روزنامه صبا

روزنامه صبا

کافه‌خاطره صبا؛ گفت‌وگو با رضا فیاضی

آزرده خاطر و دلشکسته شده‌ام


بدجوری در این مدت آزرده خاطر و دلشکسته شده‌ام. بارها مدیران و مسئولین برای انجام کار از من طرح و ایده و فیلمنامه خواسته‌اند ولی هیچکدام به نتیجه نرسیده است.

نمک و شیرینی چهره و جنس بازی رضا فیاضی به او این فرصت را داده که در قالب نقش‌های رئالیستی و فانتزی موثر ظاهر شود. پدر جنوبی لاف زن سریال «هتل»، پدر سر به هوا با تیپ نوک زبانی در قصه‌های «تا به تا» و یا نقش سفیر روسیه تزاری در سریال «امیر کبیر» گوشه کوچکی از توانایی‌های بازیگری  رضا فیاضی هستند. همکاری با بزرگانی نظیر مرضیه برومند، کیانوش عیاری، داریوش فرهنگ، بهرام بیضایی، رخشان بنی‌اعتماد و… در آثاری نظیر: «خنده در باران»، «بودن یا نبودن»، «روز واقعه»، «روسری آبی»، «چریکه تارا»، «کلاه پهلوی»، کارهای مهم کارنامه بازیگری و کارگردانی رضا فیاضی هستند. در کافه‌صبا این شماره به سراغ او رفتیم تا مرور بر دوران کاری‌اش داشته باشیم.

در دهه سی به واسطه نفت در شهرهای خوزستان مثل آبادان و اهواز رونق و آبادانی در بخش‌های مختلف از جمله هنر و سینما به وجود آمد. برای شما این دوران چه ویژگی‌هایی داشت؟

این شانس را داشتم که در سن نوجوانی در کنار دکتر حسنعلی طباطبایی بتوانم وارد این عرصه بشوم. ایشان مترجم زبان فرانسه بود و با بزرگان ادب و هنر نظیر بهرام بیضایی حشر و نشر داشت. وی در مدت اقامتش در اهواز شاگردان زیادی را تربیت کرد.

به غیر از شما در این دوره چه هنرمندی مجال بروز و ظهور پیدا کرد؟

حمید لبخنده، رامین صدیقیان، تورج فرامرزیان، فرید سجاد حسینی، ارژنگ فرخ‌پیکر و نام‌های دیگر.

در آن دوران به چه فعالیت‌های هنری پرداختید؟

همان دوران با تلویزیون نفت تئاترهایی مثل نمایشنامه «مستاجر» پرویز صیاد را کار کردیم. در آن زمان بتدریج نام‌هایی مثل ناصر تقوایی و امیر نادری از جنوب جذب قعالیتهای هنری شدند. یکی از همدوره‌ای‌های موفق من کیانوش عیاری بود.

آیا در فیلم‌های کوتاه کیانوش عیاری بازی کردید؟

با کیانوش رفیق بودیم و هم فیلم کوتاه ساختم و هم بازی کردم و سالها بعد در سریال «دکتر قریب» برای کیانوش بازی کردم. یکی دیگر از همدوره‌ای‌های ما جهانگیر الماسی بود که رفیق صمیمی کیانوش بود. در آن دوران به واسطه برگزاری جشنواره‌های تئاتر مناطق با سایر بچه‌های شهرهای دیگر آشنا می‌شدیم.

با جوانهایی که همدوره شما در سایر شهرها بودند آشنایی داشتید؟

بله، با امین تارخ آشنا بودم که چند سال بعد در دانشکده هنرهای زیبا همکلاس شدیم.

یکی از مراکز تاثیرگذار هنری در دهه چهل و پنجاه دانشکده هنرهای زیبا بود. به نظر شما سینما و تلویزیون ما در دهه‌های بعدی چقدر وامدار این مسئله است؟

خیلی تاثیر گذار بود. در آن دوران استاتید درجه یکی در هنرهای زیبا حضور داشتند….

