روزنامه صبا

روزنامه صبا

گفتگوی صبا با عوامل نمایش «کابوس‌های آنکه نمی‌میرد»

کابوس‌های‌ ناتمام دهخدا


در این شماره از روزنامه با عوامل نمایش «کابوس‌های آنکه نمی‌میرد» با طراحی و کارگردانی نادر فلاح به گفتگو پرداخته ایم.

نمایش “کابوس‌های آنکه نمی‌میرد” نوشته امیرحسین طاهری، با طراحی و کارگردانی نادر فلاح از فرودین ماه ۱۴۰۲ در سالن اصلی مرکز تئاتر مولوی روی صحنه است. این اثر نمایشی با تمدید اجرا به مدت ۶۰ شب روی صحنه بوده است. فلاح در اجرای این اثر نمایشی با ۳۵ بازیگر حرفه ‌ای و جوان تئاتر کار کرده و نمایشی درباره زندگی علی اکبر دهخدا را بر روی صحنه برده است. در توضیح این اثر نمایشی آمده است: “نمایش با متنی مستندگونه به روایت داستانی یکی از شخصیت‌های مهم تاریخ ادبیات و فرهنگ ایران، علی اکبر دهخدا و دوره فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی او می‌پردازد. علامه دهخدا در کنج خانه خود سال‌هاست بر روی تهیه فرهنگ لغات و ادبیات کار می‌کند و در جریان اتفاقات ملی شدن نفت، خاطرات گذشته و کابوس‌هایی که رهایش نمی‌کند، را به یاد می‌آورد. صحنه با کاغذهایی که بر کف ریخته و میزی تحریری که کاراکتر اصلی بر روی آن کار می‌کند، طراحی و نورپردازی شده است” خبرنگار روزنامه صبا پس از دیدن این نمایش با نادرفلاح کارگردان نمایش، بهزاد اقطاعی بازیگر نقش دهخدا و احسان صاحب الزمانی بازیگر نقش سرباز، گفت و گویی داشت که در ادامه می‌خوانید.

نادرفلاح: مسئولان برای دیدن نمایش نیامدند!
مضمون این نمایش توجه ویژه ای دارد به شرایط مردم ایران در دوره های سختی که از سر گذرانده‌اند و در انتها راه رهایی از این تکرار دوره‌ای بی‌امان را به بهترین وجه هنری بیان می‌کند، دیدگاه خودتان در مواجه با متن و انتخاب آن چگونه اتفاق افتاد؟
پیش تر با متن‌های امیر حسین طاهری آشنا بودم. به همین خاطر از او خواستم متنی را برای اجرا به بنده معرفی کند. ایشان نمایشنامه ای را باعنوان “درآستانه” که قبلا توسط مرکز هنرهای نمایشی به چاپ رسیده بود، به بنده پیشنهاد دادند. نمایشنامه چاپ شده را تهیه کردم و بسیار این متن را به ایده های خود در تئاتر نزدیک دیدم. بعد از مشورت با خود نویسنده نمایشنامه مناسب این اجرا بازنویسی شد.

یکی از ویژگی‌های برجسته این نمایش تنوع اقلیمی است که در لهجه کاراکترهای نمایشی نمود می یابد، آیا در متن این دست چین زیبا از گویش و لهجه‌های شهرهای مختلف ایران وجود داشته است، یا ایده کارگردانی خودتان بود؟
دکتر طاهری بیشتر روی سرباز تاکید داشتند که حتما کرمانی باشد، برای خود بنده هم به تناسب اینکه از اهالی کرمان هستم این انتخاب شیرین بود. اما بقیه لهجه‌ها در مسیر اتودها و در طول تمرین‌های نمایش شکل گرفت.

