کافه خاطره صبا؛
مهرجویی گفت مشایخی باشد من نیستم/ از فریدون گله می ترسیدم
با جمشید شاه محمدی بازیگر و تهیه کننده به گفتگو نشسته ایم و به مرور دوران کاریاش از دهه چهل تا به امروز پرداختهایم.
بلند بالا، باوقار و متین و توانمند در ایفای نقشهای مختلف پدران دلسوز ایرانی متعلق به طبقه مرفه از ویژگیهای جمشید شاهمحمدی بازیگر پیش کسوت سینما و تلویزیون در بیش از ۵ دهه فعالیت کاریاش است. هنرمندی که تحصیلات هنریاش را در دهه چهل در آمریکا به پایان رساند و در دهه شصت و هفتاد جزو بازیگران توانمند و مهم سینما و تئاترشد و با جمشید مشایخی دفتر تولید و فیلمسازی را بنا نهادند. شاهمحمدی در آثار بزرگانی نظیر فریدون جیرانی، داود میر باقری، محمدرضا هنرمند، دری و خیلی از نامهای دیگر حضور موثری داشت. با این بازیگر و تهیه کننده به مرور دوران کاریاش از دهه چهل تا به امروز پرداختهایم.
اواخر دهه چهل برای ادامه تحصیل به آمریکا رفتید. دورانی که کمتر جوانی فرصت و امکان این کار را پیدا میکرد. آیا به دلیل اینکه در آن دوران هنور دانشگاههای ایران به صورت جدی فعالیت نمیکردند این کار را انجام دادید؟
در آن سالها تازه دانشکده هنرهای دراماتیک فعالیتش را شروع کرده بود و من بر اساس علاقه و تصمیم خودم تصمیم رفتن به آمریکا و نیویورک را گرفتم.
آیا دوست و آشنایی در نیویورک داشتید که آنجا را برای تحصیل انتخاب کردید؟
یکی از دوستانم که در ایران سالهای قبل با هم رفاقت داشتیم من را به فریدون گله معرفی کرد و گله به من گفت در دانشگاه نیویورک سینما میخواند و من سوال کردم راهکار ورود و تحصیل در این دانشگاه چگونه است و گله من را راهنمایی کرد. گله در آن زمان سال دوم دانشگاه بود. من هم به آنجا رفتم و تحصیلم را شروع کردم و رفاقتمان ادامه پیدا کرد.
چند سال دوران تحصیلتان زمان برد؟
شش سالی در نیویورک درس خواندم. دانشگاهی که لی استراسبرگ در آن تدریس می کرد.
آیا در دوره شما بازیگر معروفی بود یا در سالهای بعد در سینمای آمریکا توانست به فعالیت بپردازد؟
در همان سالها آل پاچینو به تازگی از این دانشگاه فارغ التحصیل شده بود.
آیا در محیط بیرون دانشگاه هم توانستید فعالیتی داشته باشید؟
بله، در چند کار تلویزیونی بازی کردم. در یکی از سریالها با نام «میخکهای سرخ» نقش اول را بازی کردم. سریالی که ساختار کمدی فارس داشت.
در دهههای بعد اغلب بازیهای شما در نقشهای جدی و اجتماعی بود و کمتر کمدی بازی کردید؟
بله، در تئاتر آف آی برادوی هم نمایش «سخن ناگفته» نوشته تنسی ویلیامز را کارگردانی کردم. تز پایان نامهام هم در دانشگاه آثار تنسی ویلیامز بود. البته تئاتر اف آی برادوی با برادوی تفاوت دارد و جای جدایی است.
«سخن ناگفته» جزو کارهای مهجور و کمتر شناخته شده ویلیامز محسوب میشود؟
بله، به اندازه سایر کارهای ویلیامز شناخته شده و مطرح نیست.
