کافه خاطره صبا؛ سعید امیرسلیمانی
کارگردان «هزارپا» گفت نصف فروش فیلم به خاطر تو بود
با داودی کارگردان «هزار پا» تو یک مهمانی بودیم و گفت سعید یه چیزی بگم باور میکنی؟ گفتم بگو و او گفت نصف فروش فیلم به خاطر تو بود.
استاد ایفای نقشهای آدمهای شیرین، خوش بیان و بذلهگو با آن لهجه و نوع گویش خاص و جذابش و این اواخر هم در قالب پیرمردهای دوست داشتنی که از شیطنت و بازیگوشی ابایی ندارند و بازهم در هفتاد و چند سالگی تواناییهایش را به رخ کشاند. نام این این بازیگر توانمند سعید امیرسلیمانی بازیگر با سابقه و خوشنام سینما و تئاتر و تلویزیون است که در پنج دهه فعالیت کاریاش ضمن همکاری با بزرگانی نظیر علی حاتمی و رکنالدین خسروی، کیانوش عیاری و داود میر باقری دهها نقش ماندگار برای هنردوستان به یادگار گذاشته است. امیرسلیمانی این سالها به واسطه عارضه قلبی در جاجرود روزگار میگذراند و گهگاهی به همراه همسرش به دیدن تئاتر میآید. با امیرسلیمانی مروری به دوران پر بار کاریاش داریم.
با خیلی از هم نسلان شما حرف میزنم به نقش و تاثیر حمید سمندریان روی پرورش هنرمندان تاکید دارند. شما در تئاتر آناهیتا تحت نظر مهین اسکویی و همسرش آموزش دید. این موسسه چه تاثیری در تکوین هنرمندان جوان داشت و چرا این تاثیر کمتر دیده شده است؟
من شاگرد مهین اسکویی بودم و نقشهای مهمی در نمایشهای اجرا شده در این آموزشکده به من محول شد. مدرک هنری مهین اسکویی قابل مقایسه با مدرک همسرش مصطفی اسکویی نبود. مصطفی اسکویی در سالهای بعد مدرکش را گرفت. مهین اسکویی شاگرد اول کلاس زاوتسکی از شاگردان برجسته استانسیلاوسکی بود. راه و روشی که مصطفی اسکویی می رفت درست و شایسته نبود.
به چه دلیل درست نبود؟
آدم بسیار مغروری بود و مدعی بود که باید وزیر فرهنگ هنر باشد و مدام در حال منم منم کردن بود.
یعنی آدم خودشیفتهای بود؟
خیلی خود شیفته بود و اصلا سطح سواد، دانش و منشش قابل مقایسه با حمید سمندریان نبود. سمندریان تعداد زیادی بازیگر درجه یک را به سینما معرفی کرد. چیزی که درباره اسکویی مصداق نداشت. من اگر چیزی آموختم از مهین اسکویی بود.
چند جایی خواندم که مصطفی اسکویی بارها با مشکلات مالی برخورده بود.
بله، مصطفی اسکویی همیشه بدهکار و اهل کلاهبرداری بود و از خیلیها پول دستی میگرفت.
دلیل ناترازی مالی اسکویی چه بود؟
درآمدی نداشت و خرجش هم زیاد بود. برادری داشت که از مدیران شرکت تی بی تی بود و همیشه به مصطفی اسکویی کمک مالی می کرد.
مگر تئاتر و آموزشکده آناهیتا هیچ آورده مالی برای اسکویی نداشت؟
خیر درآمدی قابل ذکری نداشت.
آیا در زمان حضور در آناهیتا از شما شهریه گرفته میشد؟
ماهی سی تومان شهریه میدادیم.