مضمون این نمایش به این نکته می پردازد که، فرهنگ مهم تر از سیاست است. آیا دیدگاه خودتان از قبل با نگره کلی این نمایش همسو بود؟
دیالوگی در این نمایش وجود دارد که اشاره می‌کند، “این مملکت با سیاست بازی درست نمی شود! ” این فرهنگ است که باید تقویت شود، فرهنگی که شامل علم، دانش، هنر و ادبیات و …می شود. فرهنگ مجموعه ای از همه آگاهی‌ها در تمامی زمینه ها و عنصر بالابرنده جمعی است. وقتی آگاهی وجود نداشته باشد مردم اشتباهات خود را در طول تاریخ تکرار می‌کنند. قطعا این اندیشه و بنیان در خود بنده هم وجود داشته است چرا که معتقدم تا اندیشه، تغییر و تحول در ذهن اکثریت جامعه رخ ندهد، جامعه اصلاح نخواهد شد و در مسیر درست قرار نخواهد گرفت. با این وضع سیاست در هر دوره ای تکرار خواهد شد و تنها ممکن است صورت آن تغییر کند.

به عنوان کارگردان این اثر نمایشی، اوج نمایش را در چه صحنه‌ای می‌دانید؟
صحنه انتهایی نمایش که دهخدا با کابوس‌های خود به صورت عینی و این بار بسیار شدید‌تر و فجیع‌تر روبرو می‌شود. عده‌ای در شمایل حیوان او را دوره کرده و قصد بلعیدنش را دارند. از ظرفی منتقدانش هم از دور ایستاده و تماشایش می‌کنند. دهخدا در این صحنه نقل های‌پایانی خود را در قالب یک مانیفیست ارائه می دهد.

صحنه‌ای که دهخدا با تغییر لحن به یکباره جوان می‌شود، برای مخاطب، بسیار تکان دهنده و لذت بخش است. درباره شکل گیری از ایده تا اجرای این صحنه برای‌مان بگوئید؟
تنها صحنه عاشقانه نمایش همین صحنه است و تداعی گر این احساس است که انسان ها در اوج درماندگی و بی‌پناهی به رگه حیات عشق و محبت های عمیق انسانی متصل می‌شوند. این صحنه یادآور عشق جوانی برای دهخدا در میانه این کابوس‌ها و در همهمه این آشفته بازار است که با تغییر لحن و جوان شدنش نمود پیدا کرد.

بازخورد مخاطبان از تماشای این نمایش چطور بوده است؟
صفحه تیوال کاملا بازگو کننده همه چیز است و خدا را شاکرم که هر بار ما به این صفحه مراجعه کردیم ازکامنت های خوب و د لگرم کننده مردم پر شده بود. هنرمندان و اساتید زیادی به دیدن این نمایش نشسته‌اند. بهمن فرمان آرا، میکائیل شهرستانی، اساتید دانشگاهی و … همه این اثر نمایشی را یک نمایش منسجم و عمیق در مضمون خواندند. این نمایش با تمدید، تا بحال۶۰ شب اجرا را پشت سر گذاشته است. همکاری مسئولان تالار مولوی با گروه بسیار خوب بود. آقای حریری مدیریت تالار مولوی و آقایان جودکی، حساس و اسدی و … لطف زیادی به نمایش داشتند که برای گروه بسیار دلگرم کننده بود. این نمایش ظرفیت اجراهای بیشتر را هم دارد. نمایش “کابوس‌های‌آنکه نمی میرد” از هفته دوم بدون حتی یک صندلی خالی اجرا رفته است. و هر شب میزبان ۱۲۰ نفر مخاطب به صورت کامل بوده است. حتی مجبور شدیم برای آنکه شرمنده مخاطبان نشویم، برخی روزها دو اجرا داشته باشیم که هر دو اجرا هم با سالن پر مواجه شدیم.
صحبت پایانی:
حرف پایانی من گلایه ای است از مسئولان فرهنگی و هنری کشور، از اهالی خانه تئاتر و مرکز هنرهای نمایشی که بنیان تئاتر کشور را در دست دارند، هیچ کدام به تماشای نمایش ننشسته‌اند. تئاتر مهمانی نیست، یک رویداد فرهنگی است و کسانی که دغدغه هنر و فرهنگ دارند، خودشان باید به دیدن نمایش بیایند. کما اینکه ما از این دوستان محترم به صورت حضوری هم دعوت کردیم ولی باز هم به دیدن نمایش نیامده‌اند. یکی از مسئولان بدون اینکه دعوت مرا بپذیرد و به دیدن نمایش بیاید، پیغام داده بودند که اگر برای رزرو سالن آمده‌ام تا سال بعد پر است و امکان همکاری ندارند. درحالی که قصد ما دعوت از ایشان برای دیدن نمایش بود! این تئاتر در ۴ هفته متمادی جزو پرفروش ترین نمایش‌های کشور بوده است. مدیر تئاتر سالن سنگلج، پردیس شهرزاد و نوفل لوشاتو به دیدن نمایش نشستند. اما توقع من از مسئولان مرکز بود که حتی پس از اینکه رسما و حضورا رفتیم و به دیدن این نمایش دعوت شان کردیم، هیچ کدامشان نیامدند. این در حالی است که سالن های دولتی تئاتر در حال حاضر، با ظرفیت های کمتر از ۶۰ نفر هر شب اجرا می‌روند! من نمی‌دانم معیار و اندازه‌گیری این دوستان برای تئاتر خوب چیست؟ و چرا به وظیفه خود که پایش تمامی نمایش‌ها درسطح کشور است، عمل نمی‌کنند!؟

