روزنامه صبا

روزنامه صبا

گفت‌وگو با عوامل «حق با مردم بود»

نمایشی که مخاطب را نشانه می‌رود


نمایش «حق با مردم بود» به کارگردانی علی نیکزاد با حضور چهره‌های مطرح تئاتر این روزها روی صحنه نوفل‌لوشاتو در حال اجراست.

نمایش «حق با مردم بود» به کارگردانی علی نیکزاد و تهیه‌کنندگی احسان میرزاابوالحسنی با حضور چهره‌های مطرح تئاتر مثل سیدجواد یحیوی، محسن زرآبادی، سعید داخ، یعقوب صباحی، آرام نیک‌بین و… که نگاهی نو به نمایشنامه مشهور «دشمن مردم» اثر جاودانه هنریک ایبسن دارد، این روزها روی صحنه نوفل‌لوشاتو در حال اجراست. در خلاصه این نمایش که از ۱۸ مرداد اجراهای خود را آغاز کرده و تا ۲۳ شهریور ماه ادامه خواهد داشت، آمده است: تصور کن! خطری پنهان عزیزانت را تهدید می‌کند تو این حقیقت مهم را کشف می‌کنی آن را به دیگران می‌گویی و منتظر تشویق آنهایی، اما اتفاقاتی می‌افتد که هرگز انتظارشان را نداشتی. اجرای این نمایش خبرنگار صبا را بر آن داشت تا گپ و گفتی با کارگردان و بازیگران این نمایش داشته باشد که در ادامه می‌خوانید.

علی نیکزاد، کارگردان: فلش را به سمت مردم گرفتیم

از دراماتورژی و تغییراتی که اعمال کردید بگویید.

متن «دشمن مردم»، یک حرف محوری دارد و من خیلی دلم می‌خواست آن حرف را روی صحنه بیاورم. منتها اشکالی وجود داشت و آن هم این بود که این متن، متن امروزی نیست و طبیعتاً یک جاهایی با آنچه که امروزه، ذائقه مردم ایران و مخاطب فارسی زبان است خیلی فاصله دارد. برای همین تلاش کردم تا این متن را به آنچه که امروز مخاطب فارسی زبان فکر می‌کند نزدیک کنم. در ابتدا یک سری از پرسوناژ‌ها را حذف کردم و یکی، دو پرسوناژ با بازی‌های کوتاه افزودم و بعد روی سرنوشت نهایی تغییراتی ایجاد کردم. در نهایت آنچه که شما در نمایش «دشمن مردم» می‌خوانید با آنچه که در نمایش «حق با مردم بود» می‌بینید ۱۸۰ درجه متفاوت است.

به نظر می‌آید در کاراکتر پردازی‌ها از آن آرمانگرایی ایبسن فاصله گرفته‌اید.

بله کاراکترها و داستان را کاملاً واقعی دیدم، اصلاً آرمانی به آن نگاه نکردم و به کاراکترپردازی قهرمان داستان عمق نیز دادم یعنی همان جاه طلبی که در او وجود دارد و با اتفاقاتی که شکل می‌گیرد ممکن است خودش را بیشتر نشان دهد.

 نکته دیگر نقد سنگینی است که شما به مدیا وارد کرده‌اید و مدیا را به عنوان ابزاری در دست قدرت نشان می‌دهید که در پشت حقیقت طلبی پنهان می‌شود اما به قدرت خدمت می‌کند.

من سال‌های طولانی کار رسانه انجام دادم و به عنوان کسی که از این حوزه می‌آیم خیلی متاسفم که به چنین نگاه و موضعی رسیده‌ام. البته که نمی‌خواهم بگویم که تمامی رسانه‌ها اینگونه هستند اما به ویژه در سال‌های اخیر از رسانه‌های جریان اصلی، رسانه‌های مهم دنیا و رسانه‌هایی که همه به آنها ایمان داشتیم و فکر می‌کردیم که امکان ندارد خلاف بگویند نمونه‌هایی را دیدیم. نمایش‌ها و سیرک‌های بزرگی را دیدیم که توسط این رسانه‌ها به راه افتاد نه در مورد کشورمان، اما در سطح جهان مثلاً در مورد رسانه‌هایی مثل نیویورک تایمز یا سی ان ان و رسانه‌های مهمی که اعتماد مخاطب را جذب کردند با این مسئله مواجه شدیم و دیدیم که در برهه‌های مختلف چه نمایش مضحکی را ایجاد می‌کردند، تغییرات و تحولات مهم سیاسی که در گوشه‌ای از دنیا رخ می‌داد را نادیده می‌گرفتند و به چیزهایی می‌پرداختند که کاملاً بی‌اهمیت بودند و این کاریست که در حال حاضر نیز رسانه‌ها انجام می‌دهند.

