روزنامه صبا

روزنامه صبا

گفت‌وگوی صبا با امید نجوان؛

ساموئل خاچیکیان سینماگری حتی برای امروز


بخش سینمایی هنر و تجربه که در سال‌های اخیر اهمیت ویژه‌ای برای آثار مستند قائل شده این بار میزبان مستندی از امید نجوان به نام «ساموئل خاچیکیان: یک گفت‌وگو» است.

بخش سینمایی هنر و تجربه که در سال‌های اخیر اهمیت ویژه‌ای برای آثار مستند قائل شده این بار میزبان مستندی از امید نجوان به نام «ساموئل خاچیکیان: یک گفت‌وگو» است. از این مستند که تا کنون با نقد‌های مثبت زیادی مواجه شده به عنوان یک اثر آموزشی نیز یاد شده است. در ادامه گفت و گوی خبرنگار صبا با امید نجوان و ادوین خاچیکیان را می‌خوانید.

امید نجوان، کارگردان: فیلم‌های ساموئل خاچیکیان در سینمای ما یکه و یگانه است

چه ضرورتی باعث شد به ساخت فیلم مستند علاقه‌مند شوید و تا الآن چه فیلم‌هایی ساخته‌اید؟

سی و سه سال پیش، زمانی که وارد حرفه‌ مطبوعات شدم و کارم را در تحریریه‌ یکی از نشریات سینمایی آن روزگار شروع کردم، اصلاً فکر نمی‌کردم روزی فیلمسازی را هم تجربه کنم. البته به سینما بسیار علاقه داشتم و در این زمینه بارها خیال‌پردازی کرده بودم اما حتی در مخیله‌ام هم نمی‌گنجید که روزی پشت دوربین قرار بگیرم و فیلم بسازم! تا این که اواسط دهه‌ ۱۳۷۰ از طریق یکی از دوستان که جذب برنامه‌سازی برای تلویزیون شده بود دعوت شدم تا به عنوان دستیار تهیه و مدیر تولید با او همکاری کنم و این درست زمانی بود که به دلیل موانعی که مثل امروز یا حتی پیش‌تر از آن بر سر راه مطبوعات قرار داشت هر روز باید از تحریریه‌ این مجله به تحریریه‌ آن مجله یا جای دیگر اسباب‌کشی می‌کردم! در چنین شرایطی یا باید در مطبوعات می‌ماندم و با آن شرایط که گفتم  کنار می‌آمدم و یا باید شغل دومی پیدا می‌کردم تا به وسیله‌ آن بتوانم در کنار عشق‌ام بمانم و فعالیت مطبوعاتی را ادامه بدهم… و من راه دوم را انتخاب کردم. همین اتفاق باعث شد بعد از یکی دو سال همکاری در زمینه‌ مدیریت تولید، آستین بالا بزنم و خودم فیلمسازی را تجربه کنم. به ‌هرحال این خواست خدا بود که در اولین گام، ساخت مجموعه مستندهای کوتاه درباره‌ رشته‌های مختلف صنایع دستی در ایران به من سفارش داده شد. مجموعه‌ای به نام «نقش و دست» که در پنجاه و چهار قسمت ساخته شد و می‌توان گفت پله‌ خوبی برای ساخت فیلم و فیلم‌های بعدی بود.

از آن زمان تا کنون برنامه‌های تلویزیونی مختلف و متعددی ساختم و در کنار آن هم کارگردانی مستندهای متعددی را برعهده داشتم که اغلب‌شان به دلیل علاقه‌ شخصی من به سینما، از موضوع‌هایی مرتبط با این حوزه برخوردار بوده‌اند. مثل «دل‌واره» (درباره‌ تجربه‌ ساخت و تولید «آژانس شیشه‌ای»)، «مسیر سبز» (درباره‌ پشت صحنه‌ سریال «حلقه‌ی سبز»)، «امپراتور و ما» (درباره‌ی زندگی و آثار فیلمساز شهیر ژاپنی، آکیرا کوروساوا) و این آخری: «ساموئل خاچیکیان؛ یک گفت‌وگو» که همان‌ طور که از اسمش پیداست درباره‌ ساموئل خاچیکیان، یکی از مهم‌ترین کارگردان‌های سینمای ماست.

