روزنامه صبا

روزنامه صبا

کارگردان نمایش زخم:

مرتضی فرهادنیا:زخم ادای دینی است به شک‌هایم


 از مدیریت محترم تماشاخانه سیمرغ جناب آقای حمید عبدالحسینی تشکر میکنم که لطف زیادی به جوان‌ها و دانش آموختگان تئاتر دارند.

این روزها نمایش‌های مختلفی بروی صحنه است که کادر بازیگرانش هنرجویان دوره‌های آموزش تئاتر هستند خبرنگار صبا با توجه به امتیازات مخاطبان تئاتر در سایت تیوال به سراغ نمایش زخم که اجراهایش تا ۱۶ آبان در تماشاخانه سیمرغ ادامه دارد رفته و با عوامل این نمایش گفت و گویی ترتیب داده است که در ادامه می‌خوانید. کارگردان

مرتضی فرهادنیا:زخم ادای دینی است به شک‌هایم

لطفاً برای مخاطبان صبا از نحوه ورودتان به تئاتر و تجربیاتی که تا این لحظه داشته‌اید بگویید.

بسیار ذوق زده هستم از اینکه روزنامه صبا برای کارهایی که از ایده تا اجرا انجام می‌شود ارزش قائل شده و با افرادی که برای اولین بار رنگ صحنه را می‌بینند و تجربه اولشان است نشست و گفتگو برگزار می‌کند. این کار برای ما بسیار ارزشمند است و صبا اولین رسانه‌ای است که با ما تماس گرفته است. من کارشناسی تئاتر خوانده‌ام و در مقطع ارشد هم سینما را دنبال کردم، دکترای پژوهش هنر از دانشگاه تهران دارم و یک دوره ادبیات و فلسفه هم در ایتالیا گذراندم. در حال حاضر مدرس دانشگاه و در یک آموزشگاه که مدیر مسئولش نیز هستم مشغول تدریسم. برگزاری یک سری کارگاه‌ اجرایی از صفر تا صد که از بچه‌هایی که برای اولین بار می‌خواهند وارد کار تئاتر شوند پذیرش می‌کند، بنیان شکل گیری این اجرا بوده است. این دوره ها سه، چهار ماهه هستند و به یک فیلم کوتاه، تئاتر، نمایشنامه خوانی یا نمایش رادیویی و پادکست ختم می‌شوند. این افراد برای اولین بار تجربیاتی را کسب می‌کنند که مسیر زندگی آنها را تعیین می‌کند اینکه باید ادامه بدهند یا خیر. به این جهت عمده کارهایی که تا الان من انجام داده‌ام به جز یکی دوتا با دانشجوها و هنرجویان خودم بوده است و خدا را شکر هم تاکنون نتیجه خوبی هم برای خودم و هم برای هنرآموزان و دانش آموختگان مدرسه سینمایی‌ام در برداشته است.

 به عنوان نویسنده، طراح و کارگردان بگویید که ایده ابتدایی این اثر چگونه شکل گرفت؟

دیدگاه و رویکرد متنی ما دیدگاه اگزیستانسیالیستی است و روش نگارش آن را اصطلاحا ابزورد می‌نامند. فکر می‌کنم همه ما دچار یک روزمرگی شده‌ایم و از آن نالان هستیم. جالب اینجاست که این روزمرگی که همه ما به آن واقفیم و می‌دانیم که دچارش هستیم هیچگاه ما را به فکر فرو نبرده، از این جهت لازم دانستم که با این شکل از کار و با این تفکر وارد یک نمایشنامه‌ای بشوم و چون من یک انسان مذهبی هستم و همیشه این در من وجود داشته که گاهی اوقات به یک شک در ذهنیت خودم رسیده‌ام، لحظاتی که چشمم را باز می‌کردم و می‌دیدم که ساعت‌ها گذشته و متوجه این گذر زمان نشده‌ام و به شک هایم فکر می‌کردم. گفتم شاید بتوانم این شک را به شکل نمایشی در بیاورم و چه چیزی جذاب‌تر از اینکه آن روزمرگی را با این شک ترکیب کنم. در این نمایش در ذهن یک کشیش شکی به وجود می‌آید و او نمی‌تواند از این شک به وجود آمده خارج شود و مدام در جا می‌زند، این مسئله به شکل روزمرگی در زندگی یک سری افراد که در ذهن خود کشیش وجود دارند نمایان می‌شود. هر کسی به گناه فکر می‌کند اما ممکن است به آن عمل نکند، کشیش ما وقتی که به شک می‌رسد به این گناهان در ذهن خودش جامه عمل می‌پوشاند و این آنقدر تکرار می‌شود و به جایی می‌رسد که او تصمیم می‌گیرد این ذهنیت را بکشد. این نمایش با مفهومی که از روزمرگی می‌گیرد ما را به سمت ابزوردیسم می‌برد اینکه ته این ماجرا چیزی نیست، قصه ما پایانی ندارد و در یک چرخه مدام تکرار می‌شویم.