 در مورد کاراکتر فیلیپ چه دیدگاهی دارید؟

به نظرم ما به ازای کاراکتر فیلیپ را در جامعه بسیار می‌بینیم و حتی می‌توان از نمونه‌های مشابه این کاراکتر به راحتی نام برد. این کاراکترها همه جا هستند آدم‌هایی که دیده نمی‌شوند اما ساختارهای فاسد را رهبری می‌کنند. در این نمایشنامه می‌بینیم که همه شهردار را زیر سوال می‌برند و زیر ذره بین همگانی است اما در واقع این افرادی مثل فیلیپ هستند که شهر را هدایت و جهت دهی می‌کنند و تعیین می‌کنند چه اتفاقی بیفتد. به شکل خیلی حیرت انگیزی این دو طرف یعنی نهاد اداره شهر با سایه‌هایی که در پشت پرده هستند اتفاقات را جهت دهی می‌کنند و به یک همزیستی رسیده‌اند و یا کاری به کار هم ندارند یا با هم کار می‌کنند و یک رابطه مستمر بین آنها وجود دارد. فیلیپ، نماد چنین ساختاری است که فساد را مدام باز تولید می‌کند و من شروع این چرخه باز تولید فساد را از کاراکتر ویلیام که می‌خواهد به هنریک که مجری رادیو است و در ادامه هنریکی که می‌خواهد به مارسل مجری پیشین رادیو که به پایتخت رفته و برای خودش کسی شده تبدیل شود، در نظر گرفتم و سر دیگر این چرخه نیز جفرسونی است که ویلچر فیلیپ را می‌آورد و دو فردی که در شهر فریاد می‌زنند و راهپیمایی‌ها را سامان دهی می‌کنند و همه این‌ها یک شبکه فساد هستند که توسط فیلیپ اداره می‌شوند.

طراحی صحنه کار هم از اهمیت زیادی برخوردار بود از ایده و معانی که در بر داشت بگویید.

این نمایشنامه پر از حرف و دیالوگ است و اتفاق‌ و حرکت‌هایی که مد نظر ما بود کمتر در متن اولیه وجود داشت. بنابراین از همان ابتدا که سراغ این متن رفتم به شیوه اجرایش بسیار فکر کردم و اینگونه دیدم که روابط و مناسبات در جلوی صحنه کاملاً رئال و واقعی باشد اما آنچه که در پشت اتفاق می‌افتد کاملاً مفهومی و برخلاف آنچه که روی صحنه است باشد. در طول نمایش و همانطور که از نام نمایش «حق با مردم بود» نیز برمی‌آید، می‌بینید که ما مدام همه چیز را به مردم ارجاع می‌دهیم بنابراین صحنه را به شکلی طراحی کردیم که به مانند فلشی باشد که به سمت مردم است. در راستای صحبت‌هایی که با آقای یزدانی طراح صحنه کار انجام دادیم ارتفاع صحنه را خیلی بالا و حجم‌ها را بزرگ در نظر گرفتیم تا این مفهوم را تداعی کند که ساختارها انسان‌ها را می‌بلعند و انسان‌ها در این ساختارها گم اند. اینکه ساختار مهم است و آدم‌ها تک به تک مهم نیستند و این آن چیزی بود که من در صحنه دیدم و بر خلاف چیزی است که در نمایشنامه «دشمن مردم» دیده می‌شود. انسان بسیار مهم است ولی من تلاشم را کردم تا با همکاری طراحی صحنه و بر اساس اندازه بلک باکس نوفل‌لوشاتو صحنه را به گونه‌ای طراحی کنیم که گویی انسان دارد مغلوب این ساختارها می‌شود.

 از تهیه کننده کار آقای احسان میرزاابوالحسنی و اینکه این همکاری چگونه شکل گرفت بگویید.