ایده‌ی ساخت این مستند از کجا می‌آید؟

ساخته شدن این فیلم، حاصل یک دغدغه‌ شخصی و احساس ضرورت نسبت به غیبت شخصیت‌های مهم سینمای ایران در مستندها بود. ضمن این که سال‌ها بود طرح‌هایم برای فیلمسازی، یکی پس از دیگری در موسسه‌های دولتی و شبکه‌های تلویزیونی رد می‌شد و همین من را به فکر انداخت تا بدون نیاز و اتکا به این مراکز فیلمسازی، کاری بسازم که هم عطش درونی خودم نسبت به تاریخ سینمای ایران را فرو بنشاند و هم نیازی به گرفتن بودجه از موسسه‌های ارائه‌دهنده‌ کمک‌های فیلمسازی نداشته باشد. در حقیقت از این طریق خواستم به مدیرانی که پای تمام طرح‌هایم نوشته بودند «فعلاً در اولویت نیست!» بگویم می‌خواهم از این پس بدون کمک شما و تنها با استفاده از تعدادی فیلم آرشیوی و عکس، مستند بسازم. فیلمی که قابلیت اکران داشته باشد و در ضمن بتواند نظر مساعد اغلب دست‌اندرکاران این حرفه را هم جلب کند.

اجازه بدهید همین ‌جا بگویم بی‌شک در سال‌ها و حتی دهه‌های آینده بارها به این فیلم رجوع و از اطلاعات موجود در آن استفاده خواهد شد. فیلمی که شاید امکان عبور از دریچه‌ تنگ سلیقه‌ و دیدگاه مدیران دولتی را نداشت اما امروز که برمی‌گردم و به گذشته نگاه می‌کنم معتقدم حتماً باید ساخته می‌شد.

برای پژوهش درباره‌ سوژه‌ این فیلم با چه چالش‌هایی مواجه بودید؟ و از چه منابعی برای انجام این پژوهش بهره بردید؟

وقتی تصمیم‌ام برای ساخت این مستند جدی شد، در حقیقت، بخش عمده‌ راه را رفته بودم. چون از سال‌ها قبل یعنی همان وقت‌ها که تازه وارد کار مطبوعاتی شده بودم، کتاب «ساموئل خاچیکیان؛ یک گفت‌وگو» (گفت‌وگوی بلند دوست و همکار عزیزم عباس بهارلو با این کارگردان مهم نسل اول تاریخ سینمای ایران) را خوانده بودم و بد نیست اشاره کنم نام این فیلم، ارجاع به آن کتاب و اطلاعات موجود در همان گفت‌وگو است. البته من سال‌ها بعد از چاپ آن کتاب به دیدار زنده‌یاد خاچیکیان رفتم ولی باید تاکید کنم با وجود شباهت‌هایی که در اطلاعات این گفت‌وگوها وجود دارد، نحوه‌ انجام گفت‌وگوی من و آقای بهارلو با استاد خاچیکیان ربط چندانی به هم ندارد و فقط سوژه‌ها یکی است.