روند انتخاب بازیگران چطور بود؟

ما آدیشنی نداریم و تنها معیار من برای انتخاب هنرجویانم این است که بار اولشان باشد یا نهایت بار دومشان تا اینکه بتوانم این فرصت را برای افرادی که تا حالا کار نکرده‌اند حفظ کنم. این‌ هنرجویان افرادی هستند که صادقانه می‌پذیرند، جبهه نمی‌گیرند و سواد خودشان را از دوره‌ها و آموزش‌های قبل وارد کار نمی‌کنند و کارگردان می‌تواند به راحتی با آنها ارتباط کاری برقرار کند. از این جهت هر کسی که در دوره ما ثبت نام کرد می‌توانست در اثر نقش داشته باشد. بارها به هنرجویانم گفته‌ام که تنها چیزی که می‌تواند باعث خروج شما از گروه شود رعایت نکردن نظم و ادب است. بازی به هر حال درست می‌شود یکی کمتر بازی می‌کند و یکی بیشتر، به هر حال سعی ما بر این بوده که خودشان را پیدا کنند. در این کار سه نفر از دوستان تصمیم گرفتند  که قطع همکاری کنند و حس کردند که به درد این کار نمی‌خورند و فکر می‌کنم این همان چیزی است که من خودم در روزهای جوانی دوست داشتم که کسی باشد و صادقانه راهی پیش پای من بگذارد تا من بفهمم که به درد این کار می‌خورم یا خیر. فکر می‌کنم ما صادقانه می‌توانیم آینه‌ای روبروی هنر آموختگان‌مان بگیریم تا متوجه شوند که باید دنباله روی این کار باشند یا خیر.

به عنوان یک کارگردان آیا محدودیتی برای خودتان قائل شدید یا اینکه تلاش کردید بیشتر میزان خلاقیت و توانایی بازیگران را به توانایی‌ها و خواسته‌های خودتان نزدیک کنید؟

