گفت و گوی صبا با شهرام گیل آبادی
تئاتر بی درد را نمیخواهم!
در این شماره از روزنامه با کارگردان نمایش « 657» به گفتگو پرداخته ایم.
نمایش ۶۵۷ نمایشی در سبک اجرایی تعاملی، به کارگردانی شهرام گیلآبادی است که از خرداد ماه سال ۱۴۰۲ در سالن استاد سمندریان پذیرای مخاطبان میباشد. این نمایش به نویسندگی مشترک شهرام گیلآبادی و محمد چرمشیر است که با بازیگری سیما تیرانداز بر روی صحنه آمده است. حمیدرضا ترکاشوند و امیر عظیمی به عنوان خواننده و بازیگر این نمایش را همراهی میکنند. شهرام گیلآبادی کارگردان نام آشنای نمایشهای تعاملی(اینتراکتیو) برای اجرای این اثر مخاطبان خود را به تجربهای جدید در تماشاگری تئاتر دعوت میکند و داستانی عاشقانه_اجتماعی را مورد چالش وگفتوگو قرار میدهد. در ادامه گپ و گفت خبرنگار صبا را با این کارگردان میخوانید.
شهرام گیلآبادی :سیاستزدهها پایان خودشان را در هنر اعلام کنند
شهرام گیلآبادی، نویسنده، کارگردان و برنامهساز رادیو و تلوزیون است که در سال هزار و سیصد و پنجاه و یک در خرمآباد متولد شد. او مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد کارگردانی را از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر و مدرک دکترای پژوهش هنر را از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران دریافت کرده است. عضو هیئت علمی دانشگاه صدا و سیما و مدرس کارگردانی، نویسندگی، ارتباطات و رسانه است. مؤلف کتب مقدمهای بر فرا تئاتر و روایتی دیگر، ارتباطات تئاتر، نمایشهای یک دقیقهای رادیویی، جهان فرانو، جهان شبکهای شبکه جهانی، عصر بی سرزمین، کتاب کوچک مصاحبه، تقارن همسو دور همگرا، چشم انداز ارتباطات و توسعه و ….بوده است.
او تاکنون کارگردانی نمایشهای زیادی را بر عهده داشته و نمایشنامههای «خانه ابری، خانه اربابی، در گوش من زمزمه کن، در پس لبخند، حکمی برای دادگاه یک زن، تصویرهای شکسته، بچههای لب خط، آرشی دیگر، بانو، گذر شب و مهسا پلنگ، ششصد و پنجاه و هفت» را به تحریر در آورده است.
پروسه مطالعاتی_تحقیقاتی نمایشنامه ۶۵۷ و در نهایت نوشتن آن چقدر طول کشید؟
واقعیت این است که گروه ما یک گروه مطالعاتی-تحقیقاتی است و تئاتر را غیر مطالعاتی و بی توجه به جامعه نمیبیند. ما چند صورت مطالعاتی داریم که یکی از آنها مطالعات میدانی است. مثلا در «۶۵۷» با چهارده نفر از کسانی که ماشین خواب بودند حدود یکسال و نیم کار کردیم. با آنها در مسیرهای کاریشان همراه شدیم ، قصههای زندگی و خانوادگیشان را شنیدیم و آسیبهایشان را لمس کردیم تا در نهایت تصویری درست از آنها داشته باشیم. مطالعات ما از جامعه شروع میشود و به مطالعات و تحقیقات کتابخانهای میرسد و سپس با همکاری گروهها و موسسات مرجع اجتماعی، مانند طلوع بینشانان که به نوعی موسسات مددکاری هستند به تکامل میرسد. این اثر مجموعهای از پژوهشهای دیداری، میدانی، کتابخانهای است که با بهرهگیری از تجربیات دیگران نیز همراه بوده است.
با توجه به بغرنج بودن غالب مسائل این قشر از جامعه، چرا عشق را به عنوان نقطه شروع و نخ پیوند دهنده باقی عناصر داستان نمایش انتخاب کردید؟
عشق مسئلهای جهان شمول و خارج از مرزهای جغرافیایی، زبانی و فرهنگی است و انسانها با درک و تجربهای که از عشق دارند برای یکدیگر قابل فهم میشوند. عشق چیزی مکتوم در همه انسانهاست. از طرفی در زندگی افراد مورد مطالعه ما سرخوردگیهای عاشقانه به دلایل مختلف دیده میشد. سرخوردگیهای عشقی ممکن است انسان را به سمت کجروی بکشاند و با آن حالت شیدایی، انسان مسیر خود را در هیاهوی این دنیا گم کند و نتیجه ترکیب این گمگشتگی با معضلات دیگر اجتماعی میتواند یکی از دلایل مهم بوجود آمدن پدیدهای مانند ماشین خوابی باشد.
