گفتگوی صبا با پیمان سلیمانی
وظیفه شعر پرسش آفرینی است، نه پاسخگویی!
در این شماره از روزنامه با پیمان سلیمانی، شاعر و منتقد ادبی به گفتگو پرداخته ایم.
پیمان سلیمانی از شاعران معاصر امروز ایران است. در همین ابتدا به جای معرفی بیوگرافی وار از این شاعر قطعه شعری از ایشان را آوردهایم ، چرا که برای شاعران، شعر گویای همه چیز است و خود ناچیز! در ادامه خبرنگار صبا درباره شعر امروز و آسیب شناسی از این حوزه با او گفت و گویی داشته که میخوانید.
بی روزنامه ها خبرم را گرفته اند!
سبابه های ترس اثرم را گرفته اند!
هربار می رسند تبر ها به وقت مرگ!
قبلا ! تگرکها ثمرم را گرفته اند!
این روزها شکارچیان دور نیستند !
از من تمام بال و پرم را گرفته اند!
آن جنگجوی زخمی بیرون قلعه ام
دروازه های پشت سرم را گرفته اند
دیگر امید نیست ! به تسلیم قانعم!
آن کشورم که بیشترم را گرفته اند!
سخت است اینکه کاج بمانم از این به بعد
مشتی کلاغ دور و برم را گرفته اند…!!!
در ایستگاه قبل زبانم اضافه بود
در ایستگاه بعد سرم را گرفته اند!!
تزریق اشتباه و شاید تصادف آه!
من خواب دیده ام نظرم را گرفته اند!
از چه زمانی حس کردید دارای قریحه شاعرانه هستید و چقدر زمان برد که این قریحه قوام بگیرد و شاعری را به صورت حرفهای آغاز کنید؟
برای شاعر هیچگاه مسئله زمان به شکلی که برای بقیه مصطلح است مطرح نیست. این سیری شکلگیری از قریحه ذوقی تا قوام برای شاعر قابل حس نیست. یعنی ممکن است یک روز به خودت بیایی و ببینی که جوشش و خروشی درونت است که گویی تو تنها حامل آن هستی. اما آغاز حرفهای من به عرصه شعر به دوران قبل از ورود به دانشگاه برمیگردد؛ زمانی که من در یک سری جلسات حرفهای حضور پیدا کردم، حضور در این جلسات و شاگردی اساتید صاحب سبک و صاحب نام باعث شد نگاه ذوقی من به شعر تغییر و ساختارمند شود. از همان جا فعالیت من با مطبوعات آغاز شد و در جشنوارههای مختلف شرکت کردم.
اولین شعری که گفتید و با استقبال مخاطب مواجه شد را به یاد دارید؟
سال ۱۳۷۹ بود، شعری نوشته بودم با ردیف «چشمت» در آن زمان این شعر خیلی به روز بود، شاید با گذشت زمان من نتوانم روی آن خیلی ادعای نوگرایی داشته باشم اما در آن روزگار و برای مخاطب آن روز بسیار نو بود. این شعر را برای مجله «جوانان امروز» فرستادم. این مجله در آن روزها مرجعی برای شاعران بود که در دو بخش تفکیکی شعر جوانان و حرفهایها را چاپ میکرد. یکی از هدفهای ما این بود که از قسمت مختص جوانان به آن قسمت که مختص حرفهایهاست برسیم، شعرمان در آن ردیف چاپ شود. در آن زمان یاد دارم که آقای سهیل محمودی مسئول این مجله ادبی بود که بعد از رفتن ایشان متاسفانه مجله دچار افت شدیدی شد تا اینکه دیگر چاپ آن به صورت کلی متوقف شد. جشنواره شبهای شهریور هم از جشنوارههای معتبر شاعران بود که من در آن دو بار حائز رتبه اول شدم
اشعار شما بیشتر در چه سبکی سرائیده شده است؟ و چه مضامینی دارند؟
بیشترین فعالیت شعری من در این سالها در گونه غزل بوده است، اما غزلی که با فضای نو و آوانگارد و مدرن امروز ارتباط دارد و شاید بتوان فضای آن را در بینابینی از سبک نئوکلاسیک و مدرن دانست. موضوع شعرهای من در گذشته بیشتر عاشقانه بود حالا هم گاهگداری شعر عاشقانه مینویسم، اما طبیعتاً با توجه به شرایط و تجارب زیسته اکنونم اغلب کارهایم فضای اجتماعی را به خود گرفتهاند. کارهایی که به قول شاملو واگویهای از دردهای مشترک جمعی هستند.
