گفتگوی صبا با عوامل نمایش «چخفته»
بازی کولاژگونه کاراکترهای چخوف با ذهن
در این شماره از روزنامه با عوامل نمایش «چخفته» به کارگردانی اشکان پیردل زنده به گفتگو پرداخته ایم.
دوره سوم اجراهای نمایش چخفته در سالن چهارسو آغاز شده است. کارگردان این نمایش اشکان پیردل زنده است که در کارنامه اش دوازده سال همکاری با جلال تهرانی و مکتب تهران را دارد و حال در اولین اجرای صحنهای خود توانسته مخاطبین زیادی را به سالنهای نمایش اثرش بکشاند. در همین راستا خبرنگار صبا گپ و گفتی صمیمی با گروه نمایش چخفته پس از اجرای نمایششان داشته که در ادامه میخوانید.
فرزانه محمدحسین :همه شیارهای مغزم پر از دیالوگهای چخوف شد
نویسندگی از کجا آغاز شد؟
از روزیکه الفبا را آموختم نویسندگی برایم شروع شد اولین داستانم سال دوم ابتدائی و در مورد دختر بچهای بود که برای خوردن شاه توت میرود و تبدیل به درخت توت میشود و پر از غلطهای املایی بود. میل نوشتن همیشه در من بود. در دانشگاه رشته متفاوتی را خواندم اما به نوشتن فیلم کوتاه مشغول بودم. از سال ۹۰ نویسنده شبکه چهار بودم و سه فیلمنامه نوشتم اما با اینکه تئاتر را بیشتر از سینما دوست داشتم نمایشنامهای ننوشته بودم تا اینکه به کلاسهای آقای چرمشیر رفتم و بعد داستان این نمایشنامه آغاز شد.
ایده اولیه نمایشنامه و روند شکلگیری آن چگونه بود؟
من و آقای پیردل زنده در یک دوره روانکاوی در هنر با هم آشنا شده بودیم در یک ملاقات اتفاقی آقای پیردل زنده از قصدشان برای اجرای پزشک نازنین نیل سایمون گفتند و اینکه به عنوان بازیگر در آن پروژه حضور داشته باشم. در پزشک نازنین یک راوی وجود دارد که در روایت او داستانهای چخوف به هم وصل میشوند و آقای پیردل زنده تصمیم داشتند که دیالوگهای راوی را تغییر دهند و چون شیوه کار ما به صورت مشارکتی بود نظر و ایدههای ما را در طول تمرینات در نظر میگرفتند. از من خواستند تا نظرم را در مورد تغییرات روی نمایشنامه اعمال کنم چون میخواستند از آقای چرمشیر مشورت بگیرند. ما دیالوگهای راوی را تغییر دادیم و نظر آقای چرمشیر پس از خواندنش این بود که تغییرات خوبی انجام شده ولی میتوان خلاقیت بیشتری به خرج داد. در نهایت ما به این نتیجه رسیدیم که کل داستانها و شخصیتهای نمایشهای چخوف را ترکیب کنیم و شخصیتها را در موقعیتهای مختلف قرار بدهیم و یک داستان مستقل بسازیم، داستانی که راویت خاص خودش را دارد ولی وقتی از ابتدا تا انتها دنبالش کنیم این تلنگر به ذهنمان میخورد که در حال تماشای داستانهای چخوف و کاراکترهایش هستیم. این نمایشنامه به صورت شبه اپیزودیک نوشته شد و اپیزودها میتوانستند جابجا باشند و آقای پیردل زنده تمایل داشتند که داستان پیچیدهتر باشد ولی وقتی بس از تمرینات زیاد به اجرای ژنرال رسیدیم متوجه شدیم که میتوان نمایشنامه را کمی سادهتر کرد. بدین ترتیب شروع و پایان نمایش را به کاراکتر نینا گره زدیم. داستانها و دیالوگهایی در این بین اضافه شد تا از پیچیدگی داستان بکاهد. این نمایشنامه به صورت تجربی شکل گرفته است. من یکسری قسمتها را مینوشتم و بازیگران اتود میزدند و بعد اصلاحاتی رویش انجام میشد و من دوباره ویرایش میکردم که به نظرم کار سختی برای یک نویسنده است از طرفی ایدههای جدید بدست میآوری و از طرفی سخت بود چون ما سه روز در هفته تمرین میکردیم، باید یک نظم زمانی را رعایت میکردیم و در این فاصله کم باید ادیتها انجام میشد که مرا تحت فشار قرار میداد. در عین حال که تمرین میکردیم یکسری چیزها را تغییر میدادیم و بازیگران هم صبورانه همکاری کردند.