برای تز پایاننامهتان در چه نمایشی بازی کردید؟
در نمایش «همسر یهودی» برتولت برشت بازی کردم. در این نمایش نقش اصلی کار که یک پزشک آلمانی بود را بازی کردم. این نمایشنامه برشت را در ایران ترجمه کردم و بعد از بازگشت دوباره در آن به همراه فخری خوروش بازی کردم.
این نمایش در کدام تماشاخانه اجرا شد؟
به صورت زنده برای شبکه دو ثابت پاسال ضبط و پخش شد. البته به جز بازی کارگردانی نمایش را بر عهده داشتم.
به نظرم به واسطه اجراها و امکانی که ثابت پاسال برای اجرای تئاتر در شبکه دو به وجود آورد تئاتریها باید به او مدیون باشند؟
پاسال در این خصوص نقش مهمی در اجرای نمایشهای خوب و باکیفیت ایرانی و خارجی داشت و هم متن های ایرانی وهم متنهای مشهور و موفق خارجی در تئاترها مورد استفاده قرار میگرفت.
به چه دلیل در آمریکا به صورت دائم اقامت نکردید؟
به زندگی و کار در کشورم علاقه داشتم و نمیتوانستم در آمریکا زندگی کنم.
آیا به لحاظ درآمدی و اقتصادی امکان اقامت در آمریکا را داشتید؟
این مسائل در برابر عشق به ایران ارزشی ندارد و آمدم و بلافاصله استخدام وزارت فرهنگ و هنر شدم و در کنارش هم در دانشکدهها تدریس می کردم. در آن دوران برخی از رشتهها واحد تئاتر داشتند. مثل مدرسه عالی کامپیوتر. از این وضعیت خوشحال شدم و با رغبت به تدریس پرداختم.
از شاگردان شما آیا در سالهای بعد بازیگری جذب فعالیتهای حرفهای و جدی شد؟
بله، فاطمه معتمد آریا، آزیتا حاجیان، محرم زینال زاده و خیلی از بازیگران معروف را در دانشکدههای مختلف آموزش دادم.
آیا قبل از رفتن به آمریکا فعالیت بازیگری در صعنت فیلمسازی در ایران داشتید؟
نه، علاقهای به فعالیت در فیلمساری نداشتم و اصلا متد و سبک بازی در فیلمهای ایرانی را قبول نداشتم. در سال ۵۱ سریال «پژواک» را در تلویزیون کارگردانی کردم. به همین دلیل تا بعد از پیروزی انقلاب صبر کردم و دیدم شرایط خیلی بهتر و حرفهای و فرهنگیتر شده و به صورت جدی در سینما بازی کردم. در سال ۵۸ تئاتری با عنوان «جمجمه» اثر ناظم حکمت را در سالن نمایش وزارت فرهنگ روی صحنه بردم و در حدود ۵۶ نفر از دانشجویانم در این نمایش بازی کردند. در بحث عوامل پشت صحنه هم همه عوامل مثل استاد معیریان حرفهای بودند.
بعد از بازگشت به ایران در دهه پنجاه اوج فعالیت فیلمسازی فریدون گله با فیلم هایی نظیر کندو و دشنه بود. چگونه با توجه به رفاقتی که با او داشتید در فیلمهایش بازی نکردید؟
سوال خوبی مطرح کردید. گله به من علاقه زیادی داشت. اما از او میترسیدم.
دلیل این ترس چه بود؟
چون روحیه شری داشت. در آمریکا هم خیلی با هم بیرون میرفتیم و شر درست می کرد و به من می گفت تو را دوست دارم. زیرا آدم بی آزاری هستی و به کسی آسیب نمی رسانی. گله مرد دون ژوان و شیطانی هم بود! گله اوایل انقلاب با دختر یک آمریکایی که در ایران پدرش مستشار بود ازدواج کرد و چند باری به همراه همسرم به خانهاش رفتیم. در همین دوران روزی خانهام آمد و گفت میخواهد به امریکا برگردد و از من خواست که همراش بروم که قبول نکردم و نارضایتی همسرم را از مهاجرت بهانه کردم. گله همان جا رو به خانمم کرد و گفت این روز را یادتان باشد که گفتم روزی سیگار وینیستون در ایران پاکتی ۵ هزار تومان میشود. من در جواب با خنده گفتم چرت و پرت میگویی. اما چند سال بعد حرفش درست از کار درآمد! به هرحال گله آدم ماجراجویی بود.