به چه دلیل با توجه به سبقه موسیقی در خانواده به سمت موسیقی نرفتید و بازیگری را انتخاب کردید؟
به موسیقی بی علاقه نبودم، اما بازیگری عشق اصلیم بود. پسرم سپند ابتدا میخواست در حوزه موسیقی فعالیت کند و کنکور داد و موسیقی قبول نشد و در رشته نمایش توانست وارد دانشگاه بشود. سپند آن زمان معلومات بسیار خوبی در حوزه موسیقی داشت.
در تئاتر آناهیتا با خیلی از بزرگان مثل مهدی فتحی و محمود دولت آبادی همدوره بودید. این همکارهای چه ویژگیهایی داشت؟
من و محمود دولتآبادی و سعید سلطانپورو منوچهر عسگرینسب وخیلیهای دیگر کارمان را با هم شروع کردیم.
اغلب هنرمندان آن دوران اندیشههای چپی داشتند، آیا شما هم چنین رویکردی داشتید؟
آن دوره در آناهیتا به جز من همه چپ بودند.
به چه دلیل علاقهای به اندیشههای چپی نداشتید؟
هیچ وقت آدم سیاسی نبودم و اولویتم هنر و مسائلش است.
اعتقاد دارید سیاست بازی برای هنرمند چالشزا است؟
صد درصد اینگونه است. چپیها همه چیز ما را نابود کردند و هنوز هم هستند. تمام دوستان من اول تودهای بودند و بعدش چریک شدند.
این عقاید چپی داشتن برای هنرمند بزرگی مثل نوشین تبعات تلخ و تراژیکی داشت؟
بله، هنرش نابود شد. به نظر من بزرگترین ایدئولوژی هنر است. هنری که دم از انسانیت میزند.
به چه دلیل محمود دولتآباد بعد از چند بازی در فیلمهایی مثل «گاو» دیگرجدی به بازیگری نپرداخت و تمرکزش را روی نویسندگی گذاشت؟
زمانی که تحصیل در آناهیتا را شروع کردیم محمود اصلا نویسنده نبود و بازیگر بود.
آیا بازیگر خوبی بود؟
مهین اسکویی در یک نمایش دو شخصیت یکی را به من و یکی را به محمود داد تا بازی کنیم و در سه صحنهای که بازی داشتیم در حین حرکت از این طرف به آن طرف صحنه میرفتیم. آنقدر من و محمود این سه صحنه را خوب بازی کردیم که مهین اسکویی شخصیتهای اصلی دو نمایش بعدیاش یعنی «شبهای سپید» را به محمود و «غار سالومونگ» را به من داد.
آن زمان چند سالتان بود؟
من نوزده و محمود ۲۰ سالش بود.
این دو نمایش کجا اجرا شدند؟
«غار سالومونگ» در شبکه دو تلویزیون اجرا شد.
در این نمایش با چه بازیگرانی همبازی بودید؟
آن نمایش را بعدا در رپوراتوری در چند شهر روی صحنه بردیم . شکوه نجم آبادی همسرم، سعید سلطان پور، منوچهر عسگرینسب سایر بازیگران نمایش بودند.
در مورد این که آیا به نظرتان دولتآبادی بازیگر خوبی بود جواب کاملی ندادید؟
گفتم که اینقدر خوب بود که در عین جوانی مهین اسکویی بهش اعتماد کرد و نقش اصلی نمایش «شبهای سپید» را به او داد.
به چه دلیل دیگر دولتآبادی بازیگری جدی دنبال نکرد؟
سفری رفتم خارج از کشور و برگشتم دیدم محمود نویسنده شده است و کتابی با عنوان «ریل» را نوشت.
«ریل» را قبل از بازی در فیلم «گاو» نوشت؟
بله، قبلش بود. محمود رفت و شد کارمند اداره تئاتر و در گروه آقای جوانمرد چندین نمایش بازی کرد.
به هرحال دولتآبادی در آن دوره تبدیل به نویسندهای شد که کیمیایی برای ساخت فیلم «خاک» از کتاب او اقتباس کرد.
