سجاد شهریاری:
۵۲ هرتز در راستای حفظ کیان خانواده است
من فکر میکنم در حال حاضر نیاز جامعه ما همین است و من به عنوان یک فیلمساز سعی میکنم که نیازها را بسنجم.
فیلم سینمایی «۵۲ هرتز» که مدتی است اکرانش را در سینماهای هنر و تجربه آغاز کرده با گروه بازیگرانی چون شقایق فراهانی، امیر غفارمنش، علی استادی و… در کنار بازیگران جوان با موضوعی اجتماعی در این واپسین روزهای مانده به عید نوروز مخاطبان را به سالنهای سینما فرا میخواند. خبرنگار صبا گفتوگویی با عوامل این فیلم داشته که در ادامه میخوانید.
لطفا در مورد ایده و ساختار فیلمنامه بگویید.
یکی از سه اپیزود قصه این فیلم متعلق به آقای بهمن حسینی است. ما طرح را از ایشان گرفتیم و نوشتن فیلمنامه را آغاز کردیم. البته در برخی از دیالوگها آقای غفارمنش همکاری کردند که بخش عمدهاش به دیالوگهای خودشان در فیلم برمیگشت. من میخواستم سه قصه را با هم جلو ببرم و این سه قصه باید در نقاطی با هم برخورد میداشتند. یعنی زندگی سه جوان به هم گره بخورد به شکلی که ما مردم عادی در جامعه به هم گره میخوریم. شاید اگر من شما را جایی ببینم نشناسم ولی ممکن است در جامعه جایی و لحظهای زندگیهایمان به هم گره بخورد. این در ذهنم بود که باعث شد فیلمنامه را به این شکل جلو ببرم. گرههای افراد جامعه و جوانان جامعه از سویی با خانوادههایشان به شکل مستقیم و پی رنگها و خورده قصههایی در اطراف قصه اصلی و اینکه اساسا آدمها ممکن است ندانند کجا به هم بر خورد خواهند داشت خوردهاند یا یکدیگر را دیدهاند اما سرنوشتشان به یکدیگر وصل میشود.
به موازات چهرههای جدید اسامی مهمی در کادر بازیگران دیده میشوند. در مورد انتخاب بازیگران بگویید.
ما مجبور بودیم برای بازیگر نقش سه جوان از سه بازیگر جدید استفاده کنیم و به طبع در حال حاضر و در نسل فعلی بازیگر ۲۰ سالهای که چهره باشد نداریم. پس مجبور بودیم صرفاً به دنبال بازیگرانی باشیم که از پس کار بر بیایند و از قدرت بازیگری مطلوبی برخوردار باشند. یکی از این انتخابها آقای حمید رشید بود که به جد بازیگر توانمندی هستند. خانم مهشید جوادی را وقتی انتخاب کردیم هنوز در اندازه امروز چهره نشده بودند و خوشبختانه رشد ایشان در عرصه بازیگری و شناخته شدنشان به این فیلم هم کمک میکند و حامی حسامی که انتخابش هم بخاطر توانایی بازیگری بود و هم از این جهت که آن ارتباط مادر پسری بین ایشان و خانم فراهانی به شکل مطلوبتری شکل میگرفت. در بحث بازیگران چهره ما سعی کردیم کسانی را انتخاب کنیم که از لحاظ بازی متفاوت و توانمند باشند تا بتوانیم بازی بازیگران این دو نسل را به هم انتقال بدهیم و خط داستان بازیشان با هم در تاکتیک کلی فیلم درست در بیاید.