آیا بعد از اینکه در اواخر دهه هشتاد به ایران آمد و در شمال ساکن شد سری به او زدید؟
نه، تلفنی با هم حرف زدیم. چون آدم آرامی هستم و زیاد از دردسر خوشم نمیآید. واقعیت زیاد با گله قاتی نمیشدم. کلا آدم منزویای هستم و دیر به آدمها اعتماد می کنم.
به هر حال با داشتن چنین روحیاتی گله نمیتوانست در فضای بعد از انقلاب فیلمسازی کند؟
بله، در آمریکا هم کاری کرده بود که مدتی تحت تعقیب اف بی آی بود و بعد از رفتن دوبارهاش به آمریکا زندگی زناشوییاش هم با شکست مواجه شد و دیگر نتوانست در امریکا بماند و دوباره به ایران برگشت.
با توجه به کارنامه کاری چرا شما حتی با مرحوم داریوش مهرجویی و امیر نادری و سایر کارگردانهای موج نو در دهه پنجاه همکاری نکردید؟
داریوش مهرجویی روی انتخاب بازیگران فیلمهایش دقت عمل و نظر درستی داشت و بازیگران فیلمهایش بهترین بازیشان را در فیلمهای او ارائه میکردند. در اغلب فیلمهایی که مهرجویی قبل از انقلاب ساخته بود نقشی مناسب با فیزیک و نوع بازی من وجود نداشت که پیشنهاد همکاری بدهد.
در دایره مینا نقشی که انتظامی بازی کرد تا حدی مناسب شما بود؟
مهرجویی کارگردان بود و باید چنین چیزی را تشخیص می داد.
با جمشید مشایخی چگونه آشنا شدید؟
سال ۵۸ جمشید مشایخی رئیس اداره برنامه تئاتر بود و من بعد از انقلاب به آنجا با سمت کارگردانی منتقل شدم و با هم آشنا شدیم.
و این آشنایی با جمشید مشایخی بعدها منجر به تاسیس دفتر فیلمسازی چهره آزاد شد.
در آن دوران روزی فریدون گله من را به هتلی دعوت کرد که داریوش مهرجویی هم آنجا بود و عنوان کرد که میخواهد دفتر تولید فیلم تاسیس کند و من گفتم با جمشید مشایخی صحبت کردهام که با او دفتری تاسیس کنیم که مهرجویی گفت مشایخی باشد من نیستم. مشایخی را خیلی قبول داشتم و هردو به هم علاقه داشتیم. پیشنهاد تاسیس دفتر را مشایخی داد و گفت ماها بهتر نیاز تولیدات سینما و تلویزیون را برای جذب مردم درک میکنیم و میفهمیم.
آیا رابطه مهرجویی با مشایخی خوب نبود؟
نه چندان و گفت جنس رفاقت مشایخی را نمی پسندم.
مشایخی در هیچکدام از فیلمهای مهرجویی هم بازی نکرد؟
بله، جنس بازی مشایخی را قبول نداشت. گله در آن جلسه گفت من و مهرجویی و فرازمند می خواهیم برویم آمریکا تو هم بیا. که من قبول نکردم.