بله، محمود دولتآبادی بعد از شهرتی که به واسطه نویسندگی به دست آورد باید انتخاب میکرد یا بازیگر باشد و یا نویسنده و بعد از این جریان و تمرکزش روی نویسندگی هر وقت من را میدید میگفت دلش برای بازیگری تنگ شده است.
آیا هنوز با دولتآبادی ارتباط دارید؟
در حد حضور در مهمانیهایی که دوستان دعوت میکنند و ما به آنجا میرویم و همدیگر را میبینم و ماچ و بوسهای داریم. چند وقت پیش سینما فرهنگ رفته بودم دیدم دم در ایستاده و بلیط گیرش نیامده و من برایش تهیه کردم.
مهدی فتحی بازیگر هم دوره شما بود که به اندازه توان بازیگریاش قدر ندید و نتوانست در فیلمهای مهم زیادی بازی کند در حالی که بازیگری در حد و اندازه مشایخی و نصیریان بود. دلیلش چه بود؟
رک پاسخ بدهم در حد این بازیگران نبود. مهدی فتحی برای بازی درست و خوب در یک نمایش سه ماه زمان برای تمرین نیاز داشت.
چهره و فیزیکش هم به جذابیت جمشید مشایخی نبود؟
چاقی فیزیکش به بازیاش میآمد و البته کاریزمای مشایخی را نداشت. مشایخی موقعی که میآمد صحنه تئاتر تو می فهمیدی که بازیگر درجه یکی است.
مثل شما چهره گرم و دوست داشتنی داشت؟
جمشید مثل داداشم بود و دوستش داشتم. خیلی سفر میروم و هفته پیش شمال بودم. جایی دعوتم کردند و مردم هم حضور داشتند و کلی از من استقبال کردند. به هر حال برخی از بازیگران سمپات هستند و برخی سمپات نیستند و هر کاری که انجام بدهند سمپات نمیشوند.
در دهه هفتاد مهدی فتحی چند تا همکاری خوب با میر باقری و کیمیایی داشت و تا حدی توانست وجه خویی برای خودش رقم بزند؟
درست است. در فیلم «ضیافت» و سریال «امام علی» بازیهای خوبی انجام داد که ماحصل چهل سال تجربیاتش بود.
از تاثیرات همکاری با بزرگی مثل رکنالدین خسروی بگوئید؟
رکنی دوست صمیمم بود. بعد از رفتن محمود به اداره تئاتر من هنوز در آناهیتا کار میکردم و به من زنگ زد و گفت سعید؛ آناهیتا را ول کن و بیا پیش ما. شال و کلاه کردیم کارمند اداره تئاتر شدیم و از من پرسش کردند که دوست داری در کدام گروه تئاتری کار کنی و من گروه رکنالدین خسروی را انتخاب کردم.
چرا این گروه را انتخاب کردید؟
رکنالدین خسروی، همسایه ما در منطقه شمیران بود و بعدش همشاگردی داداش بزرگم بود و باهاش رفاقت داشتم. آخرین باری که لندن بودم رفتم پیشش و از فرودگاه آمد دنبالم… .
این ملاقات چه زمانی بود؟
دقیقش یادم نیست اوایل دهه نود بود.
آیا خسروی در لندن کار تئاتر هم انجام میداد؟
بله، کارهایی انجام میدهد.
آیا اگر ایران میماند بهتر نمیتوانست به فعالیتهایش ادامه بدهد؟
برخی به حالت قهر از ایران رفتند و رکنالدین خسروی هم عقاید چپی داشت و در آن دوره مجال کار کردن نداشت و مهاجرت کرد.
اداره تئاتر با استخدام فارغ التحصیلان دانشکدههای هنری در تامین معاش و دادن امکان بروز توانایی به خیلی از هنرمندان را در دهههای چهل و پنجاه کمک کرد. چقدر با این عقیده موافق هستید؟
من هم این روند را قبول دارم. بعد از انقلاب بازیگران سینمای قبل نمیتوانستند کار کنند و نسلی که اشاره کردید و پیشینه تئاتری داشتند مثل خسرو شکیبایی، محمد مطیع، مهدی هاشمی و محمود فرهنگ جذب سینما و تلویزیون شدند.
