هادی عطایی:
مخاطبان خستگی را از تنمان بیرون میبرند
من فکر میکنم که مهمترین کار کارگردان در واقع نشان دادن خط اصلی و محوری داستان است.
سالن قشقایی تئاترشهر این روزها با صدای خنده تماشاگران نمایش «دور» پرشده است. «دور» که در زبان ترکی به معنای ایستادن است نمایشی به نویسندگی وکارگردانی وحید نفر میباشد که امر تراژیک را در موقعیتی کمدی به روی صحنه آورده است. خبرنگار صبا گفتوگویی با عوامل این نمایش داشته که در ادامه میخوانید
از چگونگی انتخاب شدن خودتان برای این نقش بگویید.
حقیقتاً نمیدانم این خوب است یا بد ولی دوستان لطف دارند هر زمان که موقعیت کار کمدی پیش میآید یا احساس میکنند که یک بازیگری بار کمدی بر دوشش است به من پیشنهاد میدهند. من این نمایش را چندین سال پیش با آقای وحید نفر و دوستان بهروز پناهنده، علی باروتی و محسن زرآبادی شروع کردم و تا امروز هم همین گونه مانده بود که این یکی از معضلات امروز تئاتر ماست. ما بعضاً محصولی را تولید میکنیم که سالها در خانه مانده و خاک خورده است. گاهی اوقات کارها زمان خود را از دست میدهند و دیگر مناسب اجرا شدن برای چند سال بعد خود نیستند. در مورد این کاراکتر با آقای نفر صحبت کردیم و ایشان هم خیلی لطف کردند و دست ما را در طول تمرینات باز گذاشتند. ما میتوانستیم کم و زیاد کنیم، کنسه و پیشنهاد بدهیم و ماحصلش شد آنچه که روی صحنه میبینید که امیدوارم مورد پسند بوده باشد.
بار اصلی کمدی داستان به روی کاراکتری است که شما بازی میکنید و از سویی شما باید با لهجه خاصی صحبت کنید و همیشه مرزی را نگه دارید که هم کمدی کار حفظ شود هم به کسی در این میان بر نخورد و به سمتی نرود که به استهزا یا شوخی قومیتی کشیده شود از این مرز باریک بگویید.
یک جمله است که فکر میکنم خیلی درست است. موقعیت کمدی یا یک اتفاق کمدی و طنز موقعی درست جواب میگیرد که خیلی جدی اتفاق بیفتد. وقتی خود بازیگر آن نقش و موقعیت را جدی ایفا کند به نظرم همه چیز درست پیش میرود اما اگر بخواهد فقط کمی نمکش را زیاد کند به قول خودمان توی ذوق خواهد زد خیلی هم سخت است و من و محسن به خصوص در موقعیتهای طنزی که به شکل پاسکاری باید انجام شود خیلی مراقب هستیم که حدود را رعایت کنیم. هرچند که خود من هم آذری هستم ولی متاسفانه سرزمین عجیبی داریم و با شغلها نمیتوان خیلی شوخی کرد یا با قومیتها نمیتوان موقعیت طنز ایجاد کرد. عملاً زمانی که آرتیست میخواهد کاری کند دست بسته است. تنها مردمانی که من دیدهام با این قضیه خیلی راحت کنار آمدهاند مردمان مازندران بودند. یک سالی که من وقتی سریال پایتخت پخش میشد شمال بودم مردم در بازار ماهی یکدیگر را صدا میکردند و با ذوق به تماشای سریال مینشستند. خوب است همه ما کمی ظرفیتهایمان را به همین شکل بالا ببریم. چرا که ما قرار نیست قومیت را به سخره بگیریم بلکه یک انسان یک کاراکتر نمایشی میتواند آذری، لر، کرد یا بلوچ باشد. ما میتوانیم بسیاری از فرهنگها و خرده فرهنگهایمان را از همین طریق نشان بدهیم. همانطور که در سریال پایتخت بسیاری از خرده فرهنگهای مردم مازندران به کل مردم کشور نشان داده شد. در واقع میخواهم بگویم اگر این اتفاق درست پیش برود و شورش در نیاید به نظرم خیلی هم سازنده است. ما سرزمینی داریم که فقط یک منطقه یعنی شمالش تشکیل شده از سه قومیت است و بقیه مناطقش هم بر همین منوال و این جذابیت بسیار بالایی دارد چرا که این کشور به اندازه یک قاره فرهنگهای مختلف را در خود جای داده است.