پرداختن به معضلات جوانان بخصوص در زمینه موسیقی دغدغه شما بود؟
در حقیقت ما محدودیتی برای موسیقی جوانان نداریم و در حال حاضر خوانندگان و موزیسینهای زیادی مشغول به فعالیت هستند ولی در این فیلم با محدودیتی مواجه هستیم که خانواده برای این جوان ایجاد کرده و نخواسته که فرزندش درگیر این اتفاق شود. به این شکل پسر مجبور شده تا خود را به شکل نوازنده خیابانی ابراز کند و آنچه را که پدر و مادرش نخواستهاند ببینند را در خیابان به مردم نشان میدهد و خوب این هم یک قانونی در مملکت است که شاید گاهی اجازه نمیدهند که افراد در خیابان به این کار بپردازند و پسر ضربه را از اینجا میخورد. در صورتی که اگه پدر و مادر او را در مسیر درستی هدایت میکردند و هنر و روح او را درک میکردند و میپذیرفتند شاید هرگز به سمت موسیقی خیابانی کشیده نمیشد و میتوانست یک هنرمند بزرگ در عرصه موسیقی باشد. بیشتر میخواستم این واقعه را در بستر خانواده مورد بررسی قرار دهم. ۵۲ هرتز در اصل همانطور که در فیلم اشاره میشود فرکانس صدای نهنگی است که متفاوت از نهنگهای دیگر است و به همین علت تنهاست. این صدا نماد جوانی است که شنیده نمیشود و نسل قبلی او را درک نمیکند و او هم نمیتواند نسل قبل خود را درک کند و در نامگذاری فیلم تنهایی این دو نسل را با اسمی برگرفته از صدای این فرکانس نشان میدهیم. دغدغه اصلی ما همین نفهمیدن و درک نشدن نسلها توسط یکدیگر است.
از کاراکتر محیا و نحوه شکلگیری این کاراکتر برای ما بگویید و اینکه آیا برای این کاراکتر ما به ازای عینی داشتید یا خیر؟
قصه پردازی و کاراکترسازی صرفاً قرار نیست که در واقعیت جامعه شکل بگیرد و مستقیماً یک نمونه عینی از آن دیده باشید شما میتوانید برداشتهایی از شخصیتهای مختلف بکنید و به کاراکتری که بتوانید با آن حرفی را انتقال بدهید تبدیل کنید. لزوماً قرار نیست این کاراکتر وجود خارجی داشته باشد تا با آن ارتباط بگیرید همانطور که مخاطب این فیلم توانست با این کاراکتر ارتباط بگیرد. به خصوص با بحث آنارشیست بودن محیا. این کاراکتر اتفاقاتی را تجربه کرده و پس از آن دست به آنارشی و رفتارهای ناهنجار مثل دزدی میزند و آن دزدی را تبدیل به مسیری میکند تا عقدهها و کمبودهای خود را جبران کند. خب ما در جامعهمان چقدر افرادی داریم که با رفتارهای آنارشیستیشان میخواهند کمبودهایشان را جبران کنند! به نظر من افراد زیادی با این خصوصیت در کشور ما وجود دارند منتها مستقیماً نه به این شکل بلکه با اشکال مختلف.
دوست دارید مخاطب جدای ابعاد ذکر شده به چه مواردی توجه کند؟
این پروژه با هزینه شخصی انجام شده ما یک هزار تومان کمک دولتی نداشتیم و میخواستیم معضلات جوانان امروز را مطرح کنیم و از طرفی نسل اول انقلاب و فهم، درک و کمک برخی از آنها به نسل امروز را ببینیم و به قصه در کنار هم بودن تبدیلش کنیم. این کاری است که شاید هنوز کسی با هزاران هزار فیلم با بودجه دولتی موفق به انجام آن نشده است. در سینما برای من بسیار مهم است تا جایی که میشود در کنار همه مسائل مطرح شده تمیزی و ارزشهای خانواده حفظ و رعایت شود و در این فیلم هم این مسئله مستثنا نبود. اگر من سجاد شهریاری این فیلم را ساختم باز هم در راستای حفظ کیان خانواده و ارزشهای افراد این جامعه است شاید بسیاری از افراد جامعه ما در حال حاضر دیگر نسل اول انقلاب را قبول ندارند ولی هنوز هستند کسانی از آن نسل که میتوانند ناجی خانواده ایرانی باشند و فقط کافیست که بتوانند با این نسل جدید ارتباط برقرار کنند و به یک درک متقابل چه در مقام پدر و مادر، چه در مقام یک هم محلهای، دوست یا در هر مقام دیگری مانند یک هم وطن برسند. کل عملکرد ما در این فیلم این بود که معضلات جوانان را نشان دهیم و در آخر دختری مثل محیا توسط شخصی که به نسل اول انقلاب برمیگردد و جانباز جنگی است نجات روحی و روانی پیدا کند و این مسئلهای بود که ما میخواستیم بیشتر دیده شود و بیشتر از آن صحبت شود.