 شما ورودی چه سالی هستید؟

ورودی ۵۳- ۵۴  بودم. در سال قبل از ما رضا کیانیان، مرضیه برومند، رضا بابک، بهرام شاه‌محمدلو وارد هنرهای زیبا شده بودند.

حمید سمندریان هم در آن زمان استاد شما بود؟

بله، همچنین بهرام بیضایی، شمیم بهار، هوشنگ گلشیری و چند تای دیگر جزو استاید دوره ما بودند.

حتما هوشنگ گلشیری ادبیات نمایشی تدریس می کرد؟

بزرگترین خدمت گلشیری به ما این بود که دانشجویان را ملزم به خواندن ده رمان برتر آن دوران کرد.

نام‌های این رمان‌ها را می‌گویید؟

حضور ذهن ندارم. یکی‌شان شاید جنگ و صلح بود.

آیا گلشیری سر کلاس این رمانها را تجزیه و تحلیل می‌کرد؟

سر کلاس به ما می‌گفت بعد از خواندن، کتابها را نقد کنید و بر اساس این نقد نمره درسی می‌داد. شمیم بهار هم سر کلاس نقد سینما می کرد و ما را با خیلی از فیلم‌های مهم تاریخ سینما آشنا کرد. روزهایی بود که در حین ترم فیلم‌ها را برای دانشجویان نمایش می‌داد و چون به زبان مسلط بود همزمان فیلم‌ها را دوبله هم می کرد. موقعی که گلشیری سر کلاس می‌آمد وضعیت دانشجویان نسبت به ادبیات را رصد می کرد و تکلیف بچه‌ها روشن می شد که در چه مسیری کار کنند.

در آن دوره آیا با عباس نعلبندیان هم ارتباط داشتید؟

بله، ارتباط کوچکی داشتم. دوره کوتاهی رفتم خانه نمایش و آشور بانیپال کلاسی برگزار می‌کرد و آتیلا پسیانی من را به این کلاسها معرفی کرد.

آیا با مرحوم آتیلا پسیانی در آن دوران کار مشترکی داشتید؟

قبل از انقلاب نه، اما سالهای بعد در خیلی از کارها در کنارش بودم. ما گروه تئاتر بازی را تشکیل و مسئول گروه آتیلا بود و کارهای خوبی مثل «چهار پرده از چخوف» را کار کردیم.

آیا شهرت پسیانی به دلیل خلاقیت و توانایی‌های خودش بود و یا نام و اعتبار مادرش ( جمیله شیخی )؟

به هرحال نام جمیله شیخی تعیین کننده بود و تاثیراتی را داشت اما به نظرم تنها حمایتی که شیخی از پسرش انجام داد بردن آتیلای کودک به پشت صحنه‌های تئاترهایی که بازی کرد بود تا با این فضا آشنا بشود. آتیلا خودش هنرمند نو آور و با استعداد و خلاقی بود.

از چه دورانی دغدغه کار کودک برایتان جدی شد؟

از زمان حضورم در گروه تئاتر بازی و از دهه شصت به بعد دغدغه اصلی‌ام کار کودک شد.

آیا حضورتان در «چریکه تارا» به واسطه این بود که شما در دانشکده شاگرد بهرام بیضایی بودید؟

قبل‌تر از آن در دهه چهل همانطوری که گفتم ایشان به اهواز آمده بود و بهرام بیضایی را از آن دوران شناختم. ایشان نقش پر رنگی در ارتقای زندگی هنری‌ام داشت.  آن زمان بیضایی قصد رفتن به شوشتر برای تولید «سمعک عیار» را داشت و من چون با آنجا آشنا بودم ماشینی جور کردم و بیضایی را بردم شوشتر و در طول راه مفصل باهاش حرف زدم و آشنایی من با ایشان از این دوره شروع و در دانشکده ادامه یافت.

