روزنامه صبا

روزنامه صبا

سیداحسان عمادی:

مواجهه با تاریخ و سیاست از دریچه انسانی


 به نظر من بی‌طرفی در ساختن مستند نه ممکن است و نه مطلوب.

سیداحسان عمادی نویسنده و کارگردان مستند «فرار از قصر» رویداد تاریخی فرار رهبران حزب توده از زندان قصر را انتخاب کرده و یک مستند تاریخی-سیاسی ساخته که در خلال آن می‌توان به جزئیاتی که سال‌های دور از چشم‌ها پنهان مانده پی‌برد. در ادامه گپ‎وگفت خبرنگار صبا با این کارگردان را می‌خوانید.

ایده اولیه شروع این پروژه چگونه شکل گرفت؟

ورود ما به این پروژه خیلی تصادفی و از دریچه سینمایی- داستانی بود نه تاریخی-سیاسی. من شخصاً ماجرای فرار رهبران حزب توده از زندان قصر را نمی‌دانستم. آقای حسام اسلامی تهیه‌کننده فیلم که چند سالی است با هم کار می‌کنیم و دیگر با هم رفیق شده‌ایم این مسئله را با من مطرح کرد. البته آن موقع خودشان هم جزئیاتی از قصه این فرار نمی‌دانستند. فرار از زندان همواره قصه جذابی است و تصمیم گرفتیم فیلمی درباره این فرار بسازیم. البته از زمان طرح این ایده تا وقتی وارد پروسه تحقیق و ساخت شدیم هشت سالی طول کشید. در این مدت این ایده همواره گوشه ذهن ما بود. ضمن این‌که من هم تحقیقاتی طی این سال‌ها انجام داده بودم. در تحقیقات به این نکته رسیدم که افراد بسیار مهمی در این فرار حضور داشته‌اند که زندگی هر کدامشان بسیار جالب توجه بود. حتی زندگی افرادی که در حاشیه این داستان حضور دارند هم ماجراهای جالبی در خود داشت. مثلا در شب فرار دو افسر نگهبان در زندان قصر بوده‌اند که یکی نگهبان درب اصلی بوده و دیگری نگهبان درب بند. بخشی از قصه افسر نگهبان درب اصلی یعنی حسین قبادی -که سال ۴۳ به ایران برمی‌گردد و همان سر مرز دستگیر و تیرباران می‌شود- در فیلم مطرح می‌شود اما قصه افسر نگهبان بند یعنی رفعت محمدزاده که بعد از فرار، به روسیه می‌گریزد و بعد از انقلاب به ایران برگشته و به‌عنوان عضو کمیته مرکزی حزب در سال ۶۱ دستگیر و سال ۶۷ اعدام می‌شود در فیلم نیست. در پروسه تحقیق این مسئله برایم جالب بود که دو فرد تاثیرگذار در این فرار یکی قبل از انقلاب و دیگری بعد از انقلاب اعدام شده‌اند. تک‌تک این افراد قصه‌های جالب و سرنوشت‌های تراژیکی داشتند. این حرفم مبنای تاریخی یا علمی دقیقی ندارد ولی اگر با اغماض دنیای هنر و سینمای مستند به این موضوع تاریخی نگاه کنیم، این‌طور به نظر می‌رسد که افرادی که فرار کرده‌اند هر کدام تکه‌ای از داستان حزب توده را برای‌مان تعریف می‌کنند. نوشین به نوعی، کیانوری یا روزبه به شکلی دیگر: فرار، اعدام، تیرباران، تبعید و گاه سرخورده و نا امید به گوشه‌ای خزیدن و با حس شکست یا پشیمانی روزگار گذراندن، سرنوشت‌هایی است که در زندگی این پنج فراری و کسانی که همراه‌شان بودند دیده می‌شد. کسانی که یک اتفاق موفقیت‌آمیز تاریخی را رقم می‌زنند و در ادامه عاقبت تلخی در انتظارشان است. این مسئله آنقدر برایم جالب بود که دوست داشتم به طریقی ماجرای فرار را به چند دهه داستان زندگی فراری‌ها گره بزنیم و از دریچه آن شب به برش‌های کوتاهی از تاریخ حزب توده و اعضای مهم آن بپردازیم تا حداقل احساسی نسبت به کلیت آنها پیدا کنیم. این موضوع برایم بسیار وسوسه‌کننده بود و در ادامه فیلمنامه، روایت و لحن تدوینی مستند همه از دل آن به دنیا آمد.

