امین اسفندیار کارگردان نمایش «فردا»:
نمایش «فردا»؛ تمام شیره وجودی و هستی من بود
این اثر در حقیقت تمام شیره وجودی و هستی من بود و شاید اصلاً دیگر در زندگیام نویسندگی و کارگردانی نکنم، البته هنوز نمیدانم.
«فردا» نمایشی به نویسندگی و کارگردانی امین اسفندیار و بازی سعید زارعی و ایمان صیاد برهانی است که برای روزهای جدید اجرا در کاخ هنر تمدید شده و مخاطبان تئاتر را به دیدن اثری معماگونه و دلهرهآور دعوت میکند. «فردا»، درباره دو مرد است که در اتاقی با در و کمدهای فلزی متعدد، محبوس شدهاند و تلاش میکنند با حل معماهایی، شاید راهی به خارج از این اتاق پیدا کنند. در ادامه گفتوگوی خبرنگار صبا با کارگردان این نمایش را میخوانید.
از ورودتان به عرصه هنر تئاتر و تجربیات پیشین در این زمینه بگویید.
من جوانی بودم که به واسطه علاقهمندی به بازیگری این مسیر را از پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران آغاز کردم. سال ۸۸ دانشجوی بازیگری و کارگردانی شدم از همان زمان نیز با کارهای کلاسی و دانشجویی بازیگری را ادامه دادم، چندین اجرای عموم داشتم و بیشتر بازیگری کردم تا نویسندگی و کارگردانی، در واقع نمایش «فردا» تنها متن و کارگردانی جدی من است.
ایده نمایشنامه «فردا» چگونه شکل گرفت و روند پیشبردش به چه صورت بود؟
زایش این ایده در حقیقت متاثر از چند اتفاق مختلف بود. درگیری و دغدغه شخصی من در مورد مسئلهای به نام حافظه، اینکه هویت مرا گذشتهام شکل میدهد و این سوال که اگر روزی به یاد نیاورم که چه گذشتهای دارم چه خواهد شد! در کنار این مسئله یک سری اتفاقات در زندگی شخصیم رخ داد مثل از دست دادن چند عزیز که باعث شد مسئله حافظه برایم پررنگتر شود. اما بخش دیگر این قضیه به علاقه من به همان فضایی برمیگردد که به آثار ابزورد مثل کارهای بکت و پینتر شباهت دارد که همیشه برایم جذاب بوده است. مثلاً من چند چرکنویس حدوداً ۸۰ صفحهای داشتم که خودم آن را زبان خودکار مینامم چرا که خودکار را بر صفحه گذاشته و صرفاً مینوشتم. سپس به این فکر کردم که چگونه میتوانم این تجربه نوشتاری را با مسئله حافظه عجین کنم و آنجا بود که این دو را با هم ادغام کردم و این لحظهای بود که ایده «فردا» شکل گرفت. بخش بیشتر نمایشنامهای که اجرایش را دیدهاید به صورت کارگاهی و در طول تمرینات نوشته شد. یعنی من از اتودهایی که در طول تمرینات به بازیگران میدادم و از اجرایی که آنها انجام میدادند، ایده میگرفتم و آن ایدهها را به متن تبدیل میکردم و در تمرین بعدی روی آن متن پیش میرفتیم و دوباره همین مسیر اتود زدن و ایده گرفتن، بدین ترتیب بود که متن در طول یک سال تکمیل شد.
انتخاب بازیگران چگونه انجام شد؟
سعید زارعی، هم دانشگاهی من بود و پیش از این نمایش به عنوان بازیگر در یک اثر دیگری همکاری داشتیم و همین همبازی و رفیق بودن نقطه آغازی شد برای اینکه پیشنهاد همکاری در این پروژه را به او بدهم و خود او بود که ایمان صیادبرهانی را برای نقش مقابل پیشنهاد کرد. در آن زمان هر دوی آنها در اجرایی به نام «سرگیجه» هم بازی بودند و پس از صحبتهای اولیه ایمان صیادبرهانی نیز خیلی مشتاق بود و کار را پذیرفت و خیلی راحت این ترکیب شکل گرفت. البته من بازی ایمان صیادبرهانی را در اجرایی به نام «زندگی در تئاتر» دیده بودم و به همین دلیل از پیشنهاد سعید زارعی خیلی استقبال کردم. چون به نظر من هم، او برای این نقش خیلی مناسب بود و از طرفی این دو بازیگر هم به لحاظ فیزیک و هم به لحاظ صدا و جنس بازی خیلی با هم متفاوت هستند و این نکته به نظرم یکی از نقاط قوت کار ما است.
در مورد تغییراتی که از دوره اجرای پیشین در کار داده شده بگویید.
