روزنامه صبا

روزنامه صبا

گفتگو با عوامل «نقش هیتلر در آلبوم خانوادگی»؛

تاثیر جنگ بر سرنوشت چند نسل


 تالار اصلی مولوی در این روزهای پایانی سال میزبان نمایشی با نام «نقش هیتلر در آلبوم خانوادگی» است که حال و هوایی نوستالژیک دارد و مخاطب را میهمان آلبوم خاطرات یک خانواده ایرانی معاصر می‌کند.

تالار اصلی مولوی در این روزهای پایانی سال میزبان نمایشی با نام «نقش هیتلر در آلبوم خانوادگی» است که حال و هوایی نوستالژیک دارد و مخاطب را میهمان آلبوم خاطرات یک خانواده ایرانی معاصر می‌کند. خبرنگار صبا گپ و گفتی با عوامل این نمایش داشته است که در ادامه می‌خوانید.

دلارام موسوی: استقبال مخاطب باعث امیدواری و خوشحالی ماست

تئاتر برای شما چگونه آغاز شد؟

من تئاتر را از ۸ سال پیش و در شهرستان اصفهان شروع کردم. در هنرستان هنرهای زیبا سینما ‌خواندم و تقریباً از همان زمان در اصفهان مشغول به فعالیت شدم بعد در مقطع کارشناسی دانشجوی بازیگری-کارگردانی دانشگاه تهران شدم و فعالیت‌هایم را در تهران ادامه دادم.

 در مورد روند شکل‌گیری این نمایشنامه برای ما بگویید.

تقریباً سال ۱۴۰۰ بود که من یک داستان خانوادگی در رابطه با یک عکس شنیدم. شرح عکس این بود که پدر پدربزرگم تاجر ابریشمی در اردبیل بوده و وقتی کشتی‌اش می‌خواسته وارد ایران شود توسط نیروهای هیتلر که تشخیص نداده بودند کشتی تجاری است مورد حمله قرار می‌گیرد. نسبت به این اتفاق که شاید تاثیر بزرگی نداشته داستان‌هایی در خانواده من اتفاق افتاده است و زمانی که این وقایع را دوباره از نظر گذراندم متوجه شدم که این اتفاق کوچک آنقدر در زندگی خانواده من تاثیر داشته که نسل‌های بعد را هم تحت‌الشعاع خود قرار داده است. برایم خیلی جالب بود که روی این واقعه کار کنم و آن را بنویسم. پروسه نوشتن آن از سال ۱۴۰۰ شروع شد و در جشنواره دوره ششم جشنواره نمایشنامه خوانی مولوی اولین بار نمایشنامه را خوانش کردیم و اجرای اثر به زمان فعلی موکول شد.

همکاری شما با سروین کیانی در نوشتن این اثر چگونه شکل گرفت؟

خانم کیانی تحصیل کرده رشته ادبیات نمایشی هستند. آشنایی ما از زمان دانشگاه شکل گرفت و پیش از این در چند پروژه دیگر همکاری داشتیم البته نه در حوزه نوشتن ولی سر این پروژه برای اولین بار در زمینه نوشتن همکاری کردیم.

 این اجرا چگونه به تالار مولوی راه یافت؟

در ششمین دوره جشنواره نمایشنامه خوانی مولوی جایزه‌ آثار برگزیده این بود که اجرایی در مولوی به آنها اختصاص داده شود ولی یک فاصله زمانی ایجاد شد، حتی من در این میان اجرای دیگری در سالن مولوی داشتم و فکر نمی‌کردم که دوباره بتوانم در مولوی اجرا بگیرم ولی خوشبختانه با کمک آقای حریری که استاد دانشگاه من نیز هستند موفق شدیم این نمایش را روی صحنه ببریم.

 در مورد دکور صحنه و بعد فنی و طرح کارگردانی کار بگویید.

