شهرام حیدریان:
باید به گذشته رجوع و آن را احیا کرد
چرا نباید فیلمهای ابوالفضل جلیلی، جعفر پناهی و عباس کیارستمی دوباره اکران شود تا چشم ما به دیدن اینها عادت کند. باید به گذشته رجوع و آن را احیا کرد.
سینما جدا از اینکه یک ابزار هنری برای انتقال پیام و سرگرمی است، همواره نقشی بسیار کلیدی در شناساندن فرهنگ یک ملت و جلای ذهن و روح مخاطبان دارد. سینمای ایران دههها است که توانسته در جشنوارههای بینالمللی به جایگاه درخشانی دست پیدا کند و در همین راستا بسیاری از آثار سینمای ایران اعم از سینمایی، کوتاه، مستند و انیمیشن در رویدادهای بینالمللی موفقیتهای بسیاری کسب کرده است. همچنین در این سالها بسیاری از سینماگران ایرانی نیز به عنوان داور در جشنوارههای بینالمللی حضور داشته و همین مساله سبب شده است تا آثار و چهره سینمای ایران پیش از قبل در سطح جهانی شناخته شود. حال اینکه در یک دهه اخیر این روند درخشش آثار سینمای ایران در عرصه بینالمللی همچنان ادامه دارد یا نه؛ در چالش این هفته روزنامه صبا به این پرسش مهم از سینماگران و منتقدان پرداختهایم.
سینمای ایران هویت بینالمللی مستحکمی دارد که طی چند دهه گذشته به تدریج کسب هویت کرده است. سینماگران نیز به شکلی ماراتن وار ورود کردند و یک به یک این چوب را به نفرات بعدی رساندند. در این بین یک شخصیت بعنوان سینماگر مولف ثبت شد و آن کسی نبود جز استاد کیارستمی فقید. وقتی یک قله جهانی بنام سینمای ایران فتح و ثبت شود الباقی هنرمندان این مسیر را مکرر طی میکنند. دهه اخیر از این قاعده مستثنی نبوده و آنچه شکل گرفته منشعب از طرق طی شده نیست هرچند وقایع اجتماعی در آن نقش چشمگیری داشته است. سینما متاثر از آنچه که در جامعه اتفاق می افتد، است و آن را به شکل تصویری در قالب روایت بیان میکند. در یک مقطعی تصویر دیگری از ایران در شکل و شمایل جهانی شکل گرفته بود و شاخصه این کار عباس کیارستمی بود که نوعی سادگی را در قالب تصویر با مفهوم ساده به بیننده جهانی ارائه می کرد و این مفهوم ساده در این قالب ساده به شدت از سوی مردم دنیا مورد پذیرش قرار گرفت. حتی از مقطعی دیگر ما در تریبون بینالمللی صاحب کرسی شده بودیم و همه جا صحبت از سینمای ایران بود. اما در مقطع زمانی یک دهه اخیر؛ یکی از شاخصترین فیلمسازانی که در سطح بینالمللی توانست، خود را نشان دهد اصغر فرهادی بود که دو بار جایزه اسکار که یکی از معتبرترین جوایز است را نصیب خود کرد. اتفاقی که رقم خورد این بود که فرهادی نشان داد در عرصهای که سینمای او ورود کردهاست، عرصه سینمای گیشه هم هست و صرفا سینمای هنری نیست و ذات سینمای اساتیدی همچون کیارستمی را که هنری بود، کنار گذاشت. بعد از این اتفاقات سیاسی در مملکت ما حاکم شد و جوی ایجاد شد که این وسط شکل و شمایل سینمای ایران برای شنیده شدن صدای اعتراضات و مناسبات سیاسی دو روش انتخاب کرد.
یک این بود که می بایست به تحلیل وقایع اتفاقیه ایران میپرداخت و این را در شکل جهانی منتشر میکرد و دیگری هم یک فرمتی بود که سینمای جهان و سیاستگذاران سینمای جهان چه چیزی را از تصویر داخلی میخواستند. این جا بود که شکل و شمایل سینمای ایران در عرصه بینالمللی رنگ و بوی سیاسی به خود گرفت. من با این قسمت قضیه مشکل دارم چون هویتی که پیش از این در سینمای جهان به نمایش گذاشته بودیم دارای یک سینماگر مولف بوده است؛ اما در یک دهه اخیر اتفاقی که افتاد سینمای ما رنگ و بوی سیاسی را بر آنچه که قبلا با آن معرفی شدیم قالب کرد. در ده سال گذشته این تغییر رویه باعث شد ما از سینمایی که به ادبیات و تصویر نزدیک بود و میتوانست یک جایگاه ثابت و مانا داشته باشد، تغییر رویه داد و به سمت مسائل سیاسی دیکته شده رفت و همین موضوع سبب ساز شد تا سینمای ما در دهه اخیر نتواند هویت گذشته را پی ریزی کند و تبعات آن را در داخل هم دیدیم و این سبک سینما آرام آرام جای خودش را به سینمای طنز سخیف تجاری فعلی داد و شما دیگر آثار قابل تعقل و تفکر نمیبینید. اولین موضوع برای بازگشت، همیشه پرداختن به گذشته است و اول باید برای گذشته یک ارزش گذاری کنید. باید اساتید در شکل و شمایل ریاست سازمان سینمایی، ریاست وزارتخانه و سازمان صداوسیما بیایند و به سینمای گذشته ارج بدهند تا بفهمیم سینمای گذشته چه بوده است و چه داشتهایم! چرا نباید فیلمهای ابوالفضل جلیلی، جعفر پناهی و عباس کیارستمی دوباره اکران شود تا چشم ما به دیدن اینها عادت کند. باید به گذشته رجوع و آن را احیا کرد.
فائزه زارع زاده فرد
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است