به نوعی شما میخواستید به یک گسست بین نسلی اشاره کنید؟
بله کل فیلم همین گسست بین نسلی است. نسل اول انقلاب، نسل جدید را رها کرده و درک نمیکند و چون درک نمیکند نمیتواند برایش برنامهای داشته باشد و کار درستی برای او انجام دهد باید کنارش بنشیند با او سخن بگوید تا او را درک کند و بعد برایش برنامهریزی کند. از سویی نسل اول انقلاب با مسائلی روبرو بودند از جمله منافقین، معاندین، دشمن خارجی و همواره در این فضا بودند و آن نوع نگاه همچنان در آنها باقی مانده و نسل ما هم توانایی درک این نوع نگاه و رفتار آنها را نداریم. این یک عدم درک دو طرفه است اما اینکه چه کسی در این میان باعث شده تا درک آنها برای ما سخت باشد متاسفانه خودشان هستند. اینکه صرفاً گفته میشود شهید همت شهیدی بود که از بچگی نماز شب میخواند و در نهایت شهید شد، اینجا این سوال برای نسل جدید پیش میآید که صرفاً کسی با این مشخصات میتواند شهید شود! در حالی که شاید فرد کارهای زیادی کرده یا حتی ممکن است کارها یا رفتار بدی نیز انجام داده باشد مانند هر انسان دیگری ولی ما آنقدر اسطوره سازیهایمان اشتباه بوده که نسل جدید این کشور نمیتواند این اسطورهها را درک کند.
به نظر نسل جدید شباهتی بین خود و این اسطورهها نمییابد.
بله در نتیجه فاصلهاش مدام از این اسطورهها بیشتر میشود و حرفهایشان را این بار در قالب شعار میبیند. چرا که کمتر عمل میبیند حتی زمانی که عملی انجام شده باشد در عمل به شکل شعاری نشان داده میشود.
به نظر میرسد در آثارتان بیشتر تمایل دارید که این بخش از حاکمیت و جامعه را به چالش بکشید.
من فکر میکنم در حال حاضر نیاز جامعه ما همین است و من به عنوان یک فیلمساز سعی میکنم که نیازها را بسنجم. بالاخره من یک معلم هستم هم در دانشگاه و هم در مدرسه تدریس میکنم و مدرسه را صرفاً برای حفظ پیوندم با نسل جدید رها نمیکنم. وقتی به فضا و ابعاد بیشتری از جامعه ورود پیدا کنید نیازها را نیز بهتر میبینید و زمانیکه آن نیازها را پیدا کردید به عنوان فیلمساز وظیفهات این است که برای آن نیاز و دغدغههای موجود همخوانی بیابید که بتوانید اثری خلق کنید. آن چه که این روزها واقعا نیاز است که بفهمیم چرا نسلی انقلاب کردند، چرا جنگیدند و چرا امروز نتیجه این شد. ما باید به این مسئله بپردازیم حال هر کس با توجه به توانایی و نقطه نظر خودش. نیاز امروز مردم ما این است که خیلی چیزها را حداقل از زاویه دوربین و از دریچه فرهنگ و هنر ببیند.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است