البته نمیتوان گفت که نمایش کاملا چیز متفاوتی بود حتی بخش ابتدایی کار تقریباً همان بود که امروز هست اما از اواسط کار تا انتها تغییراتی انجام شد. ما سال ۹۴ در جشنواره دانشجویی و جشنواره فجر شرکت کردیم و در سال ۹۵ اولین دور اجراهای عموم این نمایش در سالن کوچک مولوی انجام شد با اینکه به خاطر ظرفیت کم سالن تماشاگران کمی میتوانستند کار را ببینند همیشه لطف تماشاگران شامل حال ما بود و درخواست میکردند که دوباره کار را اجرا کنیم و همین دلیلی شد که ما رغبت کنیم و «فردا» را برای بار دیگر اجرا کنیم.
از سبک اجرایی معماگونه این نمایش و حالت پازل واری که در ارائه اطلاعات دارد بگویید.
همانطور که در ابتدا گفتم مرحله اول شکلگیری متن بر اساس دو مؤلفه بود یکی درگیری خودم با حافظه و دیگری علاقهام به فضای ابزوردی که وجود داشت اما نکته دیگری هم در مورد من وجود دارد و کسانی که مرا از نزدیک میشناسند آن را میدانند که من عاشق بازی هستم از فوتبال، بازیهای ویدیویی و کامپیوتری بگیرید تا بازیهای دیگر و نمایش «فردا» نیز این تم را در خودش دارد و از آنجایی که متن ناخواسته به من نزدیک میشد این رنگ را به خودش میگرفت چرا که من به همه چیز رنگ بازی میدهم و همه چیز را تبدیل به یک بازی میکنم. منتها دغدغهای که داشتم و حرفی که میخواستم در نمایش بزنم این بود که قضیه برای من فراتر از یک بازی است حتی در جایی از متن اشاره میکنیم که همه اینها صرفاً یک بازی نیست و این بازی برای رسیدن به یک سری حقایق است. ما به این علت درگیر بازی میشویم که بازی انسانها را به درون خود میکشد و زمانی که مخاطب و تماشاگر میفهمد که روبرویش یک بازی جریان دارد برایش حکم یک ترن هوایی در شهربازی را خواهد داشت که سوارش شده، با آن همراه میشود و با ما میآید. حال گاهی ما این ترن هوایی را از درون یک تونل وحشت میگذرانیم و گاه از جنگلهای سرسبز و این ما هستیم که این مسیر را تعیین میکنیم اما اینجا مهم همان سوار شدن است و من دوست دارم که تماشاگر از همان ابتدا با اجرای ما همراه شود. فکر میکنم یکی از نکات قوت نمایش «فردا» این است که مخاطب نیز به همان میزانی میداند که کاراکترهای نمایش اطلاعات دارند و میدانند حتی تماشاگر چند المان تصویری را پیش از آنکه کاراکترها ببینند، میبیند. بازی انسانها را همراه میکند و آنها را وسوسه کرده به درون خود میکشاند من از همین مسئله استفاده کردم اما به موقع هم نشان دادیم که صرفاً خود بازی مهم نیست و داستان چیزی فراتر از آن است و فکر میکنم که خوشبختانه و خدا را شکر تا حد زیادی موفق شدم منظورم را برسانم.
