روزنامه صبا

روزنامه صبا

گفتگو با عوامل «در جهنم باران نمی‌بارد»

تلاش برای بقا زیر سایه جنگ!


 فیلم «در جهنم باران نمی‌بارد» اولین تجربه بلند سینمایی زهرا شاه‌حاتمی به عنوان کارگردان است.

فیلم «در جهنم باران نمی‌بارد» اولین تجربه بلند سینمایی زهرا شاه‌حاتمی به عنوان نویسنده و کارگردان است که از جشنواره‌های مهمی مانند «سینه کوئست» آمریکا که مورد تایید اسکار است جایزه بهترین فیلم از نگاه جهانی را دریافت کرده و این روزها در بخش سینمایی گروه هنر و تجربه اکران می‌شود. در این فیلم چند مرد و زن را در زمان و مکان نامشخصی می‌بینیم که در انتظار تعیین سرنوشت شاید آخرین جنگ جهان هستند… . نادر فلاح، علیرضا کمالی، پانته‌آ سیروس، اسماعیل خلج و… بازیگران نام آشنایی هستند که در این اثر به ایفای نقش پرداخته‌اند. در ادامه گفت‌وگوی خبرنگار صبا با عوامل این فیلم را می‌خوانید.

 

زهرا شاه‌حاتمی کارگردان: سینما برای من زبان تصویر است

زهرا شاه‌حاتمی سینما را بدون در نظر گرفتن علی شاه‌حاتمی می‌توان تعریف کرد؟

در مورد سینما من خیلی از پدرم آموختم اما سبک فیلمسازی من و پدرم با هم بسیار متفاوت است. من برای فیلم «پرواز مرغابی‌ها» چندان تشویق نشدم و همه فکر می‌کردند که پدرم خودش فیلمنامه را نوشته و فقط اسم من روی فیلمنامه است و این برای من خیلی سخت و سنگین بود. اما برای فیلم «در جهنم باران نمی‌بارد» از آنجایی که خودم کارگردان و نویسنده بودم، پدرم تهیه کننده بود و همسرم سرمایه‌گذار و همه چیز در دست خودم بود و این جهت کمی راحت‌تر بود. اما من با تارانتینو عاشق سینما شدم و با برگمان عاشق فیلم ساختن. برگمان تاثیر بی‌نهایت بزرگی در نگاه من به سینما داشت و سینمای دهه ۷۰ و ۸۰ اروپا را بسیار دوست دارم و فکر می‌کنم که فیلمم به شدت از این سینما تاثیر پذیرفته است.

ایده اولیه ساخت این فیلم چگونه شکل گرفت؟

پدرم در حال ساخت فیلمی در یک لوکیشن بود و من آنقدر به این لوکیشن که یک کارخانه‌ متروکه بود علاقه‌مند شدم که در عرض چند روز فیلمنامه‌ای نوشتم و فیلم کوتاهی ساختیم. اما این لوکیشن از ذهن من بیرون نمی‌رفت و دوست داشتم که از تمام نقاط این لوکیشن استفاده کنم بنابراین به این فکر افتادم فیلمی بلند در این لوکیشن بسازم. در حین صحبت‌ها با پدرم، ایشان گفتند که زهرا فکر کن بیرون از این لوکیشن جنگی در جریان باشد. این جمله روی من خیلی تاثیر گذاشت و وقتی به آمریکا برگشتم فیلمنامه را نوشتم. البته در طول نوشتن فیلمنامه نیز پدرم خیلی به من ایده می‌دادند. روش فیلمنامه‌نویسی من این گونه است که در ابتدا فیلمنامه را بدون دیالوگ می‌نویسم چون دلم می‌خواهد تصاویرم باشند که حرف می‌زنند. این فیلمنامه هم در ابتدا دیالوگ بسیار کمی داشت اما پس از مشاوره‌هایی که داشتم به این نتیجه رسیدم که شاید در این حد کم دیالوگ بودن فیلم ارتباط برقرار کردن را برای مخاطب سخت کند. فیلم‌های که من پیش از این ساختم ۱۰۰ ثانیه‌ای بودند و هیچ کدام دیالوگ نداشتند چرا که سینما برای من زبان تصویر است و دوست ندارم از دیالوگ استفاده کنم بلکه می‌خواهم تصویر حرف بزند تا بیننده با نگاهش ارتباط برقرار کند.