یکی از نقاط عطف دوران کاریتان همکاری با علی حاتمی بود. این همکاری چگونه شکل گرفت؟
بهروز بهنژاد روزی آمد پیشم و گفت علی حاتمی میخواهد گروهی درست کند که داستانهای مولانا را بسازد و گفت رفیقت جمشید هم در این کار بازی دارد و من هم هستم و آتشخیر و چند نفر دیگر، تو هم میآیی؟ و من پاسخ مثبت دادم و رفتیم دفتر علی حاتمی و رفیق شدیم و کار کلید خورد و من در یکی از بخشهای سریال نقش اصلی و در بقیه نقش فرعی داشتم و برای فیلمبرداری کل ایران از کرمان تا شیراز و شمال را طی کردیم.
در این پنج شش همکاری که با علی حاتمی داشتید کدام کار برایتان جذابیت بیشتری داشت؟
در داستانهای مولوی نقشهای متنوعی مثل جوحی را بازی کردم و همه از بازیام تعریف میکردند و من نقش جوحی و جمشید نقش قاضی را بازی میکردیم. نقشی که خیلی دوستش دارم.
بعد از انقلاب همچنان به تئاتر تعلق خاطر داشتید و در سال ۶۷ نمایشی اجرا کردید که پر فروشترین نمایش سال شد. تئاتر برایتان در آن دوران چه ویژگیهایی داشت؟
آن موقع کارمند اداره تئاتر بودم و بعدترش سال ۱۳۷۳ بازنشسته شدم و نمایش «ناهار لعنتی» را در اداره تئاتر تولید کردم و نزدیک چهل روز یعنی ده روز بیشتر از موعد مقرر روی صحنه با توجه به استقبال مردم باقی ماند. روز آخر اجرا دو هزار نفر بدون بلیط پشت در ماندند وآقای منتظری موافقت کرد تا ده روز دیگر نمایش روی صحنه باشد.
به نظر شما بر اساس چه شرایطی تئاتر شهر با آن گذشته باشکوهش به این وضعیت بغرنج رسیده که نمایشهای بی کیفیت درآن روی صحنه میرود؟
کم توجهی جوانان علاقهمند تئاتر و بی کفایتی مدیران تئاتری. الان نمیگذارند آدمهای وارد و خبره تئاتر کار کنند و از تجربیاتشان استفاده شود. معتقدم سالن اصلی تئاتر شهر باید در اختیار اساتید قرار بگیرد و در همه جای دنیا که تئاتر دارند سالن اصلی شهر در اختیار بزرگان است و بقیه در سالنهای کوچکتر فعالیت می کنند. اینجا هر کسی رابطه و زد و بند داشته باشد مجوز اجرا در سالن اصلی را پیدا میکند. دورترها سنگلج دوران پر شکوهی با انبوه مخاطبان داشت و الان حال و روزش اینطوری و سوت و کور شده است.
چرا تجربه فیلمازی را بعد از «چون ابر در بهاران» ادامه ندادید؟
کارگردانی را دوست داشتم و همه چیز برایم برای ساخت فیلم بعدی فراهم بود. اما در اینجا اگر به کسی بند نباشی نمیتوانی کار بکنی. به من میگفتند طاقوتچه. خب من طاقوتچه بودم و نبایستی کار می کردم و فیلم میساختم. من هیچ وقت اهل تملق و چاپلوسی نبودم.