ایشان تهیه کننده‌ای از بخش خصوصی واقعی هستند. متاسفانه در حوزه فرهنگ به خصوص حوزه سینما و تئاتر شاهد ورود سرمایه‌هایی هستیم که ظاهرش خصوصی است اما انگار که خیلی هم خصوصی نیست. اما سرمایه این کار از کارکرد و سرمایه شخصی خود آقای ابوالحسنی است که آوردند و برای تولید یک پروژه نمایش هزینه کرده‌اند و طبیعتا هزینه‌ها از برآوردهای‌مان خیلی بالاتر رفت بخصوص که مارکت تئاتر هم محدود است و مارکت سوددهی نیست. خوشبختانه این دغدغه خود تهیه کننده بود که می‌خواستند یک پروژه نمایشی کار کنند و من نمی‌دانم که در پایان این کار باز هم بخواهند در یک پروژه نمایشی سرمایه‌گذاری کنند و همان دغدغه و انگیزه را خواهند داشت تا سراغ پروژه بعدی بروند یا خیر اما برای این نمایش با انگیزه بسیار خوبی آمدند و از ابتدا تا همین امروز خیلی کمک و حمایت می‌کنند و هر شب اجرا در کنارمان هستند.

  سخن پایانی

این کار اصلاً کمدی نیست هرچند که لحظات با مزه هم دارد ولی یک نمایش یک ساعته است که بعید می‌دانم کسی از دیدنش پشیمان شود. وقتی مخاطبان در حال ترک سالن هستند من تلاش می‌کنم تا با چند نفر از آنها گپ بزنم و تاکنون دیده‌ام‌ که عموماً خوشحالند که یک ساعت وقت گذاشته و به دیدن این تئاتر آمدند. واقعیت این است که این توصیفی است که می‌توانم از این چند شب اجرا بدهم. بنابراین به دوستانی که می‌خواهند یک کار غیر کمدی ببینند و به دنبال دیدن یک کار در فضای جدی‌تر هستند نمایش «حق با مردم بود» را پیشنهاد می‌کنم و از دوستانی که نمایش را دیده‌ و این مصاحبه را می‌خوانند هم تقاضا دارم با توجه به اینکه صفحه تیوال این روزها برای نمایش‌ها بسیار مهم است اگر دوست داشتند نظرشان را در دیوار و روی صفحه نمایش‌مان بنویسند.

 

 

سیدجواد یحیوی، بازیگر: جاه‌طلبی پاشنه آشیل دکتر اریکسن است

کاراکتر دکتر اریکسن از چه جهاتی برای شما جذابیت داشت و برای نزدیک شدن به آن به چه مواردی بیشتر دقت کردید؟

در واقع هر نقش، انسانی در یک موقعیت خاص است و اساسا به این دلیل که در آن موقعیت خاص قرار گرفته قصه‌اش برای ما تماشایی و شنیدنی می‌شود وگرنه که انسان‌ها هر روز و هر لحظه درگیر ماجراهای متنوع هستند. درگیر انتخاب‌ها و مبارزاتشان پای آنچه که فکر می‌کنند که ایستادن برایشان درست است یا خیر و در نهایت اینکه چه چیزهایی در وجودشان باعث می‌شود که موفق بشوند به پای این اعتقادات بایستند یا خیر!  اما نگاه من این بود که شخصیت دکتر صرفاً یک شخصیت قربانی سفید نباشد. یعنی همه چیز در مورد او درست، دقیق، کامل و موجه و او صرفاً یک قربانی نباشد. بلکه ما باید با انسانی مواجه می‌بودیم که در این ماجرا ممکن است خطاهایی نیز داشته باشد. بنابراین از زمینه‌ای که در این متن ایجاد شده بود برای اینکه کاراکتر دکتر کمی جاه طلبانه به موضوع نگاه کند و در موضوعی که کشف کرده حتی آینده بهتری را برای خودش ببیند بهره گرفتم و با کمک آقای نیکزاد، مشورت و توافق ایشان از این ویژگی به عنوان یک رگه تلخی، تیرگی، پلیدی و چه بسا به عنوان پاشنه آشیل دکتر بهره گرفتیم و این مسئله را بولد کردیم وگرنه دکتر کاراکتری است که در معرض حقیقتی قرار گرفته و آن حقیقت و واقعیت را می‌شناسد و به آن ایمان دارد. اما مجموعه روزگار مایلند که این واقعیت کتمان شود. اینکه او چقدر بتواند با واقعیتی که می‌داند ریشه در حقیقتی دارد، زندگی کند و اینکه تا کجا می‌تواند مقاومت کند و چه چیزهایی او را از میدان مبارزه بیرون می‌کند می‌تواند در مورد این شخصیت  محل توجه باشد برای همین من بیشتر از این پنجره به دکتر نگاه کردم.

