روزنامه صبا

روزنامه صبا

علیرضا کوشک جلالی:

درد‌های بزرگ را نمی‌توان گریست


نیچه می‌گوید درد‌های بزرگ را نمی‌توان گریست باید خندید.

جنون محض نمایشنامه‌ای از مایکل فرین است که به کارگردانی علیرضا کوشک جلالی این روزها در سالن تالار فرهنگ به روی صحنه می‌رود. در این نمایش بازیگرانی مانند شقایق فراهانی، سعید چنگیزیان، خاطره حاتمی، علی ابدالی و… به ایفای نقش می‌پردازند. خبرنگار صبا گفت‌وگویی با عوامل این نمایش داشته که در ادامه می‌خوانید.

 

در مورد وفاداری به سنت تئاتری که نمایشنامه در فضای آن شکل گرفته و کمک آن به اثر بگویید.

ما در این نمایش شاهد سعی و کوشش یک گروه تئاتری نیمه آماتور برای به صحنه رفتن یک نمایش هستیم ولی این در حقیقت یک بهانه است تا ما به روابط انسانها با هم و ماسک‌هایی که بر چهره دارند همینطور به ابعادی از شخصیتشان که پنهان مانده بپردازیم. با افتادن ماسک‌ها به نوعی شبیه نمایش خدای کشتار که چندین سال پیش در تهران کار کردم است اینجا هم پشت و روی انسانها و صحنه زندگی را می‌بینیم این درگیری‌ها، حسادت‎ها، عشق‌ها، این جنونی که برای شکل‌گیری یک نمایش وجود دارد و تمام مشکلاتی که موجود هست به نوعی به مانیفستی درباره عشق به تئاتر تبدیل شده است که می‌گوید در هر دوره‌ای که فاجعه در جوامع بیداد می‌کند انسان‌هایی هستند که با عشق و جنونشان به جلو می‌تازند و با عشق‌شان می‌توانند فاجعه را به موقعیت تبدیل کنند و به خلق یک اثر هنری مشغول شوند.

انتخاب بازیگران بر چه مبنایی صورت گرفت؟

معمولا بر اساس توانایی‌های هنری بازیگران این انتخاب شکل می گیرد ولی به خاطر مشکلات بی شمار اقتصادی و بی برنامگی که کل ساختار بیمار تولیدات هنری را در برگرفته، هیچ کارگردانی نمی‌تواند فقط جنبه‌های هنری را در نظر بگیرد، خوشبختانه با تمام این شرایط اسفناک، بار هنری انتخاب بازیگران بسیار  خوب بود.

دکور این نمایش درست به مانند یک بازیگر در ایجاد ریتم و ضرباهنگ عمل می‌کند که نشات گرفته از بازی‌های طراحی شده است در این مورد بگویید.

اگر فرض کنیم این نمایش در سالنی مثل وحدت یا هر سالنی که سن چرخان داشت به اجرا می‌رفت فضای دیگری ایجاد می‌شد اما چون امکانات نداشتیم من سعی کردم حتی از این چرخش صحنه و دکور یک خلق موقعیت کنم. همانطور که گفتید خود دکور مانند یک بازیگر است. جابجایی صحنه و دکوری با این حجم بزرگ و تلاشی که در این هنگام وجود دارد استعاره‌ای از آن تلاش بزرگی است که برای رسیدن به نقش و روی صحنه بردن یک اثر انجام می‌شود. اینکه بازیگران باید چقدر از امکانات شخصی خود بزنند و از خواسته‌های‌شان چشم‌پوشی کنند تا بتوانند روی صحنه زندگی کنند به همین جهت روی طراحی تک تک بازی‌های کسانی که در بخش چرخاندن صحنه و تعویض دکور ایفای نقش می‌کنند دقت زیادی شد تا نمایانگر آن تلاش از چشم پنهان مانده بازیگران و عوامل یک تئاتر باشد.

آیا می‌توانیم تاثیر کمدی را در درک موقعیت‌ها و وقایع بیش از تراژدی بدانیم؟

نیچه می‌گوید درد‌های بزرگ را نمی‌توان گریست باید خندید. اینجا می‌خواهم به پرده سوم نمایش اشاره کنم که کاملا با نمایشنامه اصلی فرق می‌کند و حاصل دراماتوژی من و گروه است. ما در آن واحد هم پشت صحنه را می‌بینیم و هم روی صحنه را و این ترکیبی از کمدی و تراژدی است که انسان باید به یک چشمش بخندد و با چشم دیگرش گریه کند. معمولا لحظات کمدی در یک نمایش باعث میشود که ما درد لحظات تراژیک را بیشتر حس کنیم چرا که مغز مفر و فرصتی می‌یابد تا نفسی بکشد اما تا میخواهد این نفس را بیرون دهد سیلی سختی بر او نواخته میشود که تراژدی است. من تلاشم این بوده که آن تراژدی عمیق را نشان بدهم وقتی در صحنه‌ای یکی از کارگران صحنه در چاهی می‌افتد و می‌میرد و دیالوگ‌ها اینگونه است که مرد؟ می‌گویند بله و بعد آیا بیمه بود؟ می‌گویند نه و می‌گوید ادامه می‌دهیم. این ادامه دادن بعد از یک صحنه دردناکی که یکی از همکاران مرده بدون اینکه حتی بیمه داشته باشد درست مانند ادامه دادن به خودکشی است. یعنی کار هنری در این لحظات تاریخی بگونه‌ای خودکشی کردن است و این به نظرم تاثیر کمدی است که تماشاگر در آن لحظه می‌خندد اما در ادامه نمایش سیلی سختی دوباره بر گوش تماشاگر نواخته می‌شود. این لحظات کمدی دقیقا کارکردش این است که موقعیت تراژیک افراد و تراژدی وجود در موقعیت‌ها بیشتر به چشم بیاید و تماشاگر آنها را بیشتر لمس و درک کند.

 

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است