روزنامه صبا

روزنامه صبا

گفتگو با عوامل نمایش «مرغ دریایی»؛

نشسته بر تلی از رویاهای سوخته…


«مرغ دریایی» چهارمین نمایش از پنج گانه‌ای است که محمد میرعلی‌اکبری به عنوان کارگردان اثر، به صورت اقتباسی از نمایشنامه‌های چخوف روی صحنه آورده است.

«مرغ دریایی» چهارمین نمایش از پنج گانه‌ای است که محمد میرعلی‌اکبری به عنوان نویسنده و کارگردان اثر، به صورت اقتباسی از نمایشنامه‌های چخوف روی صحنه آورده است. در این نمایش ما با تلاطم‌های روحی هنرمندانی که به غایت دلخواه نرسیده‌اند مواجه هستیم. در ادامه گفت‌وگوی خبرنگار صبا با عوامل این نمایش را می‌خوانید.

محمد میرعلی اکبری نویسنده و کارگردان: مخاطب من مردم عادی و عامی هستند

پروژه پنجگانه اقتباس از آثار چخوف چگونه آغاز شد؟

به عنوان نویسنده‌ای که از سال ۷۷ نمایشنامه نویسی را به صورت حرفه‌ای شروع کرده‌ام، یکی از علایقم اقتباس بوده است و دوره‌های اولیه نمایشنامه نویسی‌ام را نیز از اقتباس آغاز کردم. اقتباس در درام نویسی بسیار مهم است و در تئاتر نیز حضور مهمی دارد. از طرفی فیلم‌های کروساوا که اقتباس از آثار مهمی مثل «ابله» داستایوفسکی و یا «در اعماق» ماکسیم گورکی بود و با فرهنگ ژاپنی تطبیق داده شده بود برایم جالب بود. اما زمانی که در ایران از این مسائل صحبت می‌کردیم عموماً نهی می‌شدیم و گفته می‌شد که ما نباید وارد این عرصه شویم و معمولاً کسی انجامش نمی‌داد تا اینکه سال ۱۴۰۰ من یک سری فیلم از نشنال تئاتر لندن ‌دیدم که یک کارگردان نیجریایی- بریتانیایی نمایشنامه‌ای از سه خواهر اقتباس کرده بود، نمایش را به فضای آفریقا و جنگ داخلی که آنجا وجود داشت برده بود، سه زن سیاه پوست نقش سه خواهر را ایفا می‌کردند و این برای من بسیار جذاب بود. آن زمان هم یک کارگاه ایده تا اجرا داشتم و معمولاً در کارگاه‌های خودم بر اساس هنرجویان نمایشنامه می‌نویسم بنابراین تصمیم گرفتم که روی نمایشنامه سه خواهر این کار را تجربه کنم. سه خواهر چخوف را به سال‌های ۵۷ در آبادان بردم و اتفاقات پرده سوم را هم با آتش سوزی سینما رکس تطبیق دادم و کار را به صورت کاملاً رئالیستی اجرا کردیم. حال بسیاری آثار چخوف را سمبولیستی و امپرسیونیستی می‌نامند که خوب همه این‌ها درست است اما در جایی چخوف به گروهی که «مرغ دریایی» را اجرا می‌کنند می‌گوید که «همه چیز باید مثل زندگی باشد، مثل زندگی که ما انجام می‌دهیم.» بر همین اساس من فکر می‌کنم که خودش تمایل داشت آثارش به صورت رئالیستی اجرا شود. ما از مخاطبان این اجرا بازخورد بسیار خوبی گرفتیم و من به این نتیجه رسیدم که تماشاگر عادی وقتی چخوف ایرانیزه می‌شود خیلی راحت‌تر با آن ارتباط می‌گیرد. ما تاثیر خوبی روی تماشاگر عادی‌مان گذاشتیم و حتی چند نفر از بچه‌های تئاتر هم که کار را دیدند، پسندیدند برای همین حس کردم چقدر خوب است که بتوانیم باز روی چخوف کار کنیم و این مسئله صرفاً با یک کار و به یک اثر محدود نشود. اینگونه بود که در کارگاه دیگرم «باغ آلبالو» را کار کردیم و در تالار حافظ اجرا رفتیم و آنجا نیز بازخورد بسیار خوبی گرفتیم، متنش نیز بهترین نمایشنامه فجر شد و من هم از آنجایی که عادت دارم کارهای سه گانه و پنجگانه انجام بدهم تصمیم گرفتم که این مسیر را ادامه بدهم و نیمه کاره نگذارم بدین ترتیب نمایشنامه «دایی وانیا» تبدیل به «دایی سعید» شد و در حال حاضر هم «مرغ دریایی» روی صحنه است.