برای من فیلم جنبه تئاتریکال داشت که به نظرم به خاطر ویژگی‌های طراحی صحنه بود.

شاید جنبه تئاتریکال که به آن اشاره می‌کنید به خاطر همین تاثیر سینمای اروپا و کارگردانانی مثل برگمان و تارکوفسکی باشد، یعنی کسانی که دلیل اصلی فیلمساز شدنم بودند. هرچند که سبکم بسیار متفاوت است اما از آثار آنها تاثیر پذیرفته‌ام. من بچه جنگ نیستم و برای نوشتن این فیلمنامه حدود ۶ ماه تحقیق کردم تقریباً تمام کتاب‌هایی که در مورد جنگ بود را خواندم و از فیلم‌ها و مستندهایی که دیدم و کتاب‌هایی که خواندم به این نتیجه رسیدم که نوع بیان و ارتباط انسان‌ها با هم در زمان جنگ با مایی که در دنیایی زندگی می‌کنیم که نزدیکان‌مان نمی‌میرند متفاوت است و دیالوگ‌هایی که برقرار می‌شود دیالوگ‌های عادی نیستند. معمولاً انسان‌هایی که در رنج و سختی زندگی می‌کنند ادبیات متفاوتی دارند و دیالوگ‌هایی که من برای کاراکترهای فیلم نوشتم به خصوص دیالوگ‌های بچه، دیالوگ‌های واقعی کودکان جنگ است که در فیلم‌های مستند دیده بودم. برای دیالوگ‌ها از کتاب‌هایی که خواندم نیز بهره زیادی گرفتم. زمانی که کتابی را می‌خوانم تمام چیزهایی که روی من تاثیر می‌گذارد را در دفتری می‌نویسم و وقتی که می‌خواستم دیالوگ‌های این فیلم را بنویسم از نوشته‌های آن دفترچه خیلی تاثیر گرفتم. با توجه به آثار مستندی که در این رابطه دیده‌ام به نظرم اینگونه نیست که دیالوگ‌ها خیلی سخت هستند. یعنی در جنگ افراد در شرایطی زندگی می‌کنند که هر لحظه ممکن است بمیرند و دیالوگ‌های عادی و عامیانه میان آنها برقرار نمی‌شود بلکه تمام مدت در مورد زندگی، امید و مرگ صحبت می‌کنند و فکر می‌کنم که دیالوگ‌ها با شکل فیلم، ریتمش و شرایطی که شخصیت‌ها در آن هستند همخوانی دارد.

چرا کارخانه را به عنوان کارخانه شمع‌سازی در نظر گرفتید.

تمامی این انسان‌ها در یک تاریکی زندگی می‌کنند و آن شمع‌ها برایشان امید است و همه آنها به جایی که منبع نور و امید است پناه آورده‌اند و زندگی‌شان را با این شمع‌ها روشن می‌کنند. در واقع خود شمع‌ در این قصه یک کاراکتر است چرا که می‌توانست در فضاهای مختلف احساسات‌ مختلفی را ایجاد کند.

به نظر می‌آید که کاراکترها از یک افسردگی ناشی از جنگ رنج می‌برند.

همه کاراکترهای این فیلم می‌دانند که جنگ چه سرانجامی دارد و فقط دختر و پسر بچه هستند که با امیدها و آرزوهای‌شان زندگی می‌کنند. البته من فکر نمی‌کنم که کاراکترها همه حس افسردگی داشته باشند بلکه هر کدامشان به دنبال چیزی هستند. مثلاً پیرمرد به دنبال این است که روزی گیاهی رشد کند و امیدی شکل بگیرد، به همین دلیل به گیاهان خشک شده و درختش همچنان آب می‌دهد. شاید در فضای کلی فیلم احساس شود که این افراد افسرده هستند اما همه آنها برای بقا تلاش می‌کنند. یعنی افرادی نیستند که گوشه‌ای بنشینند و منتظر مرگ باشند. من در فیلمنامه خیلی مراقب بودم که این تلقی ایجاد نشود که درست است جنگ بد است اما ممکن است یک اتفاق خوبی هم بیفتد. من می‌خواستم در این فیلم جنگ ببازد و بگویم که جنگ همه چیز را از انسان‌ها می‌گیرد ولی در لابلای آن انسان‌هایی را نشان دهم که همچنان در آن شرایط آرزو دارند و می‌توانند آرزو داشته باشند و برای رسیدن به آن  تلاش کنند. امیدوارم که درآمده باشد

بنابراین با این جمله که «می‌خواستم جنگ بازنده باشد» نام فیلم معنا پیدا می‌کند اینکه در جهنم هیچ باران رحمتی نمی‌بارد و هیچ پایانی جز سوختن در انتظار کسی نیست.