اگر بخواهم به پرسش شما برگردم باید بگویم برای تکمیل پژوهش‌ام درباره‌ این فیلم، اغلب کتاب‌هایی که درباره‌ تاریخ سینمای ایران نوشته شده را دوباره مرور کردم و بسیاری از فیلم‌های زنده‌ یاد خاچیکیان را چند بار و هر بار به صورت دقیق‌تر از قبل بازبینی کردم تا بتوانم صحنه‌ها و نماهای مورد نظرم را پیدا کنم. این وسواس و دقت تا جایی پیش رفت که تصمیم گرفتم از طریق مجموعه کتاب‌های «فیلمشناخت سینمای ایران» (اثر سترگ دیگری از آقای بهارلو) اسم عکاسانی که حاصل کارشان در فیلم مورد استفاده قرار گرفته را پیدا کنم و می‌توانم بگویم برای اولین ‌بار اسم تمام عکاسانی که از صحنه و پشت صحنه‌ فیلم‌های ساموئل خاچیکیان عکاسی کرده‌اند، در این فیلم مورد استفاده قرار گرفته است.

در مورد بسیاری از فیلم‌ها هم جدا از نسخه‌های تر و تمیزی که خودم پیدا کردم، از کمک و همکاری سرکار خانم طاهری، مدیر محترم فیلمخانه ملی ایران بهره‌مند بودم و به لطف ایشان بعضی لحظه‌های برخی فیلم‌ها به طور اختصاصی از روی پزیتیوهای موجود در لابراتوارهای این مرکز «تله سینما» و در حقیقت به ویدئو تبدیل شد و در اختیار این فیلم قرار گرفت؛ به اضافه‌ نماهای دیجیتالی و بسیار تمیز نسخه‌هایی از چند فیلم آقای خاچیکیان، که در یکی از جشنواره‌های ایتالیا مورد بازسازی قرار گرفته بود. تمام این‌ها منابع من برای تکمیل پژوهش این مستند بود.

در انتخاب همکاران مرحوم خاچیکیان برای حضور در این مستند چه ویژگی‌هایی در نظر داشتید؟

من از اول قصد نداشتم برای این فیلم از تکنیک گفت‌وگو برای انتقال اطلاعات استفاده کنم و اصلاً دلم نمی‌خواست مثل نمونه‌های مشابه، فیلم را به مجموعه‌ای از کله‌های سخنگو که مدح و ثنای شخصیت اصلی فیلم را می‌گویند تبدیل کنم! اما در روند تدوین یک نسخه‌ی آزمایشی از فیلم متوجه شدم نقصان‌هایی در حول و حوش موضوع وجود دارد. امکان داشت کسی که هیچ شناختی از تاریخ سینمای ایران نداشت فیلم را ببیند و بپرسد اصلاً ساموئل خاچیکیان که بوده که درباره‌اش مستند ساخته شده است؟ و حالا چرا خاچیکیان؟ و چرا دیگری یا دیگران نه؟ و برای پاسخ به این پرسش‌های اساسی نیاز داشتم کسی بیاید و جایگاه درخشان و تاریخی ساموئل خاچیکیان در تاریخ سینمای ما را تشریح کند… که خُب آقای هوشنگ گلمکانی می‌توانست یکی از بهترین افراد در این زمینه باشد. بعد تصمیم گرفتم از نزدیک‌ترین و صمیمی‌ترین دوستان زنده‌ یاد خاچیکیان بخواهم برخی نکته‌های مبهم و به جا مانده از تاریخچه‌ فیلمسازی او (خصوصاً به دلیل غیبت نام‌اش در تیتراژ فیلم «شب‌نشینی در جهنم») را باز کنند؛ و به همین خاطر سراغ حسن شریفی و نظام‌الدین کیایی رفتم که نفر دوم سال‌هاست به عنوان صدابردار پیشکسوت سینمای ایران شناخته می‌شود و کم‌تر کسی می‌دانست که او در سه فیلم دستیار یا به تعبیر آن سال‌ها معاون زنده ‌یاد خاچیکیان بوده است. در نهایت هم دل به دریا زدم و از آقای کیمیایی دعوت کردم تا ماجرای دستیاری آقای خاچیکیان (در فیلم «خداحافظ تهران») را با تماشاگران این فیلم به اشتراک بگذارد. شاید اگر در هنگام ضبط گفت‌وگو با آقای خاچیکیان با جزییات به تمام فیلم‌های او پرداخته بودم نیازی نبود از سایر گفت‌وگوها در فیلم استفاده کنم اما وقتی این بخش‌ها به فیلم اضافه شد، با خود فضای تازه‌ای به فیلم وارد کرد که الآن معتقدم به جذاب‌تر شدن فیلم بسیار کمک کرده است.