 برای این نمایشنامه باید شناخت کافی از آن دوره زمانی و هنرمندانی که در آن دوره زیسته‌اند داشت. آیا پروسه تحقیقاتی در این زمینه داشتید؟

بله صد در صد، من به عنوان کسی که از سال ۷۳ وارد رشته نمایش شدم، در ۳۰ سال گذشته دائم راجع به تئاتر و تاریخ تئاتر ایران مطالعه کردم و چیزی نبود که به آن آگاهی نداشته باشم و فکر می‌کنم که هر تئاتری باید نمایشنامه نویسان و هنرمندان پیشین خود را بشناسد. حال شاید مثل یک پژوهشگر روی آن مطالعه نکرده باشم اما در این ۳۰ سال جسته و گریخته اطلاعاتی را از تاریخ تئاتر ایران کسب کرده بودم.

بعد حائز اهمیت دیگر بعد روانشناختی کاراکترها بود در واقع ما شاهد جدال هنرمند با خودش در نرسیدن‌هایش هستیم.

بله یک اضمحلال است. آن بازیگری که دیگر برای پروژه‌ای فراخوانده نمی‌شود و همه می‌گویند که دوره‌اش به پایان رسیده یا نویسنده‌ای که آثاری نوشته اما دوستشان ندارد و فکر می‌کند که می‌توانسته آثار بزرگی بنویسد در حالیکه آثار متوسطی خلق کرده و… به نوعی این کاراکترها در یک ناکامی به سر می‌برند. کیتی میچل در کتاب حرفه کارگردانی در بررسی نمایشنامه «مرغ دریایی» می‌گوید «آن ایده و تم نهایی در واقع رویاهای سوخته است رویاهایی که اتفاق نیافتاده و اضمحلالی که در یک جامعه‌ای صورت گرفته و انسان‌ها ناکام هستند و آن اتفاقاتی که می‌خواهند برایشان نمی‌افتد و از نظر درونی با خودشان درگیر هستند و خودشان را سرکوب می‌کنند چرا که نتوانسته‌اند موفق شوند و ما یک ناکامی کلی را در این نمایش و کاراکترهایش می‌بینیم.»

بازخورد مخاطبان نسبت به «مرغ دریایی» چه بود؟

مخاطب من مردم عادی و عامی هستند و تا این لحظه مخاطبان کار را دوست داشتند. طبیعتاً بچه‌های تئاتری هر کدام با سلیقه خودشان به اثر نگاه می‌کنند و من هم خیلی معیارهای بچه‌های تئاتر را در نظر نمی‌گیرم اما وقتی با مردم تئاتربین بعد از اجرا صحبت می‌کنم عموماً با کار ارتباط برقرار کرده‌اند و کار را دوست داشتند. بسیاری از آنها معتقدند که «مرغ دریایی» بهترین کارم در بین تمام آثارم است، خودم نیز همینگونه فکر می‌کنم یعنی از ابعاد دکور، لباس، قصه و بازی‌ها فکر می‌کنم که «مرغ دریایی» در بین تمام کارهایی که تا حالا کردم چند سر و گردن بالاتر است.