آیا این نمایشنامه اقتباس است؟
بله این اثر یک اقتباس آزاد از آثار چخوف محسوب میشود. باید روی آثار چخوف آنقدر اشراف میداشتم که شیارهای مغزم پر از حرفها، دیالوگها و داستانهای چخوف باشد تا جاییکه حتی عکس خانهای که چخوف در آن زندگی میکرد را هم باید میدیدم. برای همین اگر از من بپرسند که چند داستان را با هم تلفیق کردهای نمیتوانم جواب دقیقی بدهم چراکه به هر قسمتی نگاه کنم بعد و رگهای از آثار چخوف را میبینم. ما کاراکتر دایی وانیا را پرورش دادیم و بیشتر از آنچه در نمایشنامه چخوف بود به او پرداختیم و یا کاراکتر نینا که در واقع کاراکتری به نام سونیا در مرغ دریایی است. اگر دقت کنیم در کارهای چخوف کاراکترها تکرار میشوند و شباهت زیادی به هم دارند و فکر میکنم اصرار اولیه کارگردان به پرداخت روی تمام آثار چخوف هم به علت وجود تکرار در آثار چخوف بود.
اشکان پیردل زنده:انسانهایی که غم، ترس و بازنده بودن را تجربه میکنند
چخفته در مورد چیست و سبک اجرایی شما در این نمایش چگونه است؟
چخفته به طور کلی درباره اتفاقاتی است که برای انسانی در طول زندگیاش رخ داده و اینکه اتفاقات را به صورت کولاژوار و انتخاب شده پیش از مرگ در ذهنش میبیند. این اثر به وانیاهایی که در جامعه،کشور و دنیا وجود دارند میپردازد. انسانهایی که غم، ترس و بازنده بودن را تجربه میکنند. انسانی که بخاطر ترسهایش به آنچه میخواهد نمیرسد ولی به آنچه نمیخواهد میرسد. ما از ابتدا هیچگونه قصدی برای آنکه سبک کار را فانتزی یا انتزاعی کنیم نداشتیم و بر بستر رئال همه چیز شکل گرفته بود اما در اثر اتفاقاتی که افتاد نویسنده فضا را تغییر داد و دیالوگها کمی ابزورد شد و ما در این فضا دیدیم که ذهن آدمها پرش دارد و قابل کنترل نیست، خوبیها و بدیها، اینکه چه خاطرهای به ذهن بیاید و اینکه در این لحظه به عشقت فکر میکنی یا به کودکیات مشخص نیست. به همین دلیل تصمیم گرفتیم که فضا را مانند واقعیت ذهن انتزاعی بسازیم و طبیعتا در فضای ذهن، فانتزی هست از طرفی خودم هم در زندگی مشکلاتم را با طنز کمتر و کمرنگ میکنم و به علت بهرهمندی نویسنده و بازیگران نمایش از شوخ طبعی سعی کردیم تا مسائل جدی را در قالب شوخی به انسانها بگوییم.