با این اوصاف به این جمع بندی رسیدید که می توانید همکاری موفقی با مشایخی در دفتری که نام آن را چهره آزاد گذاشتید، داشته باشید؟
بله، کار ماها هنری و فرهنگی است و اهل سیاست هم نبودیم. اعتقاد دارم هنرمند ضمن این که سیاست را میشناسد تا جهانبینیاش کامل باشد، اما از وارد شدن به آن باید دوری کند. بهر حال دفتر تولید راه افتاد و چند کاری تولید شد. اما از جایی به بعد هر طرح و فیلمنامهای را که به تلویزیون ارائه می کردیم رد میشد. یکی از مدیران میانی تلویزیون به من گفت فلان فیلمنامهای که فرستاده بودی را خواندم و تحث تاثیر قرار گرفتم و گریه کردم و دنبال چنین فیلمنامهای بودیم. اما کار از بالا به بن بست می خورد. البته در جلسات، من و مشایخی را کلی تحویل می گرفتند اما بعدا کار گره می خورد و به سرانجامی نمیرسید.
برخی از فیلمهایی که تولید کردید در گیشه شکست خوردند. دلیل این عدم توفیق چه بود؟
فیلم «حرفهای» را با امید برای موفقیت ساختیم. اما چون فروش نکرد، ضرر دادیم و بدهی بالا آوردیم.
کارگردان مناسبی برای فبلم انتخاب نکرده بودید؟
انتخاب کارگردان و با اصرار مشایخی انجام شد. فریدون ژورک که از دوستان صمیمی مشایخی بود، فلاح پور را به مشایخی معرفی کرد و من علی رغم اینکه موافق با این انتخاب نبودم به احترام مشایخی بعد از کلی بحث و گفت موافقت کردم. برای تولید این فیلم در آن زمان ۳۵۰ میلیون تومان بدهی پیدا کردیم.
برای بازپرداخت بدهی چه کاری انجام دادید؟
خوشبختانه ملکیت دفتر مال خودمان بود و فروختیم و بدهی را پرداخت کردیم.
مهربانی و رفیق بازی مشایخی کار دستتان داد؟
منش و اخلاق مشایخی طوری بود کسی که از او تعریف می کرد خوشش میآمد و سریع به او اعتماد می کرد. برای من این شراکت در دفتر چهره آزاد چندان موفقیت آمیز نبود و اگر دفتر تولید را با گله و فرازمند در آمریکا می زدیم شاید شرایطم فرق می کرد. البته نمی شد موفقیت یا عدم موفقیتش را پیش بینی کرد.
در بازیگری تجربههای خوبی با فریدون جیرانی و ایراهیم وحید زاده در فیلمهایی مثل پارک وی و شام عروسی داشتید؟
ابراهیم وحید زاده دفتر و آموزشگاهی داشت و من برایش در آنجا تدریس میکردم و بعد رفاقتمان بیشتر شد و در چند تا از فیلمهایش بازی کردم که همکاری خوبی هم بود و به نظرم ابراهیم وحید زاده در سینما به حقش نرسید. او آدم با دانش و متین و با وقاری بود. من در فیلم هایی که برایش بازی کردم تمام حرف هایش را قبول می کردم زیرا به کارش اعتقاد داشتم.
با محمدرضا هنرمند هم در چند فیلم همکاری موفقی داشتید.
بله ، فیلم «دیدار» به واسطه داستان جذابش (عشق پسری مسلمان به دختری ارمنی) بسیار دیده شد و البته پیرامون فیلم هم کلی حاشیه شکل گرفت. این فیلم اولین تجربه بازی در سینما برای مهران مدیری بود. صحنهای بود که مدیری نزد من میآمد و من از حرفهایش عصبانی می شدم و سیلی به گوشش می زدم و هنرمند اصرار داشت که صحنه باید طبیعی باشد. اما مهران مدیری چون میدانست بعد از مشاجره لفظی من به او سیلی می زنم صورتش را تکان می داد و اینجوری چند برداشت گرفته شد و هنرمند هم بسیار عصبانی بود که صحنه درست از کار نمی آید و نزدیک غروب بود و من به هنرمند گفتم خسته شدم و از فرط تکرار صحنه دیگر حس و حال بازیام از بین رفته و کار را تعطیل کنیم و بگذاریم برای روز بعد که با انرزی سر صحنه حاضر شویم. هنرمند فکری کرد و به من گفت فکری دارد که باید کمکش کنم و رو به مدیری گفت صحنه را یکبار دیگر میگیریم البته این بار احتیاجی به نواختن سیلی وجود ندارد و در خلوت به من گفت با اشاره من دو تا سیلی محکم نر و ماده به مدیری بزنم. مدیری از اینکه این تصمیم را هنرمند گرفته خوشحال شد و با انرژی آمد جلوی من ایستاد و فیلمبرداری شروع شد و من با اشاره هنرمند دو تا چک محکم زدم و سکانس مورد تایید هنرمند قرار گرفت و من بعد از خاتمه کار صورت مدیری را بوسیدم و البته بعد از این همکاری دیگر فرصت همکاری دیگری با مدیری پیدا نکردم.