سال ۷۹ با یکی از کارگردان جوان و خوش فکر تئاتر یعنی حمید امجد در نمایش «شب سیزدهم» همکاری داشتید. این همکاری چگونه شکل گرفت؟
تنها متنی که برای بازی به من پیشنهاد شد و نتوانستم توی آن دست ببرم متن «شب سیزدهم» بود که همه چیزش درست و کامل کنار هم چیده شده بود. هرچقدر تلاش کردم که مثلا دیالوگی را تغییر بدهم دیدم دیالوگی که خود حمید نوشته بهتر است. من در متن تمام نمایشهایی که بازی کردم دست برده ام به جز این کار.
یکی از کارهای ماندگار سینمایی شما ایفای نقش پدر معتاد در فیلم «مهریه بی بی» بود که دختر شما هم در فیلم حضور داشت. این نقش چقدر برای شما جذاب بود؟
آفرین! نگاهت تیز است و خوب میبینی. به نظرم یکی از کارهای تاپ سینماییام همین فیلم سینمایی «مهریه بی بی» است. تمام عمرم به قول تریاکیها یک بست هم نزدهام و هر کسی فیلم را دید به من گفت عین جنسی! برای درست در آمدن این نقش کلی کار کردم و اتود زدم.
موهای فری و نوع راه رفتن و حرف زدنتان نقش را شیرین و دلچسب کرده بود.
همینطور است. سه ماه تحقیق کردم که بفهمم فرق هروئینی با تریاکی چیست. اصغر هاشمی روز اول فیلمبرداری گفت سعید یک خورده چربش کن. گفتم ببین اصغر جونم چربش کنم ویژگی تریاکی بودنش که رویش تاکید داری از بین میرود و آن وقت میشود هروئینی. اصغر گفت هر کار دوست داری انجام بده.
و درواقع به شما اعتماد کرد.
روزی به همراه خدا بیامرز اسماعیل داورفر مشغول فیلمبرداری بودیم و من کتم را یک کتی روی دوشم انداخته بودم و مردم زیادی برای دیدن صحنه جمع شده بودند.
لوکیشنش کجا بود؟
خانی آباد. یک مرتبه دیدم یکی مثل من دست به درخت گذاشته و کتش را یک کتی روی دوشش انداخته و اصغر را صدا زدم و گفتم ببین چقدر درست مدل این آدمها را در بازیم نشان دادم. درست کار کنی نقش جذاب میشود.
در سریال «با خانمان» هم در نقش یک خدمتکار پر توقع که پارتنرتان آتیلا پسیانی بود، بازیتان هم جذاب و خوش حالت از کار درآمد.
این اواخر بیشتر فیلم «هزار پا» را دوست دارم.
چون فیلم پرفروش شد دوستش دارید؟
با داودی کارگردان «هزار پا» تو یک مهمانی بودیم و گفت سعید یه چیزی بگم باور میکنی؟ گفتم بگو و او گفت نصف فروش فیلم به خاطر تو بود. یک نفر ندیدم بعد از دیدن فیلم نیاید بیرون سینما و از بازی تو تعریف نکنه و بازی در این فیلم باعث شد که مدام پیشنهاد بازی داشته باشم.
به چه دلیل با کیمیایی به جز یک فیلم و یا داریوش مهرجویی و بیضایی همکاری نداشتید؟
رفاقتی باها آنها نداشتم و اخلاقم نیست که بروم دنبال نقش و با فلان کارگردان حرف بزنم. کارگردان باید دنبال بازیگر بیاید. بهرام بیضایی یک بار از من دعوت کرد تا برای بازی در مسافران به دفترش بروم و حرف بزنیم. اما بعدش هیچ خبری نشد و فیلم ساخته شد.
در نمایش «شام آخر» هم با کمند و هم با سپند همبازی شدید. این همبازی شدن در صحنه تئاتر با فرزندانتان برایتان چگونه بود؟
این تئاتر را بعد از ۸ سال دوری از ایران بازی کردم و کارگردان از طریق کمند پیغام داد که بیام و در نمایش بعد از سالها بازی کنم. قبول کردم البته کار چندان موفقی نبود.
احمد محمداسماعیلی
There are no comments yet