در شگلگیری ایده این تحقیقات که سرانجام به نوشتن و اجرای این نمایش ختم شد مورد خاصی هست که به عنوان جرقه آغازین از آن نام ببرید؟
مسلما دغدغههای فردی من در این مورد تاثیرگذار بوده است. اما اساساً از نظر من یک آرتیست باید خوب نگاه کند و دقیق ببیند و مدام در حال مشاهده کردن باشد تا از دل این مشاهدات به ناگاه ایده هنری متولد شود. برای این مشاهدهگری نیاز است تا آرتیست خود را در مناسبات و رفتارهای اجتماعی جامعه خود بگنجاند و جزئی از آن شود در حالیکه هوشیارانه در حال الهام گرفتن از آن است.
بیشتر از همه کدام ویژگی در بازیگری سیما تیرانداز دلیل انتخابشان برای این نقش بود؟
تجربه همکاری من با سیما تیرانداز به نمایشهای قبلیمان باز میگردد و توانمندیهای حرفهای ایشان در زمینه اجرا برای یک نمایش در سبک تعاملی اهمیت ویژهای داشت. تیرانداز بازیگری ارگانیک است که هم در ذهن و هم در احساس و بدنش یک نقش را بازآفرینی میکند. تواناییهای فنی ایشان در ارتباط با مخاطب و تسلط کافی در این مقوله برای نمایش بسیار حیاتی بود. ببینید نمایش ما یک مستند اجتماعی است و نیاز به قابلیتهای اجرایی ویژهای دارد، چه در حرکات فیزیکی و چه در چرخشهای حسی. در این نمایش احساسات متناقضی در یک بازه زمانی کوتاه باید توسط بازیگر ارائه شود. ورود از یک فضای شوخی و خنده به لحظهای تراژیک و حزن آلود که گاهی گریه بدنبال دارد در چشم به هم زدنی رخ میدهد. ما این تضادهای حسی را حتی در انتخاب موسیقیهایی که در طول اجرا و در پایان آن ارائه میکنیم در نظر گرفتهایم. به عنوان مثال در حالیکه پایان نمایش مخاطب را در یک فضای ذهنی و حسی متفاوت فرو برده است، قطعه موسیقی پایانی که توسط امیر عظیمی اجرا میشود کاملا حال و هوای مخاطب را تغییر میدهد. این نمایش مؤلفههای تئاتر پست مدرن را دارد و در حوزه ششگانه شناختی حسی، احساسی، عاطفی، منطقی، فلسفی و تمثیلی موضوع و مخاطب را به چالش میکشد. ما بدنبال تئاتر بی درد نیستیم در همین راستا ما تماشاگر را در انتهای کار با یک سؤال جدی در ذهنش بدرقه میکنیم که با بسته شدن درهای سالن نمایش برای مخاطب پاسخ دادن به آن سؤال دغدغه میشود.
از واژه بازیگر ارگانیک استفاده کردید ممکن است برای هنر دوستان این واژه رو تعریف کنید؟
نوعی از بازیگری تکنیکی است که نیاز به استعداد، علاقهمندی، ممارست و تمرین زیاد دارد. خصوصا آنکه در این سبک باید بازیگر فضاهای بکری را که از درونش متولد میشود را به سمتی سوق دهد که این زمینهها با قدرت ذهن آمادگی همراهی داشته باشد. در این سبک فضای خلاقانه و متفاوت در هر اجرا ممکن است ایجاد شود که با بداهه پردازی بازیگر ارتباط مستقیم دارد. این مسئله نیاز به ذهنی آماده و سازمان یافته دارد که تمام تجربیات از شش دریچه شناختی را در خودش جای داده و دستهبندی کرده باشد تا در جای مناسب از آن بهره بگیرد. این سبک لحن بازیگر را از نظر فیزیکال زبانی، گفتاری به لحن پیوستهای تبدیل میکند تا بتواند با تماشاگر همذاتپنداری کند و ارتباط نزدیکی را میان بازیگر و تماشاگر بوجود بیاورد یکی از مهمترین اتفاقات در این سبک نمایشی همین تعامل و ارتباطگیری دوسویه بازیگر و تماشاگر است. شیوههای نوین بازیگری، بازیگر و کارگردان را به سمت عصبشناسی و نورولوژی سوق میدهند و این نوع تجربه جدید جهانی فرمهای مختلفی را در فضای بازیگری و کارگردانی بوجود میآورد که هم در هدایت بازیگر و هم در زمینه تسهیلگری ارتباط با بازیگر در فضای کارگردانی تاثیرگذار است و همچنین هنرمند را به مرحلهای از بازیگری میرساند که همچنان که در ارتباط ویژه و صمیمی با مخاطب است اما در عین حال در حال اجرای اوج تکنیکهای هنری خود هم میباشد.