در ابتدا پایان‌بندی فیلمنامه امیدوار کننده بود اما من فکر کردم که اگر این کار را بکنم نهایتاً آدم‌ها فکر می‌کنند که با وجود جنگ هم امید هست ولی من می‌خواستم بگویم که اساساً جنگی نباید باشد که ما به دنبال امید پس از جنگ باشیم.

سخن پایانی

من فریم به فریم این فیلم را واقعاً با عشق ساختم و آنقدر دوستش دارم که هر بار که فیلم را نگاه می‌کنم تمام بدنم به لرزه می‌افتد. برایم اتفاق بسیار خوشایندی بود که با تلاش‌های پدرم فیلم به اکران رسید چرا که من خیلی دوست داشتم مردم کشور خودم این فیلم را ببینند. این فیلم را یک کمپانی آمریکایی خریداری کرده و فکر می‌کردم که دیگر هیچ وقت این فیلم در ایران اکران نمی‌شود و خیلی ممنون می‌شوم که اگر مردم بروند و این فیلم را ببینند. واقعاً سعی کردم به لحظه به لحظه‌ وقتی که در سینما می‌گذارند احترام بگذارم و هیچ نمایی را خلق نکنم که بخواهد وقت، فکر و نگاهشان را هدر بدهد و در هر لحظه از فیلم حرفی بزنم. و در نهایت علاوه بر پدرم که بی‌نهایت از او ممنونم از آقای روح پروری که این فیلم بدون حضور ایشان اصلاً امکان نداشت و همینطور آقای پیمان یزدانیان که هر دو فیلم مرا به لول بالاتری بردند متشکرم.

 

علی شاه حاتمی تهیه‌کننده: این فیلم در تاریخ سینمای ایران استثنا است

به نظر می‌آید که اکثرا تاثیر شما در زندگی حرفه‌ای زهرا شاه‌حاتمی را بسیار پر رنگ می‌دانند این تاثیر در ساخت این فیلم به چه شکل بود؟

