پوریا گلستانی:
این اثر در جهان پست مدرن شکل گرفته است
این اثر در جهان پست مدرن شکل گرفته است. من و شما امروز انسان جهان پست مدرن هستیم.
نمایش «کمدی الهی» که در سالن مجموعه فرهنگی کاخ هنر روی صحنه میرود دور دوم اجراهایش را با حضور یاسر خاسب در حالی آغاز کرده که در دور اول ۳۰ اجرای موفق را پشت سر گذاشته است. در ادامه گفتوگوی خبرنگار صبا با کارگردان این نمایش را میخوانید. سفر تئاتری پوریا گلستانی از اولین نمایشی که دید آغاز شد و بعدها به عنوان بازیگر در چند پروژه با مرحوم مصطفی عبداللهی همکاری کرد. او در سال ۹۵ پروژهای به نام گربه سیاه را نوشته و کارگردانی کرد و پس از موفقیت این پروژه نمایشهای قاسم آباد، او زیباست و آهو تا کمدی الهی که امروز روی صحنه است را کارگردانی کرده است.
ایده کمدی الهی چگونه شکل گرفته است؟
فکر میکنم اولین بار ۲۰ ساله بودم که کتاب کمدی الهی دانته را خواندم و سفر او به جهان مردگان برایم بسیار جذاب بود. گورستانی در روستای ما وجود داشت که من بعد از خواندن کمدی الهی هر شب به آنجا میرفتم و به این میاندیشیدم که در دنیای زیر خاک و دنیای پس از مرگ چه میگذرد و چگونه است. ایده کمدی الهی از آنجا شروع شد حتی پروژه قاسم آباد هم به تاثیری که من از این اثر گرفتهام مربوط بود اما بعد از مدتها، سال پیش حس کردم که هنوز کارم با کمدی الهی پایان نیافته و دوستانم حمید رشید، سپاس رضایی، سیاوش رستمی و… را جمع کردم تا کار را بسازیم. در ابتدا هیچ متنی وجود نداشت و میخواستیم بر اساس کمدی الهی و کانسپت دوزخ، برزخ و بهشت کار بسازیم و پیرو آن شروع به اتود زدن کردیم و به مرور و رفته رفته اثر شکل گرفت. یکی از جذابیتهای این پروژه برای من این است که همه آنچه در صحنه میبینید همه داخل همین سالن بود و ما هیچ چیزی به جز توپهایی که در صحنه هستند به آن اضافه نکردیم و از هر آنچه که در اطرافمان بود استفاده کردیم تا این اجرا شکل بگیرد.
آیا از ابتدای شروع اجراها تا این لحظه اثر تغییراتی نیز داشته است؟
اساساً اگر شما دو شب پشت سر هم این اجرا را ببینید به وضوح شاهد تغییر در هر اجرا خواهید بود و این خاصیت این نوع از مواجهه با تئاتر است. ما یک سری خطوط اصلی داریم که از آن عدول نمیکنیم اما دستمان را در باقی موارد باز گذاشتهایم و از بداهه استفاده میکنیم.
آیا در مسیر خلاقیت با محدودیت هم مواجه بودید و تا چه حد توانستید خلاقیت خود را اجرایی کنید؟
اصلاً این اجرا با محدودیت ساخته شده است. در واقع ما به این فکر میکردیم که اگر بخواهیم یک دکور ساده بسازیم باید یک هزینه ۲۰۰ میلیونی در نظر بگیریم و از طرفی هم نمیدانستیم که خروجیای که میخواهیم را به ما خواهد داد یا نه. بنابراین تصمیم گرفتیم با متریالی که در خود سالن وجود دارد اثر را بسازیم و هزینه برای ساخت نکردیم و محدودیت در این راستا به ما بسیار کمک کرد. در مورد اینکه به چه حد از خلاقیات در اجرا رسیدیم میتوانم بگویم که این اثر برای من یک تجربه است و مدعی نیستم که خلاقیتی در آن اتفاق میافتد و پدیده کمدی الهی که امروز میبینید صرفاً تجربه جمعی گروه ماست.