سخن پایانی

تئاتر امروز اصلاً شرایط خوبی ندارد. فضایی وجود دارد که گروه‌ها مدام در این فکر هستند که از چه اینفلوئنسر، خواننده‌ یا رپری دعوت کنیم تا مردم بلیط ما را بخرند و مایی که به مدل دهه ۷۰ و ۸۰ تئاتر آموخته‌ایم قطعاً از این فضا دور هستیم و برای‌مان سخت است که خودمان را با این فضای بازاری همسو کنیم، مایی که سعی می‌کنیم اصولی و با همان مدل قدیم تئاتر کار کنیم، تئاتری که تئاتر است، در آن هنرپیشه وجود دارد و برایش زحمت کشیده شده است. قطعا کیفیت آثاری که تمرینات کوتاه مدت دارند و صرفا به واسطه یک فرد شناخته شده مورد توجه قرار می‌گیرند نازل خواهد بود و این باعث شده که سلیقه مخاطب سقوط کند و این برای فرهنگ ما دردناک خواهد بود. اما زمانی دردناک‌تر می‌شود که سالن‌های دولتی مثل تئاتر شهر یا ایرانشهر بیشتر پشت آن تیپ از آثار بایستند، آثاری که پرفروش باشند و مخاطب زیادی را به تئاتر بکشاند و شروع کنند به اینکه آثاری که برایشان زحمت کشیده شده و شرافتمندانه روی صحنه رفته است را تخطئه کنند که چرا شما نمی‌توانید مانند آن گروه‌ها چند سانس در روز اجرا بروید و تمام بلیط‌هایتان به فروش برود. این اتفاق خرسندی نیست و من فکر می‌کنم آسیب‌های جدی به بدنه فرهنگی و تئاتری ما خواهد زد.

 

 

حسین کشفی اصل بازیگر: گریم روی کاراکتری که بازی می‌کنم تاثیرگذار بود

نمایشنامه «مرغ دریایی» چخوف به مصائب هنرمندان و آن تالمات درونی آنها می‌پردازد. حال آیا شما کاراکتر اسماعیل شبستان را با یکی از کاراکترهای نمایشنامه چخوف تطبیق دادید یا اینکه کاراکتر شبستان منحصر به فرد این نمایشنامه بود؟

در مورد نمایشنامه «مرغ دریایی» چخوف قطعاً هیچ کاراکتری به اندازه تریگورین برای من جذاب نبوده و نیست و خوشحالم از اینکه اینجا ما به ازایش را بازی می‌کنم. اما محمد میرعلی اکبری در سال ۱۴۰۰ آمد و یک طرح نویی را ایجاد کرد و گفت می‌خواهم بر مبنای آثار چخوف، اثری را خلق کنم اما زاییده ذهن خودم را روی صحنه خواهم آورد. این مسیر با سه خواهر شروع شد بعد باغ آلبالو، دایی سعید و امروز نیز با مرغ دریایی ادامه یافت و در نهایت با پنجمین اثر که اواخر امسال به روی صحنه خواهد رفت پرونده چخوف را خواهد بست. کسانی که آثار چخوف را خوانده‌ و یا دیده‌اند ما به ازای کاراکترهایش را اینجا در نمایشنامه محمد میرعلی اکبری می‌بینند چرا که بسیار دقیق نوشته است بنابراین مخاطب می‌فهمد که گیتی وفایی اینجا یکی از کاراکترهای نمایشنامه مرغ دریایی چخوف است همینطور متوجه می‌شوند که اسماعیل شبستان این نمایشنامه، تریگورین مرغ دریایی چخوف است اما محمد بر مبنای آنها می‌نویسد به همین دلیل این نوشتن به صورت دقیق اتفاق می‌افتد.

 اما فکر می‌کنم در کاراکتر پردازی بیشتر همان کاراکتر منحصر به فردی که نویسنده خلق کرده و ویژگی‌هایی که برای خود شبستان نوشته شده را بیشتر مد نظر قرار داده‌اید.

بله قطعاً آن چیزی که محمد میرعلی اکبری خلق کرده را ایفا کردم یعنی من برای این ماجرا به دنبال این نرفتم که بدانم تریگورین چگونه بود، بلکه سعی کردم اساساً او را فراموش کنم و فقط این را در نظر می‌گیرم که این نمایشنامه بر مبنای آن اثر نوشته شده و قطعاً من بر مبنای کاراکتری که نویسنده خلق کرده پیش رفتم و سعی کردم آنچه که درک و دریافت خودم از اسماعیل شبستان بوده است را پیاده کنم.

 ما دو بعد متفاوت از شبستان را روی صحنه می‌بینیم در بسیاری از لحظات نمایش او فردی منطقی، خونسرد و با اعتماد به نفس به نظر می‌آید و هرچه به پایان نزدیک می‌شویم این تصویر در هم می‌شکند و با وجه شکسته درون هنرمند آشنا می‌شویم. وجه هنرمند بودن این کاراکترها شاید بخشی است که باید بیش از همه مورد نظر قرار بگیرد.