شاید برای بعضی این حرف من حیرت انگیز و غیر قابل باور باشد اما واقعیتش این است که من در طول سال‌هایی که به عنوان نویسنده، کارگردان و تهیه کننده در سینما فعالیت داشتم برخلاف تصور بسیاری از افراد در موفقیت زهرا نقشی نداشتم. همانطور که زهرا گفت نگاه ما نگاه کاملاً متفاوتی است و اگر شما با تمام عوامل فیلم مصاحبه کنید متوجه می‌شوید که من هیچ نقشی جز ناظر در این فیلم نداشتم و این نظارت برای من لذت بخش‌ترین، بخش زندگیم بود. اگر اشتباه نکنم این پنجمین فیلمی است که من به عنوان تهیه کننده با یک کارگردان جوان کار می‌کنم ولی این فیلم برای من کلاس درس بود. از این نظر که یک انسان تا چه حد می‌تواند در برابر مشکلات فیلمسازی مقاومت کند و کم نیاورد و به کم قانع نشود. بازیگران فیلم زهرا بدون استثنا همان بازیگرانی بودند که زهرا می‌خواست. یعنی چیزی که در سینمای ایران غیر ممکن است ولی برای زهرا غیر ممکن، ممکن شد. یکی به این علت که او آدم بسیار صبوری بود و دوم به این دلیل که وقتی بازیگران فیلمنامه را می‌خواندند شیفته کار می‌شدند. استاد خلج که من به مفهوم مطلق ایشان را چه در زمینه تئاتر و چه در زمینه سینما استاد و بی نظیر می‌دانم، با وجود کرونا و مخالفت دخترشان گفته بودند که من حاضرم بمیرم اما باید در این فیلم بازی کنم و این یعنی علی شاه‌حاتمی نبوده که به او کمک کرده بلکه فیلمنامه‌اش، خودش، صبوری‌ و سخت کوشی‌اش به او کمک کرد تا این فیلم را بسازد. با توجه به اینکه فیلم کاملاً خصوصی و با بودجه شخصی ساخته شده است واقعاً باید اینجا از عوامل فیلم تشکر کنم که به خاطر فیلمنامه و زهرا شاه‌حاتمی و نه به خاطر علی شاه‌حاتمی در بحث دستمزد و در تمام مسائل دیگر کوتاه آمدند. چه چیزی این بازیگران با تجربه و افرادی مثل آقای روح پروری و آقای یزدانیان استاد را می‌کشاند جز اینکه این فیلم یک فیلم متفاوت در سینمای ایران است که در بدترین و سخت‌ترین شرایط کلید خورده است و تنها توقع ما این است که مخاطبان فیلم را ببینند. در ساخت فیلم شرایط سختی حاکم بود، فیلم شخصی ساخته می‌شد و چند بازیگرش درگیر کرونا شدند و مدت استراحت‌شان نزدیک به ۱۵ روز بود و ما باید جوری برنامه‌ریزی می‌کردیم که وقتی این بازیگران نیستند بتوانیم همزمان فیلمبرداری را جلو ببریم. به نظر من این فیلم یک استثنا در تاریخ سینمای ایران است که توسط یک دختر جوان رقم خورده است. در این برهوت فیلم فرهنگی و برهوت موضوع و سوژه وجود این فیلم یک نعمت برای سینمای ایران است. من نمی‌خواهم در مورد سینما وارد بحث بشوم و در مورد فیلم‌هایی که ساخته و اکران می‌شوند چیزی بگویم چرا که مسلماً دوستان زیادی از دست من ناراحت می‌شوند چرا که طاقت شنیدن حقیقت را ندارند که بخواهم بگویم وضعیت سینمای ما حقیقتا چیست؟ وضعیت به شکلی است که من کرونا را به سینمایی که امروز وجود دارد ترجیح می‌دهم. یعنی درصد تلفات کرونا کمتر از فیلم‌هایی است که امروزه ساخته می‌شوند. درست است که کرونا انسان‌ها را می‌کشد ولی این فیلم‌ها فرهنگ یک جامعه را به انحطاط می‌کشانند و باعث می‌شوند سینما نابود شود.

سخن پایانی

این فیلم نگاهی جهان شمول به جنگ دارد که فکر می‌کنم بعد از فیلم «ترکش‌های صلح»، ما در هیچ فیلمی چنین نگاهی را به جنگ نداریم. من دلم می‌خواهد که مردم به خصوص مخاطبین خاصی که علاقه‌مند هستند بروند و این فیلم را ببینند. این فیلم جدای از اینکه مانند هر فیلم دیگری قابل نقد است ارزش دیدن دارد. عده زیادی تلاش کرده‌اند تا یک فیلم خوب در این شرایط بد سینمای ایران بسازند که اکران محدودی هم دارد و من واقعاً دوست دارم کسانی که سینما را دوست دارند بروند و ببینند که چه اتفاقی در این فیلم رقم خورده است. این فیلم با جان و دل ساخته شده و یک تیم کاملاً حرفه‌ای این فیلمنامه و نگاهش را قبول کردند چرا که فیلم دنیای متفاوتی را به تصویر می‌کشد.

آرام خادم بازیگر: احساس ‌کردم انسان بی‌پناهی هستم

آیا ورود شما به عرصه تصویر با این فیلم بود؟

بله این اولین تجربه سینمایی‌ام بود و اولین بار بود که خودم را روی پرده سینما می‌دیدم. پیش از این یک دوره بازیگری را در مدرسه اینجا میان شهر که آقای صابر ابر و خانم الهام کردا از اساتیدش بودند گذراندم ولی تجربه‌ام بیشتر روی صحنه بود.

در مورد کاراکتر دختر و پیچیدگی این کاراکتر بگویید.

