به درستی در سوگ پوراحمد میگوید: آقای پوراحمد زندگی پرافتخاری دارد. کارهای حسابی کرده، فیلمهای خوب ساخته و متنهای درخشان نوشته. چند دقیقه بعد از شنیدن خبر، یاد جملهی پیرمرد در داستان پیرمردودریای ارنست همینگوی افتادم: «آدمیزاد برای شکست خوردن ساخته نشده. آدمیزاد رو میشه نابود کرد ولی نمیشه شکستش داد.»
جامعه سینمای ایران از درگذشت استاد شوکه هستند و کسی را یارای سخن درباره او نیست. نامهای که در کنار جنازه وی و به دستخط خودش که به تایید هم رسیده وجود دارد که شاید خیلی از حقایق را درباره این استاد مورد احترام همه ایرانیان روشن کند. اگر این نامه صرفا برای خانواده محترمشان نوشته شده که قطعا به گونهای دیگر به دستشان میرسید. مانند همه فیلمهای مطرح سینما وقتی نامهای در کنار جسد انسان مشهور و محبوبی پیدا میشود حتما برای تنویر افکار عمومی است کیومرث پور احمد نیز برای آخرین برگه از زندگینامه خود پایان بندی سینمایی رقم زد. چه بهتر تا شایعات بیشتر نشده و بهتر بگویم تا هدف اصلی استاد با نظرات و شایعات مختلف مخدوش نشده، محتویات این نامه باید بیان و در موزه سینما برای ثبت در تاریخ حفظ شود.
شاید درگذشت استاد کیومرث پوراحمد بزرگترین، دردناکترین و حتما تاثیرگذارترین بیانیه او درباره مرگ سینمای ایران باشد. شاید سینمای ایران برای او از کما به مرگ قطعی رسیده بود. او عاشقانه وارد سینما شد که دغدغههایش را همچون شب یلدا بگوید. چرا که پوراحمد مرد شب یلدا باز سینمای ایران بود که به شیوه گدار، مرگ سینمای ایران را با صدای بلند فریاد کرد و تا نامه هشت صفحهای او رسانهای نشود، چه از زاویه نگاه سینمایی و چه از نگاه ریزبین ژورنالیستی و همچنین از دید افرادی که از آب گلآلود ماهی میگیرند، این پرونده همچنان باز است!
روحش شاد
امیر افشارفتوحی – دبیر تحریریه
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است