از تاثیر کارگردان و آزادگذاری بازیگر برای خلق در عین حال کنترل به موقع و هدایتش در راستای شکلگیری اثر بگویید.
من فکر میکنم که مهمترین کار کارگردان در واقع نشان دادن خط اصلی و محوری داستان است. وقتی بازیگر خط اصلی داستان را پیدا کند سعی میکند حول همان محور پیش برود و بعد از آن مهمترین نکته هرس کاری است. وحید این اجازه را به ما میداد که هر چیزی میخواهیم بگوییم و انجام دهیم حتی اگر بدانیم قابل اجرا نیست و بعد از میان آنها انتخاب و هرسکاری میکرد و در واقع هدایتگر و هادی ما بود و در نهایت او و کارگردان است که تصمیم میگیرند چه کاری انجام بشود و چه اتفاقی روی صحنه بیفتد. نکته مهم دیگر این است که بازیگر همین مسئله را فیکس کند و این دو در کنار هم کار را نجات میدهد مخاطبان هم چه مخاطبان تئاتری و چه مخاطب عام لطف داشتند و در مورد اثر نظرشان را در بسیاری جاها مانند تیوال گفتهاند این نمایش نوعی از کمدی به دور از شوخیهای قومیتی، جنسی و لودگی است که یک موقعیت کمدی را پیش میبرد و این توصیف مخاطبان به نوعی خستگی را از تن من و کل گروه بیرون میآورد.
مثلاً بسیاری از کارگردانان جوان دوست دارند که با شما و یا بازیگرانی حرفهای مانند شما کار کنند دوست دارم بدانم که متر و معیار شما برای همکاری با یک کارگردان جوان چیست؟
من همیشه به بچهها میگویم که تا وقتی شما را نشناختهاند شما فرصت تجربه کردن دارید وقتی شما را شناختند دیگر به این راحتی نخواهد بود و کارگردان و بازیگر به این راحتی نمیتوانند تصمیم به تجربه کردن بگیرند چرا که مورد قضاوت قرار میگیرند. هرچند که معتقدم تا آخرین لحظه زندگی یک بازیگر، کارگردان، طراح صحنه و… میتواند تجربه و حتی اشتباه کند. چیزی که در کارگردانهای جوان برای من مهم است شجاعتشان است. اما متاسفانه در جامعهای زندگی میکنیم که حتی کارگرهای خارجی هم میدانند که روزانه چه اندازه باید دستمزد بگیرند اما هنوز حرفه ما به عنوان یک شغل تعریف نشده است و بیمه ما کارگری است که هیچ ایرادی ندارد و بازنشستگی ما مانند کارگران ساده است اما یک کارگر میتواند وارد کارخانه شود و پس از چند سال رشد کند و مدیر شود و پیشرفت کند ولی ما زمانی که بیمه میشویم تا روز بازنشستگیمان با همان پایه حقوق اولیه هستیم. شغل ما به رسمیت شناخته نشده و هیچگونه حمایت مادی و معنوی دریافت نمیکنیم و هرچقدر بیشتر پیش میرود دولت تئاتر را بیش از پیش رها میکند. در سالنهای دولتی حمایتی اتفاق نمیافتد ولی ۲۰ درصد مالیات گرفته میشود. مگر یک سالن تئاتر ۶۰ نفره با بلیط ۱۰۰ هزار تومان حتی اگر ۳۰ شب کاملا پر باشد چقدر میفروشد! من در بسیاری از مواقع دوست دارم با برخی جوانها کار و تجربه کنم ولی واقعا نمیدانم در چنین حالتی خرج زندگیام را باید از کجا تامین کنم.
مریم عظیمی
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است