 در نمایش «فین‌جین» هم که به تازگی دور اجراهایش تمام شده با آقای زرآبادی همکاری کردید. در طول نمایش این سوال در ذهنم بود تجربه کار کمدی چه چالشی را ممکن است سر راه دو بازیگر در اجرای یک اثر جدی و رئال ایجاد کند.

به هر حال ما در ورای این تجربه بازیگری با هم دوستیم و در خارج از فضای نقش‌مان معاشرت داریم که با توجه به روحیات ما همیشه لحظات شاد و انرژیکِ خندان و پر از شوخی و بازیگوشی به وجود می‌آید. به همین دلیل چه نقش کمدی بازی کنیم یا غیر کمدی، جدی و تراژدی، فضای بیرون از آن نقش فضایی است که باز به همان فضای دوستی ما مربوط می‌شود. اتفاقاً آقای زرآبادی پیشنهاد خود من برای این نقش بودند و جالب است که من و محسن راجع به این موضوع با هم صحبت کردیم. راجع به اینکه ما در همین اواخر از یک نمایش طنز ایرانی بیرون آمده‌ایم و اینکه مخاطب بلافاصله ما را دوباره کنار هم ببیند می‌تواند تداعی تصویری و موضوعی کند. صحبت‌ ما به روی این بود که چه کنیم تا گرفتار این دام نشویم و تصمیم گرفتیم هر دو در تلخی فضای این متن جدید و اینکه شانس این را داریم یک ارائه کمی کلاسیک‌تر و فرنگی‌تری از این نمایشنامه داشته باشیم سر کنیم  و هر دو در لحن، شوخی‌ها و لحظه‌های‌مان هرگز ایرانی نشویم و در جستجوی خنده گرفتن از تماشاچی نباشیم که من در فضای دکتر به سادگی موفق به انجامش بودم و محسن در فضای فیلیپ این کار برایش سخت‌تر بود. یعنی به خاطر شرایط فیزیکی که برای نقش فیلیپ پیش بینی شده و موقعیتی که در آن دارد و همینطور ارائه محسن که همچنان یک شیرینی‌هایی دارد که ممکن است لبخندی هم از تماشاگر بگیرد، لبخندی که قهقهه نیست و حتی بسیاری از مواقع زهرخند یا خنده تلخ است. برای همین این دو تا نکته را علاوه بر همه مهارت‌هایی که برای نزدیک شدن به نقش به کار می‌گیریم در نظر گرفتیم. در واقع ما نسبت به این دو نکته احساس خطر کردیم و به هم پیشنهاد دادیم که حواسمان باشد و مراقبت کنیم. همین بود که در لحن و ایستائی ارائه‌مان ایرانی نشویم و با مختصات نمایش ایرانی نسبتی نداشته باشیم و دوم اینکه سعی نکنیم از مخاطب خنده بگیریم که فکر می‌کنم تقریباً موفق شدیم. حتی محسن زمانی که در ابتدا برای این نقش شروع به اتود زدن کرد اتودهای بسیار بانمک‌تری که می‌توانست خنده بگیرد اجرا کرد ولی بعد آرام آرام آنها را حذف کرد.

 

 

آرام نیک‌بین، بازیگر: کاراکتر مطیع کاترین برایم چالش برانگیز بود      

چه مولفه‌هایی برای نقش خانم اریکسن در نظر گرفتید و بخش چالش برانگیزش چه بود؟

با توجه به اینکه کار رئال است فیزیک بدنی و شیپ خاصی از بدن برای این کاراکتر مد نظر نیست و بیشتر آن حالت ایستایی و قرار گرفتن بدن در صحنه و حضور درست سر میزانسن و چرخش‌های بدنی مورد استفاده بود. از آنجایی که  داستان در اسکاندیناوی می‌گذرد و به هر حال از لحاظ قد و قواره به نوعی خانم‌های آن منطقه در قالب و اندازه خودم هستند از این نظر چالش خاصی نداشتم. ما دکور خیلی سنگینی داریم که رفت و آمد کردن و میزانسن رفتن در این دکور با دیالوگ‌های سرضربی که کارگردان برای‌مان در نظر گرفتند کمی برایمان چالش ایجاد می‌کرد. کاترین در کل یک زن بسیار مظلوم، خانه‌دار و مطیع شوهر است که همین مسئله به نوعی برای من چالش بود و چون من همیشه نقش زنانی که خیلی قدرتمند قوی و تاثیرگذارند را بازی کرده‌ام، چنین زن تابع همسر آرام و مظلومی برایم کمی چالش برانگیز بود. برای همین یک صدای زیر شنگول که صدای شادی و مناسب یک مادر خانواده بود را برای این نقش انتخاب کردم. صدای زنی که نوع دیالوگ گفتن،  لبخند زدنش و ایستایی‌اش روی صحنه خودمانی بودن و یک زن خانه‌دار بودن را به ذهن مخاطب متبادر کند.