تمرینات چخفته، روند تهیه و اجراهای آن به چه صورت بود؟
ما از مهر ماه سال ۹۹ تمریناتمان را آغاز کردیم و قرار بود مهر ۱۴۰۱ کار را اجرا کنیم و به خاطر مسائلی که رخ داد اجرا به تعویق افتاد و آنقدر این کلاژ از ذهن میپرید و بازیها روی ریتم بود که مجبور بودیم پیوسته تمرین کنیم. باعث افتخار من است که بگویم اولین تهیهکننده کار خود نویسنده آن خانم محمدحسین هستند و از جایی بخاطر اینکه ایشان دستیار و بازیگر کار هم بودند برای کم شدن فشار کاری ایشان از آقای ناجیپور درخواست کردیم که در کنارمان باشند و خانم سهندپور که دوست عزیز من هستند بخاطر اینکه نمایش را بسیار دوست داشتند به گروه تهیهکنندگان پیوستند و بخاطر همراهی ایشان اجراهای رشت میسر شد. ما از اردیبهت ماه امسال ۲۴ اجرا در سالن نوفللوشاتو داشتیم که با استقبال مخاطبان روبرو شد. آقای طاهری از مجموعه تئاتر شهر لطف کردند و به دیدن کار ما آمدند و تصمیم بر این شد که در تالار سایه هم ۱۶ اجرا داشته باشیم بعد به رشت دعوت شدیم و ۹ اجرای عموم در رشت داشتیم و اکنون نیز ادامه اجراهایمان را در سالن چهارسو آغاز کردهایم.
در مورد اجراهای رشت و بازخورد مخاطب در رشت برایمان بگویید.
من متولد رشت هستم و تا نوجوانی هم که ساکن رشت بودم تئاترهای زیادی را میدیدم که اغلب هم آثار ارزشمندی بودند. همیشه دوست داشتم که اگر اثری به روی صحنه بردم حتما اجرایی در شهر خودم داشته باشم از طرفی این اثر هم همواره به استاد پرویز پورحسینی تقدیم میشود که ایشان هم گیلانی بودند. فضای اجرای رشت خیلی متفاوت بود و واکنشهای مخاطبان خیلی بارزتر بود و به نظر میآمد که با کار صمیمیتر شدهاند درست مانند زندگی مردمان رشت که خیلی ساده همه چیز را برگزار میکنند و در عین حال خیلی کیف میکنند، اجرای ما را هم به این شکل درک کردند. برای بازیگرانم سخت بود به شدت تحت فشار بودند بخاطر این اجرا حدود سه ماه است که از خانوادههایشان دور هستند ولی به شکلی باورنکردنی این تیم با سربلندی رشت را ترک کرد.
در مورد طراحی صحنه و لباس چخفته برایمان بگویید.
طراح صحنه چخفته آقای سعید محمدی هستند که حدود یکسال همراه ما بودند تا دکوری متناسب با ذهن، نوع تفکر و شکل اجرای ما طراحی کنند ایشان حدود سی اتود زدند و غالب ذهنی که مد نظرم بود را با سلولهای ذهنی وانیا که در صحنه میبینید طراحی کردند و در ساختش هم بسیار کمک کردند و واقعا فرد خلاقی هستند. طراحی لباسهای چخفته را خانم ساغر صباحی بر عهده داشتند. بر اساس نمایشنامه ما بیشتر بر بی زمان و مکان بودن نمایش تاکید داشتیم که این کار طراحی لباس را سخت میکرد و خانم صباحی حدود چهار ماه اتود زدند و همه چیر از رنگ تا جنس لباسها به روی کاغذ آمد و روی بدن بازیگران نشست و فکر میکنم آنقدر موفق است که اگر ده سال دیگر هم به لباسهای چخفته را نگاه کنیم نمیتوانیم بگوییم به کدام کشور و دورهای تعلق دارد.
چگونه باید مخاطب عام را به این باور رساند که به دیدن تئاتر بیاید؟
فکر میکنم اگر این سوال را گسترش بدهیم میتواند یک تحقیق بزرگ باشد. وقتی اولین بار تئاتر دیدم حس کردم چیزی در درونم میجوشد و بعدها فهمیدم که این همان کاتارسیس است. به نظرم به دیدن تئاتر میآییم تا پالایش روح پیدا کنیم و اگر سازنده تئاتر تماشاگر را با شعور فرض کند تئاترش جذاب خواهد بود ولی اگر بخواهد با داستانی به زور خنده و یا گریه القا کند برای چه باید به دیدنش رفت وقتی در زندگی خودمان آنرا به وفور میبینیم.