 نکته‌ای که در مورد مستندهای تاریخی سیاسی حائز اهمیت است نوع نگاه سازنده اثر و بی‌طرفی نگاه اوست. آیا شما در این اثر تلاش کردید که این نگاه بی‌طرفانه را داشته باشید؟

به نظر من بی‌طرفی در ساختن مستند نه ممکن است و نه مطلوب. یعنی شما هم نمی‌توانید مستند بی‌طرفی بسازید و اگر به فرض محال هم بتوانید، کاری نکرده‌اید که جای دفاع یا افتخار داشته باشد. هر اثر هنری از جمله مستند تاریخی، به نوعی بیانگر موضع صاحب آن اثر نسبت به موضوع اثرش است. یعنی کسی که این مستند را می‌بیند باید موضع احسان عمادی فیلمساز را نسبت به آن رویداد و دوره تاریخی و آدم‌هایی که در آن دخیل بوده‌اند بفهمد. این ژستی که در این سال‌ها باب شده که «ما مستند بی‌طرف می‌سازیم و قضاوت را به مخاطب واگذار می‌کنیم» به نظر من به کلی غلط و ناشی از یک تلقی اشتباه از مفهوم بی‌طرفی نسبت به تاریخ داشتن است. چیزی که در روایت یک مستند تاریخی اهمیت دارد، فاصله درست صاحب اثر از سوژه و موضعش است. طوری که مخاطب در عین حال که نظر سازنده را می‌فهمد، جایی هم برای برداشت و قضاوت شخصی خودش نسبت به موضوع داشته باشد. من در فیلم‌هایم تلاش کرده‌ام تا حدی که بلد بوده‌ام این کار را بکنم و ترس یا ابایی از اینکه بگویم آدم بی‌طرفی نبوده‌ام ندارم. در عین حال این کامنت را هم از بسیاری از بینندگان فیلم گرفته‌ام که موقع تماشای آن احساس جانبداری نکردیم. این حس ناشی از همان فاصله درست راوی یا فیلمساز از سوژه‌اش است. اینکه احساس نمی‌کنید سازنده می‌خواهد موضع خود را به شما تلقین کند و به جایتان تصمیم بگیرد. متاسفانه در سال‌های اخیر هم در داخل هم در خارج از کشور، انبوهی مستندهای به اصطلاح «جانبدارانه» و گاه پروپاگاندا ساخته شده که بعضا حتی سفارشی از یک نهاد قدرت برای ساخت فیلم داشته‌اند. این نوع مستندها از ابتدا با یک «جواب» ساخته می‌شوند. یعنی جوابی از قبل دارند و می‌خواهند برایش راه‌حلی پیدا کنند. گزاره‌ای را به عنوان حقیقت قطعی پذیرفته و صرفا در حال جمع‌آوری نشانه‌ها و شواهدی در تاریخ برای اثبات آن ادعا هستند. مستندهایی که از اول به این هدف ساخته می‌شوند تا یک طرف ماجرا را بکوبند و دیگری را ستایش  کنند. در حالی که ساخت مستند، باید با پرسشی آغاز شود و فیلمساز پاسخی که به آن رسیده و مسیری را که برای رسیدن به آن پاسخ طی کرده، با ما به اشتراک بگذارد. حال ما می‌توانیم با آن جوابش موافق یا مخالف باشیم یا قسمت‌هایی از آن را نپذیریم و نقد کنیم.

