پیمان محسنی:
تئاتر، ما را با یک سری از واقعیتها روبرو میکند
تئاتر تلاش میکند ما را با یک سری از واقعیتها رو به رو کند و بعضی از آثار اگر مخاطب را به درون خود فرو ببرد و تلنگری برایش باشد کار خود را انجام داده و اصولا کار هنر همین است.
سالن قشقایی تئاتر شهر این روزهای خود را با اجرای گروهی جوان و نمایشی به نام «پس از» میگذراند. نمایش «پس از» به کارگردانی مرتضی کوهی و تهیهکنندگی امیرموسی کاظمی پس از موفقیتی که در جشنواره «هم آغاز» کسب کرده اکنون با عموم مخاطبانش دیدار میکند. در ادامه گفتوگوی خبرنگار صبا با پیمان محسنی کارگردان این نمایش را میخوانید.
همکاری شما با آقای کوهی چگونه شکل گرفت؟
در ابتدا اینگونه شد که مهران مرادی نازنین با من تماس گرفت و گفت در حال تمرین نمایشی برای جشنواره هستیم و کار بسیار خوبی است که نقشهای چالش برانگیزی دارد و بازیگر را بسیار درگیر میکند. در آن زمان من درگیر نمایش «اعترافها و دروغها» بودم که خودم کارگردانی میکردم اما پس از اینکه متن را خواندم با توجه به اینکه متن حرفی برای گفتن داشت و انسان را به فکر و درون خود میبرد به گونهای که تو را با فرایندی از نوع زندگی دیگری آشنا میکرد، کار را پذیرفتم. بعد از آنکه با مرتضی کوهی صحبت کردم دیدم که چقدر از نظر فکری ذهنی و روحی به هم نزدیک هستیم. من آخرین فردی بودم که به این گروه پیوستم و پس از دو هفته تمرینات هر روزه جشنواره «هم آغاز» شروع شد و پس از آن هم به اجرای عمومی اثر رسیدیم.
از ویژگیهایی که برای این نقش در نظر گرفته شد بگویید.
از آنجایی که نقش «بی» تمام کاراکترهای این نمایش را برای کاراکتر «نشان» بازی میکند و تمام موقعیتها را برای او میسازد باید حتماً چنین نقشی اتیکت داشته باشد. در مجموع یک کاراکتری است که تمام اینها را برای کاراکتر اصلی بازسازی میکند تا کاراکتر اصلی باز در آن موقعیتها قرار بگیرد. کاراکتر «بی» که من در این نمایش بازی میکنم کاراکترهای پدر، معلم، دکتر، رئیس شرکت و موقعیتهایی که با آنها دارد را برای کاراکتر «نشان» بازسازی میکند چرا که «بی»، خود «نشان» است اما در بعد دیگری. کاراکتر که ایفای آن بر عهده من است کاراکتر بسیار پیچیدهای است که دارد در ذهن کاراکتر «نشان» تمام آن موقعیتها و اتفاقات را زنده میکند و «نشان» اسیر ذهنش و کاراکتر «بی» شده است. با نگاه عمیقتر به کاراکتر «بی» در مییابیم که ما نیز در درون خودمان چنین کاراکتری را داریم بخصوص وقتی مدام به موضوعی فکر میکنیم و خودخوری میکنیم.
گریم و لنزی که روی چشمهایتان در طول نمایش است چه کارکردی دارد؟
تمام مدت نمایش یک لنز بر روی چشمان من است که یک لنز توری مانند است و وقتی که روی چشمم قرار میگیرد فقط در صورتی که نور باشد من میتوانم جایی را ببینم و لحظهای که نور میرود تقریباً هیچ دیدی ندارم و دوستان در پشت صحنه به حرکت من کمک میکنند.
بزرگترین چالشی که نقش برای شما داشت چه بود؟
چالش این نقش برای من این است که بعد دیگری را در درون خودم کشف میکنم و این نقش مرا به خودم نزدیکتر میکند و باعث میشود که بیشتر به خودم فکر کنم و خود را بیشتر دریابم. میدانم در درون تک تک ما آدمها اگر که بخواهیم به خودمان خیلی فشار بیاوریم و مدام نشخوار ذهنی کنیم یک «بی» شکل میگیرد و سراغ ما میآید تا اذیتمان کند. بزرگترین چالشی که نقش برایم داشت این بود که تلاش کنم کمتر خود را اسیر ذهن بیمار خودم کنم.
سخن پایانی
تئاتر تلاش میکند ما را با یک سری از واقعیتها رو به رو کند و بعضی از آثار اگر مخاطب را به درون خود فرو ببرد و تلنگری برایش باشد کار خود را انجام داده و اصولا کار هنر همین است. من دوست دارم که مخاطبان بیایند و این کار را ببینند و حدود ۶۵ دقیقه با خودشان مواجه شوند. اینکه یک انسان با خودش مواجه شود به نظر من خیلی زیباست و از همه مخاطبانی که تا این لحظه آمدند و از ما حمایت کردند بینهایت سپاسگزارم.
There are no comments yet