مدت زمان زیادی است که در عرصه تئاتر ایران فعالیت میکنید روند رشد مخاطب تئاتر را در مسیر تماشاگر حرفهای بودن و در نهایت بیشتر لذت بردن و درک کردن سبکهای مختلف اجرا چطور ارزیابی میکنید؟
مخاطب تئاتر در ایران بسیار فهیم است و موقعیت تئاتر را درک میکند. شاید بارزترین ویژگی مخاطب ایرانی تئاتر این باشد که در هر موقعیتی سعی در سازگاری خودش دارد و جدا از این، چالشهای موجود برای گروههای اجرایی را نیز درک میکند. در اجرای ما، حتی قبل از ورود تماشاگران به سالن تکلیف ما با آنها روشن میشود و مخاطب میداند که به عنوان مخاطب این نمایش چه چالشی در انتظار اوست و نهایت همکاری را با اجرا دارد. این ایمان به مخاطب همیشه برای ما الهام بخش و دلگرم کننده بوده است.
آیا پاسخ و واکنشهای احتمالی تماشاگران را در حین تمرینات شبیه سازی کرده بودید؟
بله این اتفاق به یقین در طول تمرینات رخ میدهد و شبیهسازی انجام میشود و فرمهای مختلف را ما در طول تمرینات شبیه سازی در نظر میگیریم اما حقیقتا تماشاگران بسیار فهیم هستند و بسیار به ندرت پیش می آید که مخاطب خارج از موضوعات حرفی بزند یا اکتی انجام دهد. از طرفی به نوعی این تبحر اجرایی ما است تا آنچه را که میخواهیم در درون تماشاگر دنبال کنیم و درست به همین دلیل است که باید در انتخابهایمان دقت کنیم. در توانمندی عواملی مانند بازیگران دقت کنیم و گروهی را جمع کنیم که این گروه متناسب با این سبک اجرایی باشد. مسلما اگر این اتفاق نیفتد اجرا لطمه میبیند و البته در برخی اجراها گروههای اجرایی تعمداً مسیری متفاوت را برمیگزینند. آنها در تعامل با تماشاگر و در طول اجراهای پی در پی به تغییراتی میرسند اما من طبق تجربیاتی که دارم علاقهمند هستم تا در مقیاس تعریف شدهای حرکت کنیم که از پیش تعیین و فکر شده باشد و در همان چارچوبی که ساختار اثر بر آن بنا نهاده شده بمانیم. ببینید ما جامعهای مملو از حرف هستیم و حرفهای مکتوم و ناگفته شده زیادی داریم و چون فضای گفتگو در جامعه ما به حداقل ممکن رسیده است باید اجازه داد تماشاگر بر اساس میل و نیازش حرفهای خود را مطرح کند. اما این حرفها باید در جهت پیشبرد داستان نمایشی باشد و پیشنهادی که ما به تماشاگر دادهایم این است که، ما یک موضوعی را مشخص میکنیم و داستانی مطرح میشود و مخاطب در جهت پیش برد داستان نظرش را مطرح و گفتگو را ایجاد کند و حتی جاهایی ما فرصت میدهیم که تماشاگران با هم نیز گفتگو کنند و این تعامل تنها میان تماشاگر و عوامل نمایشی محدود نشود. به همین خاطر است که فکر میکنم اکسیر گمشده زمانه ما حرف است و حرف زمینه گفتگو و تعامل است. اگر بخواهیم که گفت و گو شکل بگیرد باید پای خیلی چیزها بایستیم و اگر صبوری لازم در گفتمان فرهنگی را نداشته باشیم این نبود گفت و گو میتواند تبدیل به خشم شود و خشم هم میتواند نظم اجتماعی را به هم بریزد.