 آیا نقش پردازی یک زن بومی و زنی که به جغرافیای دیگری تعلق دارد با هم تفاوتی دارند؟

بله صد در صد تفاوت دارد. بخصوص از نظر من که بیشتر کارهایم بر اساس متن‌های خارجی بوده و می‌توانم بگویم که مجموعا شاید دو یا سه متن ایرانی کار کرده باشم. شما در اولین قدم به عنوان یک بازیگر باید اقلیمی که کاراکتر به آن تعلق دارد را بشناسید. همانطور که می‌دانیم لحن کار خارجی هم باید با کار ایرانی فرق کند. به قول مرحوم استاد سمندریان وقتی شما یک نقش ایرانی بازی می‌کنید باید لحن‌تان به گونه‌ای باشد و وقتی یک نقش خارجی را بازی می‌کنید به گونه دیگر. البته منظور این نیست که  حالت دوبلوری و رادیویی باشد نه بلکه باید آن پرنسیپ رئال بودن همچنان حفظ شود اما به گونه‌ای باشد که مخاطب متوجه شود این کاراکتر در اقلیمی غیر از اقلیم آشنای من زندگی می‌کند. یکی از نکات مهم این است که باید حتماً تبارشناسی کنید و ویژگی‌های مردم‌شناسی کاراکتر را در بیاورید. اینکه از چه قومیتی می‌آید، چگونه رفتار می‌کند، آیین‌ها، آداب و رسومشان چگونه است، اتفاق این نمایش در چه سالی به وقوع می‌پیوندد و آدم‌های آن کشور در آن سال به خصوص چه کنش‌هایی داشتند و چه اتفاقاتی را از سر گذرانده‌اند و همه این‌ها بسیار اهمیت پیدا می‌کند. نروژ کلاً کشوری است که به لحاظ اقلیم بسیار متفاوت است و جدال‌های فمینیستی در آن کشور بسیار پررنگ است.  ایبسن یکی از نویسندگانی است که کاراکترها و زنان نمایشنامه‌هایش، زنان بسیار تاثیرگذاری هستند البته به غیر از کار «دشمن مردم» که به صورت زیر لایه زنان را مورد بررسی قرار می‌دهد. بنابراین شما باید همه این ویژگی‌ها را بدانید تا بتوانید از عهده نقش درست بربیایید و بعد از آن هم اگر طراح گریم و لباس کارشان را درست بلد باشند می‌توانند به اینکه شما بهتر نقش را پیاده کنید، خیلی کمک کنند.

 سخن پایانی

ایبسن یکی از نویسندگان دنیای مدرن و یکی از بزرگان سبک رئال است و آنچه که می‌نویسد دغدغه‌های جهان شمول است. دغدغه‌هایی که همیشه و همه جا هست و می‌توان گفت که تقریبا در تمام کشورها تاریخ انقضایی برای آثارش وجود ندارد. بنابراین مخاطب حتی مخاطب عام خیلی راحت می‌تواند با آثار ایبسن ارتباط برقرار کند و با دراماتولوژی که آقای نیکزاد، کارگردان کار روی متن داشتند و بازنویسی مجددی که انجام شده مناسبات این نمایش خیلی به آنچه که در کشور خودمان و حتی به شکل گسترده‌تر در خاورمیانه اتفاق می‌افتد نزدیک شده است.  بنابراین فکر می‌کنم همه مخاطبان عام و خاص که آن یک ساعت را به تماشای کار ما می‌نشینند اوقات خوبی خواهند داشت و حتماً با تفکر از سالن بیرون خواهند رفت. در آخر دعوت می‌کنم بیایند و کار را ببینند و مطمئن باشند که چیزی را از دست نمی‌دهند.

 

مریم عظیمی

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است