بیشترین آسیب در شعر امروز ایرانی چیست؟
رویکرد نوگرایانه ای که از اواخر دهه ۷۰ شروع شد و جریان نیافت… این رویکرد با این نگاه همراه بود که «شعر باید فرزند زمانه خود باشد.» ما باید گزارشی صحیح به تاریخ ادبیات کشورمان بدهیم، شعر خوب یک گزارش ادبی به تاریخ ادبیات است و تنها زمانی این گزارش بکر است که برگرفته از نگاهی صادقانه، امروزی و نو باشد، در غیر این صورت مانند خیلی آثار دیگر در طول زمان غبار فراموشی آن را میگیرد و ماندگار نخواهند بود.
آیا شما بعد از سراییدن شعر آن را تصحیح و بازنویسی هم میکنید؟
بله چرا که من معتقدم شاعر هرگز در یک شعر تمام نمیشود، شعر موهبتی است که در یک لحظه آفریده میشود، اما این مسئله منوط به این امر است که شاعر از قبل وجود دارد و آن لحظه جوششی است که از خروشهای پی در پی قبلی ریشه گرفته است. نوشتن برای شاعر ادامه روندی است که فکر و احساس او را مدتها درگیر کرده است. در واقع شاعر از دگردیسی تجارب زیسته خود کلماتی را روی صفحه متظاهر میکند. حال این زیست شاعر میتواند زندگی شخصی، مطالعات و یا برگرفته از اتفاقات محیطی او باشد. درباره اصلاح و بازنویسی معتقدم وقتی شعر قرار است به مخاطب برسد و یا منتشر شود قطعاً باید ویرایش شود، ویرایش اثر شعری به هیچ عنوان در تضاد با خلقت اثر نیست. ویرایش باعث بهتر شدن شعر میشود همانطورکه آقای بهمنی شعر ابتدایی خود را به این شکل سروده بود؛ ۱۰ سال دور و تنها/ تنها به جرم اینکه/ او سرسپرده میخواست/ من دلسپرده بودم. همین شعر در چاپ های بعدی به این شکل منتشر شد که؛ یک عمر دور و تنها/ تنها به جرم اینکه…. در اینجا واژه ۱۰ سال به یک عمر تغییر داده شد و ماحصل آن برای مخاطب عمومیتر و ملموستر بود. ۱۰ سال نتیجه تجربه شخصی شاعر است، اما عمر می تواند شامل چندین حالت زمانی باشد.
شعر امروز در ایران از چه سطح کیفیای برخوردار است؟
شاعران دیده نمیشوند! چون هنر شعر نسبت به هنرهای دیگر جلوهگر نیست، از طرفی شعر در ایران اصلاً دارای وجهه اقتصادی و مادی نیست، یعنی اصلاً شعر سرایی برای یک شخص نمیتواند منبع درآمد باشد. مخاطب امروزی بیش از شعر، دنبال کننده رمان و داستان است. شعر امروز نتوانسته هم پای دنیای مدرن امروز پیش برود. مردم از شاعران فاصله گرفتهاند و دیگر مانند گذشته، دردهای خود را در شعر جستجو نمیکنند. متاسفانه شعر هم دچار کمبود و فقدان پژوهش، نظریه و تئوری است. با این مهم که وظیفه شاعر پاسخ دادن به پرسش نیست، شاعر پرسش آفرینی میکند و به چالش میکشد. شاهدیم که در دهه ۳۰ و ۴۰ شاعرانی آمدند که ادبیات و جهانبینی قبل از خود را به چالش کشیدند، امثال نادر نادرپور، سیاوش کسایی پور، نصرت رحمانی، فروغ فرخزاد، احمد شاملو و… که در این کار موفق بودند. متاسفانه امروزه ادبیات ما تبدیل شده به ادبیات ذوقی، کافهای، دورهمی که عاری از فلسفه و نظریه است که از فضای علمی فاصله گرفته و به فضای ذوقی پناه آورده است. ما در این دو دهه اخیر با هنرمندانی مواجهیم که تئوری نخوان، نظریه نخوان و ادبیات نخوان هستند. همین امر باعث شده که شعر تا اندازه ذوق باقی بماند، بدون اینکه جهان بینی انسان را به چالش بکشد. به همین خاطر مخاطب امروز ما هنوز شاملو میخواند به این معنی که شعر در ایران متوقف شده و حرکت رو به جلویی نداشته، البته شاعران خوبی هم در امروز داریم اما تعداد آنها بسیار کم است.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است