در ابتدا من ایده‌ای داشتم از عکس‌هایی که به روی صحنه جان می‌گیرند و با ما صحبت می‌کنند و زمانی که این ایده را با طراح صحنه کار مطرح کردم قرار شد که ما یک قاب داشته باشیم که این حالت عکس گونگی را بهتر به ما منتقل کند و هر اتفاقی که روی صحنه می‌افتد را برگرفته از عکسی ببینیم که جان می‌گیرد.

استقبال مخاطبان از کار چگونه بود.

از آنجایی که اجرای ما حدودا از نیمه دوم اسفند ماه آغاز شد فکر می‌کردیم که به اقتضای نزدیک شدن تعطیلات نوروز با استقبال خوبی روبرو نشویم از طرفی بیشتر انتظار داشتیم که از سمت قشر دانشجو مخاطبان‌مان را جذب کنیم و این بازه زمانی برای مخاطبان دانشجو زمان خوبی نیست ولی آنچه که اتفاق افتاد این بود که خیلی بهتر از حد تصور ما از اثر استقبال شد و این باعث امیدواری و خوشحالی ماست.

سیما غلامی: رویای من اجرای یک تئاتر موزیکال در ایران است

 از تحصیلات و تجارب تئاتری‌تان بگویید.

در ابتدا اصلاً نمی‌خواستم که تئاتر کار کنم و می‌خواستم موسیقی بخوانم اما در رشته ادبیات نمایشی قبول شدم. در طول دوره تحصیلم به صحنه و بازیگری علاقه‌مند شدم. با اینکه رشته اصلی‌ام ادبیات نمایشی است اما کمتر نوشته‌ام. من از سال ۹۶ فعالیت‌های تئاتری‌ام را آغاز کردم و در نمایش‌های انگل، جلیقه زردها، دوئت و  پرده خانه  ایفای نقش کردم.

نقش فروغ بسیار سمپاتیک به نظر می‌آید کمی در مورد کاراکتر پردازی این نقش بگویید.

در واقع کاراکتر فروغ اصلا به من نزدیک نیست. این نمایش یک کار مستند است و فروغ در دنیای واقعی وجود دارد و مادربزرگ کارگردان اثر است که ما ایشان را مامان جون خطاب می‌کنیم. من برای نزدیک شدن به نقش صحبت‌های زیادی با ایشان داشتم. صحبت‌هایی در مورد عشق‌شان به ابراهیم و فقدانی که با از دست دادن کیوان تجربه کرده‌اند. این صحبت‌ها به من کمک می‌کرد تا به تجربه حسی ایشان نزدیک شوم چرا که خودم این فقدان یا این احساسات را به این شکل تجربه نکرده‌ام. علاوه بر این سعی کردم بیشتر به خانم‌های خانه‌دار نگاه کنم. از مادر خودم یا همه خانم‌هایی خانه‌داری که در واقع از من دور هستند. به نظرم خانه بیشتر در اختیار مادران است هرچند که در این اثر به نظر می‌آید که ابراهیم بزرگ این خانواده است اما در واقع این فروغ است که همه چیز را کنترل می‌کند.

در واقع شما سعی کرده‌اید بیشتر به بخش مستند اثر وفادار باقی بمانید آیا در این میان ممکن است که بعد دراماتیک داستان کمی آسیب دیده باشد؟

حقیقتاً فکر می‌کنم تلاش کردیم تا ترکیبی از هر دو را داشته باشیم. من تلاش کردم تا کاراکتر را به واقعیت نزدیک کنم و کارگردان تلاش کرد تا به بعد دراماتیک اثر بپردازد.

در چشم انداز تئاتری ایران به دنبال چه چیزی هستید و آیا این هدف شفاف است یا در حالی از ابهام فرو رفته است؟

حقیقت ماجرا این است که این نقطه برای من در هاله‌ای از ابهام است و نمی‌دانم که چه اتفاقی می‌افتد. رویای من در تئاتر این است که در ایران یک تئاتر موزیکال روی صحنه ببرم که افراد به جای اینکه با دیالوگ با مخاطب روبرو شوند با موسیقی با هم صحبت کنند این رویای من است و اینکه آیا به آن می‌رسم یا نه را نمی‌دانم.

مریم عظیمی

 

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است