 در مورد مرحله تحقیق این مستند برای‌مان بگویید و اینکه چه محدودیت‌ها و چالش‌هایی داشتید؟

در مستند تاریخی ما چند شکل تحقیق در پیش رو داریم. یک بخش پژوهش تصویری است که باید در بین عکس‌ها و تصویرها بگردید و اطلاعات مورد نیازتان را پیدا کنید. بخش دیگرش پژوهش بین اسناد، کتاب‌ها، روزنامه‌ها و خاطرات و این قبیل مستندات مکتوب است. بخشی دیگر تحقیق میدانی و گفت‌وگو با افراد مختلف است که در این فیلم تحقیق میدانی خاصی نداشتیم، به این علت که من (شاید بنا به سلیقه شخصی) اصرار دارم تا حد ممکن سراغ کسانی بروم که شاهد دست اول یا دست دوم اتفاق بوده‌اند، یعنی یا ماجرا را از نزدیک دیده‌اند یا آن را مستقیماً از شاهد دست اول شنیده‌اند. البته طی تحقیقات همیشه از روزنامه‌نگارها و پژوهشگرها کمک می‌گیرم تا شناخت کامل‌تری نسب به موضوع پیدا کنم اما صحبت‌ آن‌ها را معمولا در فیلم نگنجانده‌ام. برای این فیلم با توجه به سال‌های زیادی که از زمان وقوع رویداد اصلی‌اش گذشته، تحقیقاً همه کسانی که درگیر آن بوده‌اند یا درگذشته‌اند یا به علت کهولت سن شرایط گفت‌وگو نداشتند. حتی خیلی از بچه‌های این افراد یا در دسترس نبودند یا بعضاً فوت کرده بودند. مثلاً وقتی شماره پسر آقای مرتضی یزدی که نامشان در فیلم هم می‌آید را پیدا کردیم فهمیدیم که دو ماه قبل از دنیا رفته‌اند. اما در بخش آرشیوهای مکتوب درباره حزب توده به متن‌های دست اول خیلی خوبی دسترسی داشتیم. افراد اصلی حزب مثل کیانوری یا ایرج اسکندری خاطره‌نویسی‌های مفصلی کرده‌اند. البته خاطرات کیانوری متن پیاده ‌شده بازجویی‌هایش است و حرف و حدیث‌هایی در باب آن وجود دارد ولی از افرادی مثل فریدون کشاورز یا انور خامه‌ای یا اعضای رده پایین‌تر حزب خاطراتی به جای مانده که در مجموع از آنها بسیار استفاده کردیم. در آرشیو‌های تاریخ شفاهی نیز از تاریخ شفاهی هاروارد -که با عده‌ای از اعضای حزب و نیز افسران شهربانی و ارتش که مسئول پرونده این افراد بوده‌اند- و همچنین مجموعه‌ای از تاریخ شفاهی چپ ایران که در آلمان تهیه شده کم‌ و بیش بهره بردیم. اما چالش اصلی ما در پژوهش این فیلم، تهیه آرشیو تصویری بود که به مرور به یک نگرانی بزرگ برای‌مان تبدیل شد. چراکه از دوران فعالیت قانونی حزب یعنی چند سال اول دهه ۲۰ عکس‌ها و تصاویر زیادی موجود نبود. بعد از آن هم که غیرقانونی و زیرزمینی شدند و عملاً دیگر عکس و تصویری از خودشان ثبت نمی‌کردند. کل عکس‌هایی که ما از این پنج نفر داشتیم مجموعا شاید ۵۰ قطعه هم نبود که تازه بسیاری از آن‌ها عکس‌های پرسنلی یا با کیفیت خیلی پایین بودند. اما اتفاقی مثل یک معجزه برای ما رخ داد. اینکه با «دفتر ملی بایگانی و مدارک آمریکا» تماس گرفتیم تا از وضعیت مجموعه فیلم‌هایی موسوم به «اخبار ایران» که از دهه ۲۰ و ۳۰ کشور تهیه کرده بودند باخبر شویم. آنها آرشیوی حدود ۴۰۰ فیلم خبری کوتاه داشتند که نزدیک به نیمی از آنها به طور عمومی منتشر شده بود اما چندان به کار ما نمی‌آمد. از باقی فیلم‌ها هم نمایه یا فهرستی وجود نداشت که بفهمیم درباره چه موضوعاتی هستند. طی مکاتبات‌مان خواهش کردیم لیست فیلم‌ها را برایمان بفرستند، ولی اتفاق عجیبی که افتاد این بود آنها به جای نام فیلم‌ها، خود فیلم‌ها را برایمان فرستادند! بیشتر فیلم‌هایی که در این مستند از آنها استفاده شده مثل دستگیری‌ افراد، کشف چاپخانه دموکرات‌ها در آذربایجان، کشف جنازه حسام لنکرانی یا بازگشت توده‌ای‌ها از روسیه، همه در همان مجموعه آرشیو شده بود. راستش خودمان هم از دیدن این مجموعه واقعاً حیرت کردیم چون اصلاً فکر نمی‌کردیم چنین آرشیوی وجود داشته باشد، چه برسد به اینکه دست ما به آن برسد! آن هم با این کیفیت خوب. این مسئله عملاً بخش‌های زیادی از فیلم ما را نجات داد، آنقدر که نمی‌دانم اگر این آرشیو نبود فیلم چطور باید کامل می‌شد!