ممنون از شما بخاطر اینکه خوب دیده‌اید و کاملاً هم درست می‌فرمایید. مسئله سر این است که اسماعیل شبستان یک رمان نویس تازه مطرح شده است. او واقعا نویسنده است و بسیار خوانده، دیده و با سواد است اما یا مسیر را غلط رفته و یا دست تقدیر و روزگار او را در موقعیت‌هایی قرار داده که آن چیزی که باید نشده است. بی تعارف بگویم اصولا بسیاری از هنرمندان و افراد مستعد در تاریخ سینما و تئاتر این مملکت بوده‌اند که به همین دلایل به آنچه که باید نرسیده‌اند و دچار غرور و تکبری شده‌اند که اتفاقاً آنها را از رسیدن به آن نقطه اصلی ماجرا روز به روز دور و تبدیل به آدم‌های نرسیده کرده است. اسماعیل شبستان نیز فرد بی‌سوادی نیست و همانطور که در نمایشنامه اشاره می‌شود کتاب چاپ کرده و در مجله اطلاعات هفتگی عکسش کار شده ولی در درونش می‌داند که آن چیزی نیست که باید می‌شده و این مسئله، یک هنرمند را از درون ویران می‌کند چرا که هنرمند دوست دارد به آنچه که باید برسد ولی وقتی این اتفاق نمی‌افتد و روز به روز خودش را نرسیده‌تر می‌بیند، آشفته و ویران می‌شود و ممکن است یک جایی دست به ارتکاب عمل یا عمل‌هایی بزند که پایانش منجر به از دست دادن جانش شود. ما در طول تاریخ هنری‌مان با این گونه اتفاقات روبرو بوده‌ایم. در این نمایشنامه چندین بار از عباس نعلبندیان سخن به میان می‌آید، هنرمندی بسیار منحصر به فرد و ویژه که در نهایت خودش پایان خود را رقم می‌زند. بله این کاراکترها هنرمند هستند، هنر را می‌فهمند اما چون آنچه که باید نشده‌اند قطعاً به نقطه‌ای می‌رسند که دست به عمل یا عمل‌هایی می‌زنند که نباید. ما در پایان نمایش «مرغ دریایی» با چند دیالوگ فلش فورواردی داریم به هفت سال آینده اسماعیل شبستان، آینده‌ای که شبستان در آن یک پناهنده شده است.

 فیزیک بدنی که شما برای کاراکتر اسماعیل شبستان انتخاب کرده‌اید ناخودآگاه یادآور ابراهیم گلستان است. آیا این اتنخاب تعمدی بوده یا بیشتر به خاطر گریم چنین ذهنیتی در مخاطب ایجاد می‌شود؟

در مورد نمایش «مرغ دریایی» از آنجایی که ما نمایشنامه را در یک مقطع تاریخی روایت می‌کنیم می‌توان گفت که قطعاً دکور، لباس و گریم بی تردید تاثیرگذار است و مطمئناً به چهره یا چهره‌های آدم‌هایی از این دست در آن دوره توجه و فکر شد. اما اختصاصاً در مورد خودم نیز گریم روی کاراکتری که بازی می‌کنم تاثیرگذار بوده و قطعا در مورد استایل و فیزیک بنده و انتخاب نوع راه رفتن، برگشتن و ایستادن به همه این‌ها فکر شده است. زمان زیادی هم نیست که ما ابراهیم گلستان را از دست داده‌ایم و من هم پیش آمده که کتاب‌های ایشان را خوانده باشم و چند فیلمی که ساخته‌اند همینطور مصاحبه‌های متفاوتی که از ایشان باقی مانده و یک سری از عکس‌های جوانی ایشان را دیده‌ام. خب این هنرمندان افراد بسیار خوش پوش و خوش تیپی بودند و حتی اگر لباس‌های عادی بر تن داشتن عموماً بسیار مرتب می‌گشتند، به سر و وضع خودشان می‌رسیدند و تلاش می‌کردند بسیار شیوا و شمرده شمرده صحبت کنند و یک سری جذابیت‌های بصری خاص خودشان را داشته باشند و من هم در کاراکتر پردازی به این نکات دقت کردم.