در مورد نمایش عمومی این مستند و چالش‌هایی که برای شما داشت بگویید.

من از زمانی که تصمیم به ساخت این فیلم گرفتم مطمئن بودم آن ‌قدر جذاب خواهد شد که بتواند به نمایش عمومی درآید و مخاطبان را هم با خود همراه کند. همین ‌جا باید توضیح بدهم که بنده هم‌ زمان با این فیلم، مستند دیگری (درباره‌ پیدا شدن مزار دو شهید گمنام) ساخته‌ام که جدا از فضای متفاوت این دو فیلم، مطمئنم باید در محفل دیگری (به ‌غیر از روی پرده‌ سینما) به نمایش گذاشته شود. به عبارت دیگر این‌ طوری نیست که اعتقاد داشته باشم هر فیلمی را باید در سینما به نمایش گذاشت و خودم جزو کسانی هستم که همیشه مخالف نمایش فیلم‌های خنثی و غیر جذاب روی پرده‌ سینما بوده‌ام. اما به ‌هر حال حیطه‌ نمایش در یک گروه سینمایی برایم ناشناخته بود و نمی‌دانستم با چه چالش‌ها و موانعی روبه‌رو خواهم شد. در مجموع، از نمایش محدود و پراکنده‌ فیلم ناراضی نیستم اما معتقدم اگر رسانه‌‌ ملی، به این نوع فیلم‌ها توجه نشان می‌داد و در تهران و شهرستان‌ها جلسه‌های نمایش و نقد و بررسی چشم‌گیری به آن اختصاص پیدا می‌کرد کنجکاوی افراد بیش‌تری را برمی‌انگیخت و طبعاً تماشاگران بیش‌تری برای تماشای آن به سینماها می‌رفتند. اما در مجموع، از تجربه‌ اکران فیلم در گروه هنر و تجربه سرخورده و دل ‌سرد نیستم.

به وضوح دیده می‌شود که نقدهای بسیار مثبت و دقیقی برای مستند «ساموئل خاچیکیان؛ یک گفت‌وگو» نوشته شده. فکر می‌کنید نمایش این مستند و نقدهایی که بر آن نوشته شده چه تاثیری می‌تواند بر آینده‌ مستندسازی شما داشته باشد؟

این نقدها بی‌شک در تثبیت جایگاه من به عنوان یک مستندساز بی‌تاثیر نخواهد بود. خصوصاً به این خاطر که بعضی‌ها فکر می‌کردند و هنوز هم فکر می‌کنند که «ساموئل خاچیکیان…» اولین فیلم من است! البته من شخصاً دلم می‌خواست در این نقدها به تاثیر نگارش فیلمنامه، نحوه‌ خاص تدوین نماها، انتخاب سرفصل‌ها، ترتیب دقیق عکس‌ها و مهم‌تر از همه، تاثیر زاویه دید در تاثیرگذاری مستقیم بر بیننده پرداخته می‌شد اما متاسفانه در اغلب نوشته‌هایی که دیدم و خواندم، نقد محتوا بر نقد تکنیک ارجحیت دارد. همان‌طور که در تحلیل سینمای ایران نیز عمدتاً به نقد محتوایی فیلم‌ها پرداخته می‌‌شود و در اغلب موارد، تکنیک و مسائل تکنیکی فیلم‌ها نادیده گرفته می‌شود. از این نظر دلم می‌خواست دوستان و همکاران عزیزم بیش‌تر به مسائل تکنیکی موجود در فیلم بپردازند و این مستند را با دقت بیش‌تری ببینند و نقد کنند.