با عدم اکران «چریکه تارا»  کار و ارزش خیلی از عوامل فیلم از جمله شما کمتر دیده شد؟

بله، بیضایی چون به من اعتماد داشت ضمن حضورم در بخش بازیگری مسائل مالی فیلم را هم به من سپرده بود.

یعنی مسئولیت قرارداد بستن با بازیگران هم بر عهده شما بود؟

نه، من کنترل هزینه تولید را برعهده داشتم.

در اصل کار یک مدیر تولید را انجام دادید؟

یک جورهایی اینگونه بود.

 بودجه تولید «چریکه تارا» چقدر بود؟

واقعا یادم نیست. البته در طراحی صحنه هم کمک می کردم. بیضایی خیلی به من  لطف داشت.

چرا همکاریتان با بیضایی دیگر ادامه پیدا نکرد؟

بیضایی برای بازی در «مرگ یزدگرد» من را دعوت کرد و متاسفانه به علت غرور جوانی و خودخواهی من خواسته‌های نامعقولی داشتم و در کار بازی نکردم.

یعنی الان بابت رفتارتان آن موقه‌تان پشیمان هستید؟

خیلی، من قرار بود نقشی را بازی کنم که بعدا علیرضا خمسه آن را بازی کرد.

در بعد از انقلاب با حضور و همکاری در کنار مرضیه برومند چند تا از بهترین‌های بازی‌تان را در کارهای وی به خصوص پدر شیرین و تک زبانی حرف زدن «قصه‌های تا به تا» انجام دادید.

قبل‌تر از آن بیشتر مردم من را با نقش سفیر روسیه در سریال «امیر کبیر» شناخته بودند.

لهجه جذابی برای گویش این شخصیت مورد استفاده قرار دادید؟

آفرین، همین رو می خواستم بگویم. ابتدا قرار بود نقش میرزا آقاخان نوری را بازی کنم و مشغول تمرین بودم و رفتم با سعید نیک‌پور صحبت کردم که با این نقش حال نمی‌کنم. به لحاظ سن و سالی نسبت به خیلی از بازیگران کار مثل هوشنگ بهشتی و سایرین سنم کم بود و برایم سخت بود که در نقش دوم سریال بازی کنم و گفتم اجازه بدهید نقش پرنس روسی را بازی کنم و گفت این نقش را محمد مطیع بازی می‌کند و باهاش صحبت کن که نقش‌هایتان را عوض کنید و من با محمد معامله کردم و خوشبختانه نقش این پرنسس روسی خیلی دیده شد.

این نوک زبانی صحبت کردن و دست و پاچلفتی بودن پدر خانواده را آیا خودتان به نقش پدر مجموعه «قصه‌های تا به تا» اضافه کردید؟

تلاش کردم نقش جذاب بشود.  مرضیه برومند به من اعتماد کرد و من اتودهای مختلفی درباره مختصات نقش می‌زدم و ایشان این مسائل را کنترل می‌کرد. نوک زبانی حرف زدن این آدم هم کلی داستان پشت سر خودش دارد.

این داستانها را روایت کنید؟

مانی نوری که نقش پسرم را در این سریال بازی می‌کردم. درگویشش نوک زبانی حرف می‌زد و من دیدم بهتر است من هم چنین وضعیتی را به بازی‌ام الصاق کنم.

با مریم سعادت در چند تا کار زوج هماهنگ و یک دستی را ارائه کردید؟

بله، خودم هم از این همبازی شدن راضی هستم.

در این سالها از بازی کدامیک از بازی بازیگران رو به روی‌تان بیشتر احساس رضایت دارید؟

مریم سعادت و سهیلا عزیزی بازیگرانی بودند که در کنارشان تجربیات خوبی دارم.