بهزاد اقطاعی: درک مختصات شخصیت دهخدا لذت بخش است.

تئاتر چگونه در زندگی هنری‌تان پاگرفت؟
تئاتر موهبتی بود که از سال ۱۳۷۴ وارد زندگی من شد. در طول این ۲۸ سال گذشته، به عنوان بازیگر، نویسنده و کارگردان در این حرفه فعالیت کردم. وقتی جوانتر بودم و تشنه یادگیری، تا جایی که میتوانستم، اساتید مختلفی را تجربه کردم تا بتوانم مهارتم را افزایش بدهم که نامدارترین این اساتید، مرحوم حمید سمندریان بود. پس از سال‌ها تلاش برای یادگیری به این نتیجه رسیدم که مبانی نظری بازیگری ناکافیست و یافتن راهی برای آموزش جامع تر به بازیگر، ضروری ترین امریست که می‌بایست آن را دنبال کنم. تحقیق و پژوهش در زمینه آموزش بازیگری، مطالعه مکاتب، مقالات و دیدگاهای تازه، حدود دوازده سال زمان برد و در نهایت نتیجه این فعالیت در کتابی به نام بازیگری به سبک واحد، توسط نشر محترم مهر نوروز در سال ۹۲ منتشر شد که مکانیزم بازی یک بازیگر در آن تئوریزه شده است. توضیحات عملی این تئوری در سه کتاب دیگر آمده که کتاب اول با نام بازیگری به روش یونیک اکتینگ، سال ۹۸ چاپ شده و دو کتاب بعدی را اگر خدا بخواهد و زمان اجازه بدهد در آینده منتشر خواهم کرد. در حال حاضر چند سالی است که این روش را تدریس می‌کنم. چیزی که دوست داشتم در جوانی وجود داشت و کسی آن را به من یاد می‌داد. با این امید که خیل جوانان علاقه‌مند به بازیگری سر درگم نباشند و روش منسجمی را برای بازیگری فرا بگیرند.

عهده دار نقش سنگینی در این نمایش بودید، ایفای نقش دهخدا در خیال هم سخت است، چه رسد به نقش پردازی، چگونه به خوبی از پس آن برآمدید؟
بازیگری در ذات حقیقی خود، سختی و آسانی ندارد. اگر صرفا به دنبال مزیت‌های جنبی این وادی، مانند شهرت، ثروت، محبوبیت و … باشید، خود آن کار اصلی، عموما سخت می شود و اگر بازیگری باشیم صرفا برای خود بازیگری و قدم گذاشتن در وادی این هنر خارق العاده، سراسر لذت است. نقش علامه علی اکبر دهخدا، مشخص است که با نگاه اول، تمام فاکتورهای دشوار را با خود دارد. از تغییر محسوس در صدا، فیزیک، سن، دوره زمانی که او در آن می زیسته، تا نوع تفکر و حالات روحی منحصر به فرد او. مسلما نزدیک شدن همه جانبه به تمام اینها، با توجه به اینکه او یک شخصیت حقیقی محترم در بین عموم مردم ایران است، امر بسیار چالش برانگیزی است. اما با نگاه دوم، لذت خاصی داشت غرق شدن در این شخصیت و لایه به لایه نزدیک تر شدن، تا درک این انسان فرهیخته. نتیجه به دست آمده، حاصل تعامل بنده، با کارگردان محترم این نمایش، آقای نادر فلاح است که در طول پنج ماه تمرین و حدود دو ماه و نیم اجرای نمایش به دست آمده است. روزی نیست که چیز جدیدی از این شخصیت جذاب نیاموخته باشم و تلاشم همواره نزدیک تر شدن به او، برای اجرای منصفانه تری از این نقش است.