اگر نگاه جهان شمولتر به این داستان و کاراکترها داشته باشیم آنچه که در جریان است دهشتناکتر جلوه میکند. از سویی هم مباحثی مربوط به فلسفه وجود و اگزیستانسیالیسم در لایههای زیرین متن و اجرا دیده میشود. آیا در حین نگارش و تولید اثر به این مباحث فکر میکردید؟
از زمانی که نمایشنامه «فردا» را نوشتم به این فکر میکردم که کل زمان نمایش و آنچه که میبینیم میتواند سمبل چه چیزهایی باشد و خودم چند موضوع در ذهنم داشتم و به آن فکر میکردم. نمیدانم از خوش اقبالی و شانس من بود یا چیزی دیگر اما در اجراهای سال ۹۵ مخاطبان جالبی اجرا را دیدند و در تیوال نظرات خود را ثبت کردند، آنها دریچههایی از فردا را برای من باز کردند که حتی خود من هم به آن فکر نمیکردم. برای من لحظه شروع نمایش مانند لحظه تولد یک انسان است، صداهایی که در ابتدا میشنویم مانند صدای کودکی است که تلاش میکند برای حرف زدن و یاد گرفتن و… درست مثل کودکی که سرعت رشد او را به صورت سریع میبینیم، در واقع نمایش «فردا» برای من اینگونه است. اما اصلا نمیخواهم آنچه که من فکر میکنم به عنوان تلقینی از نگاه نویسنده نمایش «فردا» محسوب شود بلکه میخواهم که مخاطبان دریچه نگاه خودشان را حفظ کنند و برداشت خود آنها برای من مهمتر است و اساسا مسئله من همین است. بسیاری از مخاطبان در مورد درستی برداشت خودشان پس از نمایش از من میپرسند و جواب من این است که هر کدام از نظرات شما میتواند درست باشد آخر نکته این نیست که کدام یک از این نظرات و برداشتها درست است نکته این است که میتواند همه اینها درست باشد. نکته این است که ما در این دوره و زمانه و در این تئاتر فکر کنیم. من نمیگویم که نمایش «فردا» یک کار فاخر است اما بر اساس کامنتهایی که گرفتهام میتوانم بگویم که مخاطبان به نمایش فکر کردهاند و همین مسئله خیلی مهم است چرا که ما مدتیست در تئاتر ساده میگذریم و میرویم تا سرگرم شویم و لذت ببریم البته که این بد نیست اما به نظرم نباید این بعد از تئاتر را نیز از دست بدهیم. زمانی که من این کار را مینوشتم حتی همان کودکی که خودم گفتم را نیز در پس ذهن نداشتم من میخواستم که قصه اثر و بازیهایی که طراحی شده بود با هم پیش بروند ولی ناخودآگاه ما این کار را میکند و جهانبینی ما نمیتواند از اثر جدا شود و در نهایت آن چیزی که راجع به تولد کودک، حرف زدن، راه رفتن و یاد گرفتنش، اینکه بتواند بخواند، بفهمد، طمع را بشناسد و درگیرش شود، همه و همه چیزهایی نبوده که من از ابتدا بخواهم به آن فکر کنم اما در ناخودآگاه منِ نویسنده وجود داشته و در ناخودآگاه مخاطب نیز به عنوان بیننده وجود دارد و اثر در چهارچوبهای ذهنی او تعریف میشود و این مسئله برای من بسیار مهم است البته گاهی هم پیش میآید که برخی از مخاطبان اصلاً نتوانسته باشند با اثر ارتباط برقرار کنند.
دکور نمایش از دو متریال شیشه و فلز است. فضایی محاط شده که چشم مخاطب را نیز هدایت میکند. همکاری با حسین صحرایی در زمینه دکور چگونه بود؟
حسین صحرایی واقعاً یک فرد کاربلد و به شدت همراه بود که همکاری را بلد است و خیلی خوب درک میکند و مسلما این نکته برای من خیلی مهم بود. او واقعاً کار کردن را برای من راحت کرد. من واقعاً دغدغه زیادی در مورد هزینهها و نوع ساخت این دکور داشتم و شاید غیر قابل باور باشد که او در عرض ۲ روز این دکور را برای من ساخت. یک نکته مهم در همه مولفههای نمایش «فردا» مثل دکور، لباس، بازیها، متن و… وجود دارد و آن سادگی است و سادگی عنصر بسیار مهمی در این نمایش است. من فکر میکنم اگر حرف مهمی برای گفتن دارم بهترین راه این است که آن را به سادهترین شکل ممکن بگویم ولی اگه حرف خیلی مهمی نداشته باشم سعی میکنم با پیچیدگیها و آب و تاب بسطش بدهم تا خوش رنگ و لعابتر دیده شود. اما من در «فردا» حرف بسیار مهمی حداقل برای خودم دارم و دوست داشتم که این را حرف را به سادهترین شکل ممکن بیان کنم بنابراین یک بخش ماجرا هم این بود که باید سعی میکردم اعضای گروه را قانع کنم تا ایدههای جذابشان را کنار بگذارند و به من اعتماد کنند تا در نهایت سادگی کار پیش برود. در واقع من فکر میکردم که اگر حرف و اتفاق واقعی به نظر برسد است که خطرناکتر و عجیبتر میشود و هرچه به سمت نمایشیتر بودن نزدیک شود کلیتاش به عنوان یک نمایش دریافت میشود و همه چیز در آن تبدیل به قراردادی میشود که باید پذیرفته شود. من معتقدم که در مورد «فردا» این سادگی بود که میتوانست ما را به نتیجه برساند در نتیجه صحنه صرفاً چند کمد فلزی و میلههای آهنی و درب شیشهای است که نمایانگر فضای یک اتاق هستند.
از موسیقی کار و ارتباطی که خواستید جداگانه با مخاطب داشته باشد بگویید.