وقتی نامی از ورکشاپ و کارگاه می‌آید به نظرم این کارگاه دو طرفه است. من همراه با بچه‌ها رشد کردم و همراه آنها یاد گرفتم. در این اجرا سعی بر این داشتم که دست به دکور، لباس، صحنه‌ و موسیقی بزنم که تا  کنون انجام نداده باشم. شاید برای مخاطبان جالب باشد که بدانند تمام آنچه که در صحنه می‌بینید از نور، دکور، لباس، گریم همه و همه حاصل دست رنج همین گروهی است که روی صحنه می‌بینند و این بسیار جذاب است. در این ورکشاپ شاید کسی متوجه شد که چقدر پتانسیل دارد که در زمینه گریم رشد کند یا در زمینه طراحی لباس و دکور، همه چیز در بازیگری خلاصه نمی‌شود. یکی از دوستان می‌گفت من چقدر می‌توانم در زمینه برنامه‌ریزی و دستیار کارگردانی موفق باشم و در نهایت اینکه این تاثیرات حتما دو طرفه است چرا که بیش از بچه‌ها خود من از این وورکشاپ آموختم. با تک تک ورکشاپ‌هایم بزرگ می‌شوم و آزمایش می‌کنم و این آزمایش جاییست برای خطا کردن. اینجاست که ما می‌توانیم اشتباه کنیم نه در محیط حرفه‌ای و با گروه‌های حرفه‌ای. آنجا بچه‌ها این اجازه را نخواهند داشت که خطا کنند. من دست به کاری زدم که به شکل دو طرفه هم خودم بیاموزم و هم بازی بچه‌ها دیده شود از اول هم به هنرجویانم گفتم ما تمام تلاش‌مان این است که حتی اگر کسی فقط یک دقیقه روی صحنه است در آن یک دقیقه بدرخشد و یک دقیقه درخشان زندگی‌اش را بازی کند. ما از کارگردانان دعوت کردیم که بیایند اثر را ببینند. چند هنرجو برای کار تصویر انتخاب شدند و قراردادهایی بستند تا بعد از این کار وارد آثار دیگری شوند. به نظرم می‌آید اگر آموزشگاه‌ها این حالت ورکشاپ را به شکل صادقانه با شهریه‌های پایین برگزار کنند، کسانی که علاقه‌مند به هنر هستند می‌توانند خودشان را نشان بدهند و این زمینه اگر بتواند در مدارس سینمایی هم اجرا شود خیلی کار خوبیست چون استعدادهای زیادی را وارد دنیای هنر ما می‌کند. در این راستا مطبوعاتی مثل شما یا افرادی که دستشان می‌رسد بچه‌هایی مثل این بچه‌ها را به سالن های دیگر ببرند و کار را پوشش مالی و گسترش بدهند. من به جرات می‌توانم بگویم که بچه‌ها در این آثار به اندازه آثاری که امروز روی صحنه هستند و ادعای حرفه‌ای بودن می‌کنند زحمت می‌کشند. به جرات می‌توانم بگویم تمام مخاطبان واقف هستند به اینکه این اثر چه کار پرزحمتی بوده، اثری که برای وقت، زمان و پول تماشاگر ارزش قائل بوده است. از این جهت خواستم در این فرصت یک غری بزنم و بگویم که رسانه‌های محترم یک نگاهی هم به این شکل از کارهای تئاتر داشته باشند تا بتواند دست کسانی که  در این حرفه تازه کار هستند را باز بگذارند. جای تشکر دارد از مدیریت محترم تماشاخانه سنگلج سرکار خانم مقتدی که اجازه دادند تا  یک باکس جدیدی به نام باکس دانشجویی باز شود و این چه حرکت جذابی است. دانشجویان در یک ساعت خاصی می‌توانند بروند و نمایش ایرانی اجرا کنند ما هم از این فرصت استفاده کردیم و هنرجویان‌مان را بردیم. چهل دانش آموخته دانشگاه و آموزشگاه نمایشی را به اجرا گذاشتند که همپای آثار حرفه‌ای درخشید ولی متاسفانه در نطفه خفه شد و کسی پیگیر آن نشد.

 تمرینات اثر چقدر طول کشید؟

تمرینات کار به شکل یک دوره کلاسی سه ماهه بود که حاصل کار بچه‌ها  به عنوان امتحان و گرفتن مدرک پایان دوره یک اجرای سی شبه شد. ما براساس کامنت‌های تیوال و کارشناسی معلم که خود من بودم نمره‌های بچه ها را تعیین کردیم که تقریبا ۸۰% بچه ها نمره قبولی را از این کارگاه دریافت کردند.

همکاری سالن سیمرغ با گروه نمایش زخم چگونه بود؟

از مدیریت محترم تماشاخانه سیمرغ جناب آقای حمید عبدالحسینی تشکر میکنم که لطف زیادی به جوان‌ها و دانش آموختگان تئاتر دارند. از آنجایی که خود آقای عبدالحسینی هم دستی بر آتش تئاتر دارند و کارگردانی می‌کنند توجه ویژه‌ای به جوانان در مسئله تئاتر دارند، لطف داشتند و سالن را بدون هیچ چشمداشت مالی به صورت درصدی و بواقع شراکتی در اختیار گروه ما گذاشتند. با توجه به اینکه شرایط اقتصادی برای سالن‌های خصوصی سخت است و نسبت به فروش آثار هم اطمینانی وجود ندارد اینکه ایشان بدون حتی یک هزار تومانی سالن را به مدت یک ماه و به شکل تک اجرا در روز در اختیار گروه گذاشتند جای قدردانی دارد چون به هر حال زمانی لازم است تا یک کار شناخته شود و بازخوردهای مثبت بگیرد و تماشاگر خود را پیدا کند.

 

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است