روز اولی که من با خانم شاه‌حاتمی قرار داشتم ایشان گفتند تو دقیقاً همانی هستی که من می‌خواهم این نقش را بازی کند و همان دختری هستی که من تصور می‌کردم. این کاراکتر یک دختر عاشق پیشه ساده‌ و به دنبال تجربه است، تجربه عشق و دوست دارد که خیلی متفاوت از مادرش باشد. چرا که مادرش به خاطر سختی‌هایی که کشیده فردی سرد و خشک است و دختر دوست دارد این فضا را بشکند. به شخصه زمانی که در پروسه فیلمبرداری و بازی بودیم همیشه درگیر معصومیت این دختر و در اصل آن موقعیتی بودم که دختر می‌خواهد. او می‌خواهد در موقعیت جنگ هیچ تصوری راجع به اینکه در چه فضایی هست نداشته باشد و دنیای متفاوت خودش را رقم بزند. به نوعی می‌توانم بگویم که دختر خیلی هم از کاراکتر خود من دور نبود و من هم در شرایط سخت ترجیح می‌دهم که فضای دیگری را برای خودم رقم بزنم مانند کاراکتر دختر که انگار دوست دارد برای بقا بجنگد هرچند که در نهایت وقتی که چیزی برای از دست دادن ندارد و همه چیز را از دست داده تسلیم می‌شود.

دختر در فیلم با تجربه تلخی روبرو می‌شود که هر انسانی را می‌تواند از پا در بیاورد مواجهه با این تجربه کاراکتر چگونه بود؟

تجربه شخصی من برای این کاراکتر قرار دادن خودم در آن موقعیت بود. اینکه اگر واقعاً یک دختر معصومی باشی و در یک فضای جنگی بی‌پناه باشی و این اتفاق برایت بیفتد چقدر می‌تواند سخت و غیر قابل تحمل باشد. هفته پیش برای دومین بار بود که فیلم را ‌دیدم و واقعاً آن صحنه‌ای که در آغوش خانم سیروس نقش مادرم بودم، یکی از عمیق‌ترین صحنه‌هایی بود که هر بار به لحظه‌ای که آن صحنه را بازی کردم فکر می‌کنم منقلب می‌شوم. احساس می‌کردم که در شرایط انسان بی‌پناهی هستم که به تنها کسی که دارد یعنی مادرش تکیه داده است و حال از تجربیات تلخ مادرش می‌شنود و واقعاً بار دومی که صحنه را دیدم اشک‌هایم جاری شد که چقدر آن صحنه حس عجیبی برایم داشت. حتی بعد از اتمام صحنه با خانم سیروس یکدیگر را در آغوش گرفته بودیم و اشک می‌ریختیم. می‌توانم بگویم که آن صحنه برایم یکی از تجربه‌های ویژه در این فیلم و حتی از صحنه دار زدن هم عمیق‌تر بود.

 سخن پایانی

به نظر من چیزی که در این فیلم متفاوت است این است که مخاطب مورد احترام قرار می‌گیرد و اینکه به چشم بیننده احترام گذاشته می‌شود و این چیزیست که امروز در سینمای ما جایش خالیست و برای شور مخاطب چه از لحاظ فیلمنامه و چه تصاویری که در فیلم می‌بینید احترامی گذاشته نمی‌شود. اما در این فیلم در محدودترین و کمترین حالت شما تصاویری را می‌بینید که واقعاً می‌تواند در مقایسه با فیلم‌هایی که در سطح جهانی ساخته می‌شوند حرفی برای گفتن داشته باشد. فیلم مملو از تصاویری است که به شعور بیننده احترام می‌گذارند و می‌تواند واقعاً تاثیرگذار باشد تا انسان هر هجویاتی را نبیند و به عنوان مخاطب ابتدا به خود احترام بگذارد.