در نمایش از شیوه آشنازدایی استفاده کردید کمی در مورد علت انتخاب این شیوه برای اجرا برایمان بگویید؟
بله یکی از عناصر مهم در اجرای ما بی شک آشنازدایی میباشد. آشناییزدایی در برابر آشنایی سازی است که شکل میگیرد. ما قصد ساخت یک تئاتر بی درد و سانتیمانتال را نداریم و اساسا اجرا تمایلی برای حرکت به این سمت ندارد پس باید مفاهیمی را مطرح کند که در ادامه روایتگری به تعریف تازهای برسد، که این همان آشنایی زدایی است. آشنایی زدایی برای غبارزدایی از مؤلفههای گذشتهنگر است که این بار همان مولفهها با تعاریف و روایتهای جدیدی از زاویه دید نگاه متفاوتی به چالش کشیده میشود. قصد ما نیز همین بسط و غبار زدایی از مفاهیم کلی بود که در نتیجه درست در همین موقع تکنیک آشنایی زدایی به کمکمان آمد. ما با این تکنیک تماشاگر را به داشتن نگاهی متفاوتتر به مفاهیم گذشته دعوت میکنیم و او را در شرایطی قرار میدهیم که با مفاهیم جدید روبهرو شود. و به تعریف تازهای دست یابد و اینجا همان زمینه پژوهشی و مطالعاتی است که ما داریم. در ابتدا به کل یک موضوع میپردازیم و روی آن کار میکنیم و از دریچه وجودی نظر و فکری خودمان عبورش میدهیم تا سوالات و چالشهایی را در ذهن مخاطب ایجادکنیم که پروسه رسیدن به پاسخ ها برای او به بسط و گسترش حوزه نفوذ نمایش ما میانجامد و این یکی از اهداف ما در ساخت یک نمایش با چنین مضمونی به شیوه اجرایی تعاملی است. بعد از دیدن این نمایش، تماشاگر دیگر با دیدن یک ماشین خواب یا کارتن خواب براحتی از کنارش عبور نمیکند و حتی نه صرفاً با احساس ترحم، بلکه اینبار داستانی از زندگی حقیقی این افراد در پس ذهن و احساس او در این مواجهه وجود دارد و او به تعریف تازهای از این موضوع رسیده است که برای رسیدن به جوابهای درست برای پرسشهایش کمک خواهد کرد.
توصیهای برای کارگردانهای جوانی که علاقهمند به تجربه سبک تعاملی در تئاتر هستند دارید؟
واقعا کار مستند نمایشی یک کار پژوهشی و بسیار جدی و سخت است که با توجه به ضرورتهایی که در کشور وجود دارد و فضاهای نظارتی پیچیدهای که هست، بدون شک هر چقدر زمینه پژوهشی اثر عمیقتر و جدیتر باشد میتواند به کار و تسلط کارگردان بیشتر کمک کند. مطالعه، پژوهش، بخصوص پژوهشهای میدانی برای رسیدن به یافتن گزینههای خلاقانه بسیار کمک کننده است و میتواند به کارگردان در تألیف و پرداخت ایدهاش موثر باشد. تصور من بر این است که این اتفاق باید رخ دهد و بدون شک رخ دادن آن کمک میکند زمینه گفتمان در این کشور ایجاد شود اگر این سبک اجرایی در تئاتر کشور رواج پیدا کند ما شاهد کارهای خلاقانهای در سبک تعاملی خواهیم بود که در توسعه فکری کشور و جامعه میتواند بسیار موثر باشد.
رویا و آرزوی شما برای تئاتر ایران چیست؟
رویا و آرزوی من برای تئاتر ایران بسیار روشن است. اگر فهم اندیشمندانه و معرفتی از ماهیت هنر و تئاتر در ایران بوجود بیاید، تئاتر در هر نقطه از کشور میتواند کمک حال فکری مردم باشد و این میسر نمیشود مگر اینکه سیاستزدگی از فرهنگ رخت بربندد و سیاستزدهها پایان خودشان را در هنر اعلام کنند تا یک رنسانس در هنر، بخصوص در تئاتر ایران بوجود بیاید.
مریم عظیمی
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است