سارا عزیزی:بیاتشدگی در بازیها بوجود نمیآید
در نمایش چخفته چه نقشی را بازی میکنید و چگونه برای همکاری در این نمایش انتخاب شدید؟
من در این نمایش دو نقش را بر عهده دارم یکی مادر وانیا و دیگری همسر وانیا است. آشنایی من با آقای دل زنده در دورههای بازیگری بود که همکلاس بودیم و این نمایش اولین تجربه تئاتر صحنهای من است و قبل از آن هم در یک فیلم کوتاه ایفای نقش داشتم.
بازی دو نقش متفاوت در یک نمایش چه چالشی به همراه داشت؟
نقش ماریا تقریبا برگرفته از همان کاراکتر مادر وانیا است اما کمی کمدی و شیرینتر است. در ابتدا با نقش مادر اصلا مانوس نبودم. فکر میکنم که نمونههای مشابه مادر وانیا را در دورانهای گذشته بیشتر داشتهایم. این مادر ناآگاهی خاصی داردکه تاثیر زیادی در سرنوشت پسرش دارد و نقش به شدت از من دور بود و برایم سخت بود که حتی در نمایش با فرزندم اینگونه رفتار کنم بزرگترین چالش من در نزدیک شدن به این کاراکتر بود.
این نمایش علاوه بر آنچه که در دورههای بازیگری آموختید چه افزودههایی به بازیگری شما داشته است؟
قطعا مسائل و نکات زیادی بود. میدانم که این ابتدای راه است اما شکلگیری تجربی این نمایش و فرصتی که به عنوان بازیگر برای اظهار نظر داشتیم باعث میشد علاوه بر نقش خودمان به کلیت اثر هم فکر کنیم و ایدههایی در ذهنمان شکل میگرفت که معمولا مورد استقبال واقع میشد. ما از اول اجرا تا کنون بازی تکراری نداشتیم یعنی آن اصطلاح بیاتشدگی در بازیمان بوجود نمیآید چرا که مدام تمرین میکنیم و اجازه نمیدهیم آن هیجان اولیه اجرای نقش فرو بنشیند.
محمد علیالحمد:نگاه مخاطب خاورمیانهای به چخوف مشابه است
لطفا کمی در مورد خودتان و ورودتان به عرصه تئاتر بگویید
من اهل سوریه هستم و از سال ۸۵ در ایران زندگی میکنم فارغالتحصیل مهندسی معماری هستم و از سال ۹۰ به عروسکگردانی و صداپیشگی مشغول هستم. این نمایش اولین تجربه نمایش صحنهای من است.
در اجرا از بازیهای کلامی و زبانی خاصی استفاده میکنید از چگونگی رسیدن به این امر بگویید.
با کمک و هدایت آقای پیردل زنده و با یکسری اتودها به صورت خیلی شماتیک و کلی به این امر پرداختیم ولی ایشان پیشنهاد دادند که شخصیت کنستانتین تریگورین میتواند وقتی عصبانی میشود زبانها را با هم قاطی کند و این بخشی از کاراکتر او باشد. اما این کلمات فارسی، فرانسوی و عربی که با هم ترکیب شده بودند برای انتقال یک جمله مفهومی نبودند بلکه برای بیان حس کاراکتر و به عنوان بخشی از شخصیت بکار برده شدند و کارگردان اصرار دشتند این اتفاق کاملا طبیعی جلوه کند همانطور که ذهن کاراکترها مدام در حال پرش هست انگار که ذهن زبانی آنها هم دچار پرش میشود. کاراکتر کنستانتین کولاژی از سه شخصیت ژنرال در مرگ کارمن، تریگورین مرغ دریایی و پروفسور در دایی وانیا است و تضاد بین ویژگیهای ژنرال مانند ابهتش با ویژگیهایی مثل با نمک بودن او برایم چالش برانگیز بود.