طراحی صدای کاراکتر دهخدا از نقاط قوت و ویژه این نمایش بود، رسیدن به این مرحله چگونه محقق شد؟
عموما برای بنده، وقتی قرار است نقشی را بازی کنم، صدا از آخرین فاکتورهایی است که پس از طراحی و ساخت یک شخصیت، در راستای تمام دستاوردها و حقایقی که از طریق نمایشنامه یا فیلمنامه استخراج می شود و کاری که پس از آن برای تولید نقش صورت می گیرد، به دست می آید. صدا، بیان و لحن، فاکتورهای بیرونی هستند که بناست بخشی از درونیات از طریق آنها القا شود. اما این بار برای اولین مرتبه، به صلاح‌دید کارگردان، از صدا شروع کردیم و این خود چالش بزرگی بود. نادر پیش از هر طراحی دیگری قصد داشت که اول صدا را تولید کنیم و من مجبور شدم پس از ساخت لحن و صدای شخصیت، دیگر فاکتورها را بر روی این آجر اولیه بنا کنم. به هر حال دنیای بازیگری یکنواخت نیست و بازیگر می‌بایست این انعطاف پذیری را در خود داشته باشد که بتواند به عنوان ابزار موثری در دست کارگردان عمل کند و لازمه این امر آن است که بازیگر بتواند قواعد را به نسبت شرایط جابه جا کند و کماکان کیفیت مطلوب را حفظ نماید

جای این مضامین و نمایشنامه‌های پرمحتوا در کشور ما بسیار خالیست، به عنوان کاراکتر اصلی تاثیر مضمون غنی این نمایش را چگونه در خود احساس کردید و بازخورد مخاطب را چگونه دیدید؟
اصولا نمایشنامه نویسی کار مشکلی است. به این که در کشور ما مدام همه نمایشنامه می نویسند توجه نکنید. در دنیا تعداد نمایشنامه نویسان بسیار اندک است. هنوز نمایشنامه های شکسپیر و سوفکل توسط گروهای مختلف روی صحنه می روند و دیگران به دلیل نگاه حرفه‌ای تری که به تئاتر دارند، به ندرت جرات می کنند نمایشنامه ای بنویسند. این که می فرمایید جای این نمایشها خالیست به این علت است که نمایشنامه نویس خوب به سختی پیدا می‌شود. تعداد نویسندگان خوب در ایران زیاد نیست و نتیجه این می شود که عموما ما با تعداد زیادی نمایش، که بنیان آنها، یعنی نمایشنامه اشان ضعیف است روبرو هستیم. امیرحسین طاهری، نویسنده این نمایشنامه انصافا کار بزرگی کرده و بنده امیدوارم باز هم فرصت همکاری با ایشان برایم حاصل شود.در مورد تاثیر این نمایش در مخاطب باید بگویم که پیامهای زیبا و خوشحال کننده ای داریم اما هیچوقت به خودم اجازه نمیدهم که به جای مخاطب صحبت کنم. ما کارمان را کرده ایم، امیدوارم تاثیر مثبتی بر جای بگذارد

صحبت پایانی:
ما به قدر جان چشمان خود/ از افسون این خمخانه سرمستیم/ در این احساس مهر می‌ورزیم/ پس هستیم.