حسن روح‌‌پروری طراح صحنه: داستان فیلم جهان‌شمول است

همکاری و تعامل برای شکل گیری چنین طراحی صحنه و لباسی چگونه رقم خورد؟

حقیقتاً همه ما با انگیزه و عشق وارد این کار شدیم. من پیش از این نیز با آقای شاه‌حاتمی افتخار همکاری داشتم و به واسطه این آشنایی و اینکه خانم شاه‌حاتمی از طراحی صحنه سریال شهرزاد که با آقای فتحی کار کرده بودم خوششان می‌آمد تصمیم گرفتند با من کار کنند. من در جلسه اول که با خانم شاه‌حاتمی آشنا شدم ایشان را خیلی پر انرژی دیدم. به شخصه با کارگردان‌هایی به نام کار کرده‌ام اما همیشه از جوانان خوش فکری که می‌خواهند ظهور کنند و پا به این عرصه بگذارند استقبال می‌کنم. به هر حال کارگردان با سابقه نوآوری‌هایشان را انجام داده و پس از مدتی دیگر در یک مسیر مشخص حرکت می‌کنند اما اندیشه و تفکرهای جدید با خودش انرژی جدیدی به همراه می‌آورد. من چند کار کوتاه از ایشان دیدم تا با فضای ذهنی ایشان آشنا شوم، دیدم که نگاهشان به نسبت کارهای روتینی که امروزه انجام می‌شود خیلی متفاوت است. ایشان صحنه را یک مقدار سورئال و حتی نئورالیستی می‌دیدند، فیلمنامه را خواندیم و گپ و گفتی داشتیم تا با روحیات هم نیز بیشتر آشنا شویم. من فضای ذهنی ایشان را درک کردم و بر اساس همان فضای ذهنی یک سری اتودها و پیشنهاداتی داشتیم و خوشبختانه آن تعامل به سرعت اتفاق افتاد. نقطه نظرات ایشان را گرفتم و خودم نیز خیلی دوست داشتم که یک کار ساختارشکن که از قواعد رایج سینما خارج است انجام دهم. به نوعی انسان می‌خواهد آن طراحی ایده‌آلیستی که در ذهش است را انجام دهد. اما باید بگویم که در فیلمنامه تصاویر و شرح سکانس با جزئیات داده شده بود و فضا کاملاً مشخص بود که چه اتفاقاتی در چه فضایی رخ بدهد و حتی رنگ آمیزی فیلم نیز تعریف شده بود و من کار زیادی انجام ندادم و صرفاً همان چیزهایی که در فیلمنامه مکتوب بود را اجرا کردم.

از پالت رنگی فیلم و تاثیرش هم نمی‌توان به راحتی گذر کرد.

در مورد پالت رنگی نیز از پیش صحبت کرده بودیم و مشخص بود که فضای ما یک فضای خاکستری سرد است و آن سردی بر کل اتمسفر فیلم حاکم بود و تنها رنگی که داشتیم رنگ کاراکتر و رنگی بود که در چکمه و لباسش وجود داشت ولی بقیه رنگ‌ها باید مونوتن می‌بود و این مسئله نیز در اصل به خاطر امیدی بود که این کاراکتر به زندگی داشت.

 در بخش‌های از فیلم تسلط فضا بر انسان را می‌بینیم یعنی انسان‌ها در برابر فضای عظیمی که در آن قرار گرفته‌ خیلی کوچک و آسیب پذیر به نظر می‌رسد.

بله اساساً اصل فیلم نیز همین بود یعنی کوچک بودن انسان در این جهان عظیم. جنگ باعث شده که حتی آن ساختمان‌های بتنی عظیم در فیلم نیز ترک خورده و پوسیده شوند به طوری که هر آن ممکن است روی سر انسان‌ها خراب شوند. داستان فیلم نیز جهان شمول است و می‌توان آن را آخرالزمانی دانست. بنابراین در فیلم به جای تسلط انسان بر فضا، فضا بر انسان تسلط دارد. این فیلم و اتفاقاتش مربوط به جغرافیای خاصی نیست و ما در طراحی لباس‌ها، حتی در عکس‌هایی که در طول فیلم به عنوان خویشاوندان و عزیزان کاراکترها نشان می‌دهیم این را لحاظ کرده بودیم یعنی یک چیز بین المللی که هیچ جغرافیای خاصی را معرفی نمی‌کند. در تاریخچه بی‌بی‌سی که فقط اخبار جنگ را عنوان میکند و یا به آن دامن می‌زند میبینیم که فقط یک روز خبر جنگ نداشته یعنی گوینده خبر می‌آید و می‌گوید که امروز هیچ اتفاقی در دنیا نیفتاده و برنامه‌ای نداریم… همین یک جمله نشان می‌دهد که این امکان وجود دارد پس اگر آگاهی داده شود که تبعات جنگ در نهایت چه خواهد بود و جنگ غیر از اینکه خانمان براندازی کند، بسوزاند و از بین ببرد سرنوشتی دیگر ندارد و جهان بدون جنگ را تصور کنیم شاید به آن روز بتوان رسید. فقط هم بحث نابودی انسان نیست بلکه تمدن و فرهنگ نیز نابود می‌شود.

مریم عظیمی

There are no comments yet