 چرا محمد بحرانی را برای  بخش روایت این مستند انتخاب کردید؟

«فرار از قصر» همکاری سوم من و محمد بحرانی در سینمای مستند بود. حقیقتش در این مدت درباره استفاده از صدای او در فیلم‌هایم، نظرات مثبت و منفی مختلفی شنیده‌ام. اما برای خودم همکاری با محمد همیشه بسیار لذت‌بخش بوده است. خب محمد به شکل حرفه‌ای، گوینده محسوب نمی‌شود و زمینه اصلی فعالیت کاری‌اش، بازیگری تئاتر و صداپیشگی عروسکی است که در سال‌های اخیر، به مرور و تجربه‌هایی هم در سینما کسب کرده. از اولین فیلمی که همکاری‌مان را شروع کردیم، مدام روی این موضوع تأکید داشت که «من گوینده نیستم و تو حتما می‌توانی با گوینده‌های بهتری کار کنی». در جواب می‌گفتم: «اتفاقا من هم دنبال گوینده نیستم و آنچه را می‌خواهم به راحتی نمی‌توانم در فردی پیدا کنم.» علتش هم فرم روایی مستندهایی است که کار کرده‌ام که به هر حال تا حدی از مستندهای تاریخی معمول این سال‌ها فاصله داشته است. موقع ساخت این فیلم‌ها همیشه ته ذهنم صدای فردی را می‌شنوم که قصه‌اش را با لحن «جونم برات بگه» شروع می‌کند و ادامه می‌دهد. این لحن به گوینده حرفه‌ای اخبار یا کسی که نریشن فیلم‌‌های صنعتی را می‌گوید نیازی ندارد. بلکه نیازمند فردی است که ذوق هنری و درک درستی از  بازیگری دارد و آهنگ متفاوت هر جمله را می‌فهمد. مثلاً در این فیلم نقل قول‌هایی از افراد مختلف داریم که از محمد خواستم هر کدام را با لحن به‌خصوصی بخواند و حتی برایشان کمی صداسازی کند. ما بخش‌های روایی مختلفی در فیلم داریم که با کینه، غم، طعنه یا حسادت همراه است و من گوینده‌ای می‌خواستم که خیلی سریع به لحن هر جمله برسد. چون ما گفتار متن فیلم را نهایتاً ظرف یک جلسه در استودیو ضبط می‌کردیم و جلسات تمرین متعدد نداشتیم. ضمن اینکه محمد علاوه بر هوش و کاربلدی، هنرمندی است که تعامل با او (حداقل برای من) آسان و دل‌پذیر است. مثلا هیچ‌وقت اصراری بر درستی لحنش موقع ادای کلمات نریشن ندارد. یک جمله را با لحن‌های مختلف تکرار می‌کند و با اعتماد به کارگردان، خودش را به انتخاب‌های او می‌سپارد. چراکه می‌داند درک و شناخت کارگردان از فضای فیلم دقیق‌تر است.