در یکی از این نقدها به همخوانی ضرباهنگ تدوین مستند شما با آثار خاچیکیان اشاره شده. در این‌باره چه نظری دارید؟

راستش من اصلاً تلاش نداشتم که ضرباهنگ تدوین فیلم را به ضرباهنگ آثار زنده ‌یاد خاچیکیان نزدیک کنم و چه بسا به دلیل ریتم تند داستان و بعضی صحنه‌ها در فیلم‌های ایشان، این کار اصلاً شدنی نبود. تمام تلاش من معطوف این نکته بود که سکانس‌های مختلف فیلم را به گونه‌ای تدوین کنم که خسته‌کننده نباشد و ضمن رعایت حجم اطلاعات، مفرح و جذاب هم باشد. شاید به همین خاطر در مورد این فیلم به همخوانی ضرباهنگ تدوین با آثار زنده ‌یاد خاچیکیان اشاره شده؛‌ در غیر این صورت من خودم دلیل یا نکته‌ای برای این شباهت نمی‌بینم.

نحوه‌ همکاری ادوین خاچیکیان (تنها فرزند زنده‌یاد خاچیکیان) با این مستند چه‌طور بود؟ و ایشان تا چه میزان در ساخت این فیلم به شما کمک کردند؟

من از ابتدای تولید فیلم، ادوین عزیز را در جریان گذاشتم و در حقیقت موافقت ایشان را برای ساخته شدن این مستند جلب کردم. البته طبیعی بود که در ابتدای راه کمی ابهام وجود داشته باشد. اما رفته رفته که نسخه‌های مختلف فیلم آماده شد، ادوین عزیز هم به آن علاقه‌مند شد و تا جایی که برایش امکان داشت، با ارائه‌ بعضی عکس‌های شخصی به افزایش کیفیت این فیلم کمک کرد.

البته متاسفانه و برخلاف تصور، عکس‌هایی که از زنده ‌یاد خاچیکیان در اختیار ایشان هست بسیار محدود و پراکنده بود. در مجموع تعدادی از آن‌ها را که پیش از این در کتاب «مجموعه آثار ادبی ساموئل خاچیکیان» (ترجمه‌ ادوین خاچیکیان) چاپ شده بود به اضافه‌ برخی عکس‌ها که نسخه‌ اصل‌شان در اختیار خانواده‌ آقای خاچیکیان بود انتخاب کردم و در فیلم از آن‌ها استفاده کردم که معتقدم به کیفیت نهایی آن بسیار کمک کرده است.

دلیل علاقه‌ شما به سینمای ساموئل خاچیکیان و خود زنده‌یاد خاچیکیان از کجا می‌آید؟

من زمانی به سینمای زنده ‌یاد خاچیکیان علاقه‌مند شدم که زنده ‌یاد علی‌رضا وَزَل‌شمیرانی (اولین استادم در زمینه روزنامه‌نگاری) درباره‌ این فیلمساز و فضای خاص فیلم‌هایش با من صحبت کرد. بعد از این تلنگر بود که به طور اتفاقی «خداحافظ تهران» به دستم رسید و کاملاً مرا شوکه کرد. فیلمی که چهار سال قبل از به دنیا آمدن من ساخته شده بود اما در مقیاس امروزی «بیگ‌پروداکشن» یا یک فیلم دشوار با هزینه‌ تولید بسیار سنگین بود. فیلمبرداری این فیلم، جدا از تهران، در شیراز و رینه (از توابع مازندران) انجام شده، با یک لشگر از نیروهای ارتش، هواپیما، چترباز، تیر و تیراندازی و خیلی چیزهای دیگر. همین یک فیلم با وجود ضعف‌های آشکاری که در داستان و فیلمنامه دارد نشان می‌دهد سینمای امروز ایران چه فاصله‌ای با روزگار اوج خود گرفته؛ خصوصاً در مقایسه با فیلم‌های آپارتمانی و کمدی‌های مبتذلی که سلیقه‌ مخاطب امروز سینما را به گروگان گرفته‌اند. از این نظر ساموئل خاچیکیان، فیلم‌های او و تغییری که با انقلاب در مسیر فیلمسازی او ایجاد شد، در سینمای ما یکه و یگانه است. اگر توجه کنید می‌بینید اصرار مدیران و ریل‌گذاران سینمای ایران در تغییر مسیر برخی فیلمسازان، حتی در سال‌های اخیر هم دیده می‌شود و یک داستان کم ‌و بیش تکراری است. داستانی که ساموئل خاچیکیان یکی از نقش‌های اصلی آن را برعهده داشته و متاسفانه هنوز و همیشه تکرار می‌شود.