مخاطب ایرانی چه تفاوتهایی با مخاطبانی دارد که شما قبل از ورود به ایران با آنها روبرو بودهاید؟
در سوریه رسته کاری من در تلویزیون بود ولی باز هم ما با مخاطب در ارتباط بودیم و فیدبک میگرفتیم. این ارتباط با مخاطب در تئاتر تجربه جذابی است همانطور که کارگردانمان گفتند حتی در خود ایران هم با عوض شدن شهر با مخاطبانی که واکنشهای متفاوتی داشتند روبرو شدیم ولی با همه اینها فکر میکنم طرز برخورد با آثار چخوف و طنز آن در خاورمیانه تفاوت چندانی با هم ندارد بخصوص که آثار چخوف مخاطب خاص خودش را دارد.
رضا ناجیپور:تئاتر به حل چالشهای روحیام کمک میکند
آیا تهیهکنندگی این اثر اولین تجربه شما در امر تهیه است؟
تخصص اصلی من ربط چندانی به هنر ندارد و به صورت جسته گریخته در آثار تلویزیونی تجربه مدیریت تولید داشتهام اما به صورت حرفهای این نمایش اولین تجربه تهیهکنندگی من است. آشنایی من با تئاتر هم به واسطه دوستانی مانند آقای پیردل زنده بود و جذابیت تئاتر باعث شد تا من وارد حرفه تهیهکنندگی بشوم اینکه در یک تایمی از دنیای بیرون خارج و وارد دنیای یکسری شخصیتهایی میشوی که گاهی با آنها همذات پنداری و همدردی میکنی و گاهی خودت را بر روی صحنه بازی میکنند. وقتی مانند هر انسانی با چالشهای روحی مواجه بودم دیدن تئاتر برایم بسیار کمک کننده بود. من به این مسئله تهیهکنندگی فکر میکردم و زمانی که اشکان پیشنهادش را به من داد سریعا پذیرفتم و بسیار خوشحالم که در چنین اثر موفقی همکاری داشتم.
آیا تهیهکنندگان میتوانند با توجه به وضع اقتصادی تئاتر از ضررهای احتمالی جلوگیری کنند یا مجبور هستند به خاطر حفظ هنر و تئاتر ضرر را به جان بخرند؟
به نظرم دنیای تئاتر با هنرهای دیگر متفاوت است تئاتر یک کار دلی است و جای دودوتا چهارتا کردن ندارد وضعیت تئاتر بد است و تهیهکنندهای که وارد این کار میشود میداند که حتی ممکن است اصل پولش هم برنگردد اما همینکه طی آن چند ساعت کاری میکند که میتواند حال انسانهایی را خوب کند و پیامهایی را برساند جذاب است. درآمد خوب برای تئاتر به فرهنگسازی برمیگردد که مردم جذب تئاتر شوند. اکثر کسانی که امروز در سالنهای تئاتر میبینیم تئاتر بین هستند حتی کسانی که سمت موسیقی و سینما رفتهاند هم گاهی نسبت به تئاتر دیدن مقاومت دارند و باید زمینهسازی فرهنگی انجام شود.
به نظر شما چگونه باید مخاطب عام را به دیدن تئاتر ترغیب کرد؟
به نظرم بخشی از این وظیفه به عهده خود ما علاقهمندان به تئاتر است که به دوستان و اطرافیانمان این فضا را نشان بدهیم و به آنها توضیح بدهیم که این حس چقدر ناب است. برای تئاتر باید فضاهای تبلیغاتی که شناختی از ماهیت تئاتر ارائه میکنند فراهم شود تا مردم جذب شوند. تجربهای که در حین تماشای تئاتر خواهند داشت و حس رشد فردی باعث میشود تا فرد بیشتر روی اطرافیان و نهایتا جامعه تاثیر بگذارد و با گسترش این امر هر روز دامنه مخاطبان تئاتر بیشتر میشود. مسئولین تئاتر و کسانی که بالا نشستهاند باید در زمینه تئاتر بیشتر تمرکز کنند تا بتوانند فضای بیشتری را برای تئاتر بگذارند مثل بیلبوردهایی با قیمت پایین یا رایگان و هر چیزی که مردم را به تئاتر جذب کند.
مریم عظیمی
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است