 

وحید کریمی، تهیه‌کننده: چراغ تئاتر با مخاطب روشن است

چطور شد که با این پروژه وارد همکاری شدید و چه چالش‌های داشتید؟

من محمد میرعلی اکبری را می‌شناختم و در چند اثر نمایشی که بر اساس نمایشنامه ایشان بود بازی کرده بودم و بعد از نمایش دایی سعید که در خانه هنرمندان اجرا رفت مرغ دریایی دومین نمایشی است که در مقام تهیه کننده با ایشان همکاری می‌کنم. من نگرش آقای میرعلی اکبری و این ایده ایرانیزه کردن چخوف را دوست داشتم بنابراین به این جمع‌بندی رسیدیم که این همکاری را داشته باشیم طبیعتاً با چالش‌های خاصی هم غیر از بحث و داستان هزینه روبرو بودیم. مثلا در انتخاب بازیگران از آنجایی که یک سری از بازیگران از هنرجویان خود آقای میرعلی اکبری هستند چالشی در زمینه ترکیب این دو گروه بازیگران داشتیم، همینطور تغییر و تحولاتی که در چند روز پایانی تمرینات تا رسیدن به اجرا داشتیم که بخشی از چالش‌های این کار بودند.

در مقام تهیه کننده در زمینه تبلیغات چه چالش‌هایی سر راه دارید؟

از آنجایی که روی بحث تاثیرات تبلیغات کار کرده‌ام می‌توانم خدمتتان عرض کنم که اگر انتظار ما از خروجی تبلیغات، فروش بلیط باشد تبلیغات می‌تواند حدود ۳۰ درصد تاثیرگذار باشد و ۷۰ درصد دیگر مسئله در لایه‌های مختلف تبلیغات اتفاق می‌افتد. اصطلاحا ما باید بلیط‌هایمان را در جای درست عرضه کنیم و بتوانیم مخاطب را جذب کنیم برای کار و این مسئله برای هر پروداکت تئاتری صدق می‌کند و اینکه هر روز تبلیغات داشته باشیم، کیفیت تبلیغات‌مان بالا باشد یا اینکه چهره داشته باشیم موید این نیست که می‌توانیم مخاطب جذب کنیم. در خوشبینانه‌ترین حالت این تبلیغات ۴۰ درصد تاثیر دارد و ۶۰ درصد دیگر آن به خود مارکتینگ و بازاریابی که کم کم وارد بحث تئاتر نیز شده است بستگی دارد. یعنی عرضه بلیط‌های تئاتر به صورت تجمعی و گروهی به جاهایی که از پیش مخاطب‌شناسی و تایید شده باشد. تیم تهیه مشخص می‌کند که مخاطب اثر کجاست و بلیط را آنجا عرضه می‌کند تا بتواند مخاطب را جذب کند در واقع تاثیر اینکه ما تبلیغات بمبارانی داشته باشیم، در فضای مجازی به صورت بمبارانی در تمام صفحاتی که ویوی زیادی دارند تبلیغ کنیم یا بیلبورد استفاده کنیم یا چیزهای دیگر نهایتاً ۴۰ درصد است و ۶۰  درصد باقیمانده این است که شما در حقیقت بلیط تئاترتان را که به عنوان یک پروداکت به آن نگاه می‌کنید بتوانید به بازار هدفتان عرضه کنید و بفروشید. ما با این مسائل روبرو بوده‌ایم که اثری با کست مشخص نتوانسته فروش داشته باشد اما با همان کست و تغییری راهکاری که تیم تهیه و تولید در نظر گرفته کار به فروش رسیده و این خودش موید آن است که ما برای فروش بیشتر و جذب مخاطب بیشتر خودمان باید به سراغ مخاطب برویم نه اینکه صرفاً تبلیغات انجام بدهیم و منتظر باشیم تا از تیوال مثلاً تک به تک این مخاطبان به سمت نمایش بیایند و واقعاً باید روش‌های مارکتینگ و بازاریابی را در تئاتر به صورت علمی و کاربردی اضافه کرد.

 سخن پایانی

من از مخاطبان محترم رسانه شما دعوت می‌کنم که تئاتر ببینند. حالا نه فقط تئاتر ما!  تئاتر هنر شریفی است و چراغ تئاتر با مخاطب روشن است یعنی روزهایی که ما سالن‌مان پر است به نسبت روزهایی که سولداوت نشده‌ایم و کمتر مخاطب داریم کاملا در روحیه بچه‌ها و گروه تاثیر می‌گذارد و تئاتر به مخاطبش زنده و چراغش پرنور است.

مریم عظیمی

There are no comments yet