ادوین فرزند ساموئل خاچیکیان: همواره وامدار پدرم هستم

با توجه به اینکه خودتان هم کارگردان و فیلمساز هستید نظرتان در مورد این مستند چه بود و آیا اطلاع از روند ساخت داشتید؟ و در نهایت نتیجه برای شما رضایت بخش بود؟

بله از همان ابتدا آقای نجوان مرا در جریان همه کارهایشان قرار می‌دادند به خصوص به این علت که من هم یک ایده‌ای برای مستندی درباره پدر داشتم و برای اینکه این دو اثر شباهتی هم با هم نداشته باشند یک سری هماهنگی‌ها با هم داشتیم. البته ایده من هنوز ساخته نشده است چون پروژه خاصی است و می‌طلبد که با حوصله و پس از پخته‌تر شدن طرح و ایده به تولید بیانجامد. آقای نجوان بر اساس نوار کاستی که از مصاحبه با پدر به جا مانده بود پایه فیلمشان را بنا کردند و بر این اساس طرح را بست دادند که در مجموع فیلم خوبی هم از کار درآمده و خیلی جذاب است و نکات بسیار آموزنده‌ای دارد.

 نقدهای بسیار مثبتی نیز در مورد این مستند نوشته شده است.

بله و من از علاقه‌مندان دعوت می‌کنم که بروند و این فیلم را ببینند چرا که هنر و تجربه یک تایم محدودی را برای اکران فیلم‌ها قائل می‌شود. من به علاقه‌مندان و دانشجویان سینما و کسانی که کار تحقیقاتی می‌کنند دیدن این فیلم را توصیه می‌کنم چرا که فیلم بسیار مفیدی است و اینکه روی پرده فیلم را ببینند نیز مزیت خود را دارد.

 خود را تا چه حد وامدار سینمای پدرتان می‌دانید؟

تمام آموخته‌های من و آنچه که در عرصه سینما می‌دانم از پدر است و همواره وامدارشان هستم و علاقه اصلی من نیز در این زمینه  نوع سینمایی است که پدر در آن تبحر داشت، یعنی همان سینمای پرتعلیق و دلهره‌آور و تمام تلاشم را می‌کنم که اگر فرصتی ایجاد شود کار بعدی‌ام نیز تا حدودی در این زمینه باشد.

سخن پایانی

در بخش هنر و تجربه فیلم‌های ارزشمند و خوبی روی پرده می‌آید که کمتر شناخته شده‌ و اساساً فرصت تبلیغات آنچنانی ندارند، به نظرم خیلی خوب است که کمی از این فضای مجازی دل بکنیم و حداقل گاهی فیلم‌ها را در سینما ببینیم. هرچند که محدودیت‌ها و فشارهای اقتصادی وجود دارد ولی باز هم اگر آن پیگیری و استمرار برای جلو رفتن در سینما وجود داشته باشد یک سری از فیلم‌ها ارزش دیدن روی پرده را دارند آن فیلم‌ها نیز با همین دیده شدن‌ها حمایت می‌شوند و به کارشان ادامه می‌دهند.

 

مریم عظیمی

There are no comments yet