موسیقی نمایش انتخاب خودم بودم. من عاشق سبک خاصی از موسیقی هستم و خیلی هم ساده موسیقیها رو انتخاب کردم. حقیقتش در حال حاضر درست به یاد ندارم که چگونه ترتیب قرارگیری موسیقیها را انتخاب کردم در حقیقت ماجرا هم این نبود که از کجا آمد و چه شد بلکه مهم این بود که در امتداد چه اتفاقاتی برای ما افتاد. خب من این موسیقیها را شنیده بودم و در تمرینها از آنها استفاده کردم و دیدم که جواب میدهد و در ادامه این موسیقیها یک سری تصویر و ایده برای چیدمان کردن صحنه و جلو بردن متن به من میدادند. موسیقی از جایی به بعد به من ایده میداد به خاطر اینکه خیلی با کار عجین شده بود شاید هم به خاطر این بود که ما ارتباط عجیبی با موسیقی برقرار کرده بودیم در همین راستا ما حتی در بروشور و پوستری که در ورودی سالن نصب شده است یک کیو آر کد قرار دادیم تا با اسکن کردن آن مخاطب نیز بتواند جداگانه به این موسیقیها گوش بدهند.
از تجربه نمایش «فردا» و چالش بخشهای مختلف کار بگویید.
من خودم را بازیگر میدانم و نمایش «فردا» با این اندیشه تئاتری که میخواهم اجرایی روی صحنه ببرم شکل نگرفت. این اثر در حقیقت تمام شیره وجودی و هستی من بود و شاید اصلاً دیگر در زندگیام نویسندگی و کارگردانی نکنم، البته هنوز نمیدانم. تمام مسئله من این بود که آنچه که در ذهن دارم را خودم روی صحنه ببینم و به انسانهای دیگر نیز نشان بدهم. ولی مرحله شکلگیری متن واقعاً برای من سخت بود اینکه چگونه آنچه در ذهن داشتم را بنویسم. از طرفی کار کردن به عنوان نویسنده و کارگردان با دو بازیگر توانا که دوستت نیز هستند چالش برانگیز و لذت بخش بود. برای من شکل تمرینات اولیه که در پیشبرد متن هم کمک میکرد خیلی پروسه جذابی بود گاهی تمرینات به شکلی پیش میرفت که ما یک حالت خلسه را تجربه میکردیم، فضایی باید بین این دو نفر شکل میگرفت دو نفری که معلوم نیست چه مدت است در این اتاق بودهاند! اتاقی مه گرفته که چیزی دیده نمیشود، دو نفری که مدتهاست در سفیدی مطلق غرق بودهاند و از ترس چشمشان را بستهاند و حال با دیالوگ صدای منو میشنوی لحظهای عجیب و متفاوت برای آنها رخ میدهد…. مسئله من این بود که چگونه میتوانم این فضا را برای مخاطبم بسازم تا به درکی هر چند کوتاه از این لحظه برسد و این برای من چالشی سخت ولی به شدت جذاب بود. در همین راستا بعضی از روزهای تمرین خودم حضور نداشتم و بازیگرانم را تنها میگذاشتم تا فراموش کنند که بازیگر هستند و خودشان را حبس در یک اتاق دربسته بدانند و حس کنند که هیچ کسی جز آنها آنجا نیست. نکته دیگری که در کارگردانی برای من خیلی سخت بود این بود که خودم را قانع کنم که میزانسن ندهم، در اجرایی که امروز روی صحنه میبینید هم به آن صورت میزانسنی وجود ندارد فقط یک سری از لحظات را هرس کردیم تا تصویری که دیده میشود عجیب نباشد. به نظرم در چنین اجرایی هر چقدر بازیگرها کمتر چیدمان شوند فضایی که در ذهن من است بهتر تحقق مییابد و بیشتر به مخاطب منتقل میشود به نوعی مخاطب فراموش میکند که تئاتر میبیند و این برای من خیلی مهم است که مخاطب حتی شده برای لحظاتی ولو یک ثانیه فراموش کند که دارد تئاتر میبیند.
سخن پایانی
فکر میکنم برای مخاطبان جالب خواهد بود که حداقل یکبار نمایش «فردا» را ببینند. در واقع اگر خود من نویسنده و کارگردان این نمایش نبودم و چیزهایی از کسی در موردش میشنیدم حتماً میرفتم و «فردا» را میدیدم. به خاطر اینکه «فردا» آدم را درگیر میکند و ذهن آدمی را به فکر وامیدارد و خود من دوست دارم چنین تئاتری ببینم. بنابراین اگر کسی علاقهمند است تئاتری ببیند که بعدش خالی به خانه نروند و حداقل در راه به نمایشی که دیده فکر کند به او قول میدهم که «فردا» همان نمایشی است که حداقل کمی فکر شما را مشغول خودش میکند.
مریم عظیمی
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است