در کنار تجارب موفق بازی در سینما چند تجربه ناموفق هم مثل «زم حریر» داشتید.
علی روئین تن کارگردان با انرژی و خوبی بود و من دوستش داشتم و برای فیلم خیلی زحمت کشید. اما موضوع فیلم باعث حرف و حدیث و نقدهایی در مطبوعات علیه فیلم شد. همه بازیگران تمام تلاششان را انجام دادند. برای من «زم حریر» تجربه خوبی بود و از آن راضی هستم.
با سعید سهیلیزاده هم در تلویزیون در سریالهایی مثل «پیلههای پرواز» همکاری موفقی داشتید.
«پیلههای پرواز» را در دفتر خودمان تولید کردیم. سهیلی زاده در تلویزیون جزو چند کارگردان موفق و استاندارد است.
فیلم «پارک وی» با توجه به ژانرش و حضور بازیگران مطرح فیلم موفقی در زمان اکرانش بود؟
جیرانی احاطه زیادی به سینما و مسائل مربوط به آن دارد و فیلم سینمایی «پارک وی» جزو اولین تجربه های موفق سینمای ایران در ژانر درام روانشناسانه بود.
با توجه به روحیاتی که از شما می شناسم هیچ وقت برای گرفتن نقش سراغ کارهای نامتعارف و کلیشهای نرفتید.
تا به امروز هیچ وقت برای گرفتن نقشی با تملق و یا چاپلوسی فلان تهیه کننده به دفترش نرفته ام و روحیاتم با این کارها جور نبوده و نیست.
در اغلب نقشهایی که بازی کردهاید شمایل قابل احترامی از پدر ایرانی خوش پوش و مرفه، با ظاهری آراسته و با روحیات آرام و متین را بازی کردهاید.
خوشحالم که توانستهام نقش های خوبی بازی کنم که این برداشت نزد شما به وجود بیاید.
چه نقشهایی را دوست داشتید بازی کنید اما به شما پیشنهاد نشد؟
نقشهای آدم طبقه پایین و فرودست جامعه که برای بقا و نجات خانوادهاش تلاش می کند. اما در سینمای ایران همیشه این چالش وجود دارد که به بازیگر فقط در نقش هایی که موفق بوده امکان بازی داده می شود و قدرت ریسک پذیریشان پایین است.
به چه دلیل موقعی که دفتر تولید داشتید و می توانستید چنین کاری انجام بدهید و از کارگردان ها بخواهید چنین نقشی به شما بدهند، انجام ندادید؟
هیچ وقت در پروسه انتخاب بازیگران فیلم هایی که تولید کردیم دخالت نداشتم و من دست کارگردانم را باز میگذاشتم تا طبق نظراتش بازیگران را انتخاب کند.
سالهای آخری که مرحوم مشایخی بیمار بود سری به او زدید؟
بعد از ورشکستگی دفترمان مقداری رابطه بین ما شکر آب شد و ارتباطمان کم رنگ شده بود وبرخی از روحیاتمان ازهم فاصله پیدا کرده بود.
این روزها به چه کارهایی مشغول هستید؟
فیلم میبینیم و کتاب ترجمه می کنم.
احمد محمد اسماعیلی
There are no comments yet