احسان صاحب الزمانی: جامعه با واژه‌های بیشتر متفکرتر است
از سابقه حضورتان در صحنه نمایش بگوئید؟
تئاتر برای من با استاد یدالله آقاعباسی شروع شد. آشنایی من با استاد به واسطه تخریب محلی بود که در آنجا کلاس های بازیگری برگزار می‌شد و همین اتفاق باعث شد که من در محضر ایشان تئاتر را با تمام وجه‌های شگفت انگیزش بیاموزم. یدالله آقاعباسی برای من یک انسان چند وجهی است که هم بر مبانی تئاتر به صورت تئوری و عملی مسلط است و هم ادیب و نمایشنامه نویس متبحری در تالیف و ترجمه هستند. پس از آن حدود ۱۵ سال است که بصورت متمادی در صحنه نمایش بیشتر و اخیرا سینما فعالیت دارم. تحصیلات خود را نیز در این رشته تکمیل کردم و افتخار همکاری با اساتیدی چون مسعود دلخواه، داریوش مودبیان و … داشته‌ام.

نقش سرباز کرمانی را در این نمایش داشتید و لهجه شیرین‌تان در این نمایش برای مخاطب جذاب بود، گویش کرمانی زبان مادری‌تان است؟
اصالتا کرمانی هستم و اگر قرار بود این گویش را تقلید وار یاد بگیرم کار بسیار سختی بود. از نظر من یادگیری لهجه‌ و گویش‌های محلی در بهترین حالت آن تنها ۸۰ درصد از آن را ارائه می‌دهد . فراگیری یک گویش وابستگی شدیدی با تجربه زیسته هر شخص در همان منطقه دارد.

بیشترین بار طنز نمایش، در کاراکترپردازی شماست، تناقض این کاراکتر با حال و هوای سنگین و تراژیک نمایش، اجرای را برای شما سخت نکرد؟
من در وهله اول در نقشی فرو می روم که ایفاگرش هستم و بعد با توجه به کلیت کار آن را تعمیم می‌دهم. نقشی که بازی می‌کنم کاملا همسو با جریان و رویداد اثر است و خنده ای که می‌گیرد، باعث تنفس و استراحت تماشاچی می‌شود. اگر در تاریخ تئاتر جهان هم دقت کنید، در تراژدی های فاخر و … همیشه یک شخصیت طناز وجود دارد که همین وظیفه را برعهده دارد. ویژگی این نقش این است که مردم آن را می فهمند و پل ارتباطی خوبی میان تماشاگر و اثر تراژیک برقرار می‌کند. همان طور که در طول تاریخ، کمدی نمایش مردم و تراژدی نمایش اشراف بوده است.

آیا پیش از این هم در نقش کاراکتر طنز ظاهر شده بودید؟
خیر، بیشتر نقش‌های خونسرد و عمیق را بازی کرده‌ام. این نقش برایم بسیار متفاوت از دیگر نقش‌های بود که تا به حال بازی کرده ام. من برای این نقش خودم را شکستم، دیگران هم همین نظر را داشتند. این درهم ریزی برایم لذت بخش بود و دوست دارم بعد از این هم نقش‌های متفاوت تری را تجربه کنم.

به عنوان بازیگر، تاثیر مضمون نمایش را چگونه ارزیابی کرده اید؟
این سوال از ابتدا در سرم بود که ما در طول این ۶۰ شب اجرا چه کرده‌ایم؟ و چرا؟ … پاسخ های زیادی به این سوال می شود داد، اما برای من همین سوال و چرایی کافیست. این نمایش، انسان را در هر موقعیتی که هست به تفکر وا می دارد و نیاز به تفکر خودش یک پاسخ است. نگاه مخاطب هم برایم مهم است. قطعا نگاه و تشویق او در پایان نمایش آخر ماجرا نیست. مسئله این است که مخاطب پس از آنکه به خانه می‌رود به نمایشی که دیده فکر می‌کند؟

صحبت پایانی:
این نمایش درباره زبان است و نشان می‌دهد جامعه با واژه‌های بیشتر متفکرتر می شود. از طرفی این حقیقت را نیز در خود دارد که مردم گرسنه را نمی‌توان دانا کرد و از آن ها انتظار آگاهی داشت.

سمیه خاتون

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است