شاید هنوز آثاری که بدون دیالوگ، کم دیالوگ و حرکت محورند برای مخاطب ایرانی مانوس نباشد. به نظر شما مخاطب برای درک بهتر از اثر شما چگونه باید با آن مواجه شود؟
من معتقدم که باید بدون هیچ پیش فرضی وارد سالن نمایش شویم و نه با این تفکر که تئاتر باید اینچنین یا آنچنان باشد بلکه باید خودمان را تماماً به دست گروه اجرایی و اثر بسپاریم تا بتوانیم از آن لذت ببریم. گاهی اوقات اثر ما را درگیر نمیکند حال چه دیالوگ محور باشد یا نه و گاهی میتواند درگیر و با خود همراه کند و باز چه دیالوگ محور باشد یا نه باید دید که رابطه حسی و شهودی ما با اثر چگونه است. البته که مخاطب در حال حاضر چندان به دیدن پروژههای این چنینی عادت ندارد ولی خوب ما هم چارهای نداریم جز اینکه این آشنایی را برای تماشاگر به وجود بیاوریم. زمانی افرادی در این اتمسفر فعالیت میکردند و خیلی هم درجه یک بودند مثل رضا ثروتی که امیدوارم دوباره کار کنند اما مسئله من این است که کیفیتی که به دست آمده نباید از بین برود و مسیری که ایجاد شده نباید پایان یابد و حتماً باید سراغ این شکل از آثار برویم تا کار دیده شود. تصورم این است که در همه جای جهان سعی میکنند تنوع کاریشان را بالا ببرند و گسترش دهند اما در ایران الگوها ما را به سمتی میبرند که بیشتر به سمت یک شکل و گونه از تئاتر تمایل داشته باشیم اینکه عدهای بیایند و با کمترین زحمت صرفا با تعدادی دیالوگ اثری را بسازند. حال نکته اینجاست که گاهی اوقات تماشاگر نیز آمادگی مفهوم جدید یا شاید بهتر است بگویم شکل جدیدی را ندارد در حالیکه ایجاد کردن اشکال گوناگون در عالم هنر باید وجود داشته باشد.
به نظر میرسد که مخاطب پرفورمنس یا آثار حرکت محور باید کمی صبورتر باشند چرا که گره گشایی و رسیدن به معنا از طریق زبان بدن و تصاویر کمی کندتر از زبان گفتار و دیالوگ است.
در فرهنگمان این بعد فرهنگ شفاهی و گفتوگوی قصهوار وجود دارد و باعث میشود که مخاطب به دنبال یک خط داستانی باشد و ما هم در این اثر تلاش کردهایم یک خط داستانی را رعایت کنیم و من دوست دارم به تعداد مخاطبانم برداشت وجود داشته باشد چون فکر میکنم بخشی از کار هنر ایجاد تخیل است.
در این اثر از اصوات جهان مدرن و تکنولوژیک در کنار موسیقی کلاسیک بهره بردهاید آیا این ادغام برای به چالش کشیدن ناخودآگاه ذهن ما نسبت به مفهومی به نام آفرینش است با توجه به ارجاعی که به تابلوی مشهور آفرینش هم دارید؟
این اثر در جهان پست مدرن شکل گرفته است. من و شما امروز انسان جهان پست مدرن هستیم و خاصیت جهان پست مدرن در عالم هنر چیدمان است. حقیقتش من خودم را چهارچوبی قرار ندادم که بخواهم این کار صرفاً موسیقی کلاسیک داشته باشد یا موسیقی دیگری، ما لحظهها را دیدیم و شنیدیم در لحظههایی با یک بشکه صدا تولید میکنیم و در جای دیگر به موسیقی ویوالدی گوش میدهیم و اگر کار بتواند چفت و بست این تضاد را ایجاد کند جالب میشود، تلاش ما در این بود که این عناصر متضاد را کنار هم چیدمان کنیم و یک حظ شنیداری و بصری ایجاد کنیم.
اشتیاق و مشارکت مخاطبان در پایان کار شخصاً مرا به یاد لحظات پرشور مخاطبان کلیسای سیاه پوستان که به همراه هم آوازهای الهی سر میدهند انداخت.
به نظر من این دنیا یک بازیست، بودنمان، هستی، روابط این دنیا، هر آنچه که وجود دارد و حتی آنچه که ما در صحنه ارائه میکنیم، ممکن است که شکل این بازیها متفاوت باشد اما تمام این ماجراها در نهایت یک بازی است و این پروژه کمدی الهی نیز از ابتدای شکلگیریاش مانند یک بازی بود و ما در زمان ساخت آن به این فکر میکردیم که بهشت چیست و به این رسیدیم که بهشت یک لحظه با کیفیت است و حالا آن لحظه با کیفیت به سادهترین شکل برای ما مثل یک بازی کودکانه در پایان اجرا ایجاد میشود و مخاطبمان نیز پس از اینکه پی میبرد تمام آن رنجها و مراحلی که در طول اثر شاهد آن بوده در نهایت یک بازی است که باید از آن لذت برد با ما همراه میشود و در نهایت بهشت برای ما حظ یک لحظه با کیفیت شد.
مریم عظیمی
There are no comments yet