 بازخورد مخاطبان‌تان تا این لحظه چگونه بوده است؟

بازخوردهای که گرفته‌ایم در مجموع رضایت‌بخش و امیدوارکننده بوده، اما نمی‌دانم در شرایطی که همگی ما چه به لحاظ اجتماعی چه به لحاظ شخصی، احوال پریشانی داریم و گاهی حتی حوصله خودمان را هم نداریم چه رسد به اینکه برویم سینما مستندی درباره آدم‌های ۷۰ سال پیش ببینیم، فیلم چقدر می‌تواند فروش کند. این فیلم از آغاز تولید تا روز اکرانش، ماجراهای پرفراز و نشیب و تلخی را طی کرد که واقعا به لحاظ روحی من را فرسوده کرد. اما استقبالی که از جلسه افتتاحیه فیلم شد و بعد هم کامنت‌های مثبت تماشاگران، واقعا دلگرم‌کننده بود. فکر می‌کنم در این فیلم دو نکته برای مخاطبانی که شاید بیننده جدی سینمای مستند نباشند جالب توجه باشد. یکی آرشیو استفاده‌شده در فیلم و دیگری فرم روایی آن. در مستندهای تاریخی ما معمولا عادت کرده‌ایم صفر تا صد یک رویداد، شخصیت یا دوران را با تمرکز بر وجوه تاریخی و سیاسی آن ببینیم. ولی چون «قصه» و «آدم‌های قصه» به اندازه تاریخ و سیاست (و گاهی بیشتر از آن) برای من مهم است، تلاش کرده‌ام در فیلم‌هایم به نکات ریزی که شاید از زاویه تاریخی بی‌اهمیت باشند نیز بپردازم. یکی از مخاطبان می‌گفت فیلم سس و ادویه به اندازه‌ای داشت. همین ویژگی است که به نظرم باعث می‌شود مخاطبی که پی‌گیر جدی تاریخ یا سینمای مستند نیست هم به آن واکنش مثبت نشان دهد. مثلا اینکه «روزبه برای خانم‌ها مرد جذابی بوده و راحت مخفی‌گاه پیدا می‌کرده» احتمالا در یک مستند تاریخی دیگر مورد توجه قرار نمی‌گیرد چون به لحاظ سیاسی اهمیتی ندارد. اما از آنجا که بُعد انسانی روزبه برای من مهم است شما این نکته را در فیلم می‌شنوید. تازه این نگاه صرفاً به آدم‌های فیلم محدود نمی‌شود. مثلا اینکه فرار در شبی برفی اتفاق افتاده، اهمیت سیاسی و تاریخی خاصی ندارد. اما کودک بازیگوشی که در مغز من جا خوش کرده، از اول ساخت فیلم مدام می‌گفت از این برف به راحتی نگذر! که نتیجه‌اش تکرار موتیف بارش برف بر قصر در پلان‌هایی از فیلم شد. این‌ها همه ناشی از مواجهه با تاریخ و سیاست در بستر مستند از دریچه انسانی است. مخاطبی که مستند، سیاست و تاریخ برایش اولویت اصلی نیست دقیقاً از این دریچه با فیلم مواجه می‌شود و مضمون فیلم بعدا برایش جذاب خواهد شد. فرم روایی فیلم نیز از همین دریچه به دنیا می‌آید. در بین فرهیختگان جامعه، زیاد می‌شنویم که از مردم انتقاد و حتی آنها را محکوم می‌کنند که تاریخ نمی‌خوانند و نمی‌دانند. در حالی که به نظر من اتفاقا این وظیفه همان قشر منتقد است که تاریخ و سیاست را به زبان ساده و همه‌فهم برای مردم ترجمه کنند؛ داستان بنویسند، فیلم و مستند بسازند و آثار هنری و سرگرمی مختلف خلق کنند تا تاریخ به نوعی در زندگی مردم جاری شود. در تبدیل تاریخ به فیلم مستند، اگر اثر جذابی نسازید که افراد پای تماشایش بنشینند، عملاً شکست خورده‌اید. فیلم‌تان‌ را برای استاد تاریخ دانشگاه تهران که نساخته‌اید! میلیون‌ها شهروند عادی که از تماشای یک فیلم به دنبال سرگرمی هستند، مخاطبان بالقوه‌ مستندهای تاریخی محسوب می‌شوند و فیلم باید طوری ساخته شود که آنها را جذب کند. آن را ببینند، به آن فکر کنند و درباره‌اش حرف بزنند. اگر چنین جریانی به شکل قدرتمند و مستمر در زمینه‌های مختلف هنر و فرهنگ و سرگرمی از جمله مستند وجود داشته باشد، در نهایت درک دقیق‌تری از تاریخ در ذهن همه ما ته‌نشین خواهد شد.

مریم عظیمی

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است