در تئاتر سالها در ایام مختلف مثل نوروز کار روی صحنه بردید. تئاتر چقدر برایتان مهم است؟

تجربه خوب و دلنشینی است. در فرهنگ ملی ایران و در نواحی مختلف کشورمان آداب و سنن نوروزی بی شماری داریم که می‌تواند دستمایه خوبی برای اجراهای نوروزی باشد. مراسم و آیین «تکم گردانی»، «نوروزخوانی» و غیره زیاد داریم که قرن‌ها در نواحی مختلف کشورمان در آستانه نوروز اجرا می‌شوند و جزو هویت مردمان کشور عزیزمان محسوب می‌شوند. یادم می‌آید نمایش «خمره سخنگو» را به کارگردانی سیاوش طهمورث در ایام عید روی صحنه بردیم. طرح اولیه نمایش متعلق به سوسن تسلیمی بود و اگر درست به یاد داشته باشم در نوروز سال ۵۸ اجرایش کردیم و خاطرات خوبی برایم رقم خورد. یادش بخیر نمایش در مجموعه تئاتر شهر اجرا شد و اکبر عبدی و اکبر رحمتی هم جزو بازیگران کار بودند. در «خمره سخنگو» بنا به فراخور ایام شاد نوروز داستان هم فضای شادی داشت و داستان سه نفر دوست بود که آدم دانشمندی را می دزدند. دانشمند از دستشان فرار می کند و به یک کارگاه تولید و فروش کوزه پناه می برد. من نقش این پیرمرد دانشمند را بازی می کردم و اکبر عبدی هم نقش یکی از شاگردان کارگاه کوزه سازی را بازی می کرد.

مدتی  هم در ایام کرونا و قبلش به کیش برای کار تئاتر رفتید؟

چند سالی  برای زندگی به جزیره کیش رفته بودم و  با هنرمندان جوان تئاتری در کیش فعالیت‌هایی را شروع کرده‌ایم. یکی از این برنامه‌ها نامش «ت مثل تئاتر» است . البته این برنامه «ت مثل تئاتر» را بیست قبل با گروه فیتیله‌ها در فرهنگسرای بهمن و تالار هنر اجرا کرده بودیم . برای آماده شدن این هنرمندان جوان مدتها دوره‌های آموزشی برگزار کردم و اجرای نمایش در ایام نوروز در سالن همایش‌ها جزو برنامه‌های‌مان بود.

ادبیات و کار کودک برایتان چه جذابیت‌هایی دارد که علی‌رغم چالش‌های موجود در دورنش همچنان با علاقه پیگیری‌اش می کنید؟

از قبل از انقلاب در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به عنوان مربی تئاتر کار  می‌کردم. دوره کوتاه کتابداری را در کانون تجربه کردم و بر اساس متدهای آموزشی به مناطق مختلف و شهرستانها برای تدریس می‌رفتم. شهرهایی مثل سمنان، دامغان و شاهرود، تبریز، ارومیه و خوی و غیره.

آیا بازی در تئاتر در آن دوران را به موازات این فعالیت‌ها ادامه می‌دادید؟

بله، به طور مثال در نمایش «انسان نیک سچوان» نوشته برتولت برشت و به کارگردانی دکتر محمد کوثر بازی کردم. در هر حال ماجرای کانون باعث شد در بعد از انقلاب همچنان به فعالیت بپردازم. مدتی هم مسئول آرشیو کانون بودم. در آرشیو، قصه‌ها و افسانه‌های کهن را تبدیل به مسائل قابل فهم برای کودک و نوجوان می‌کردم. در این بخش تاثیر بهروز غریب‌پور غیر قابل کتمان است و بعدترش با پیگیر شدن تاسیس فرهنگسرای بهمن خدمات چشمگیری برای تئاتر این مملکت انجام داد.

در این سالها در چند سریال مثل «غریبه» که پخشش چند وقت پیش تمام شد بازی کردید. اما مدتی کم کار و یا کلا دور بودید علت این فاصله‌ای که از دنیای بازیگری در سینما و تلویزیون گرفتید چه بود؟

همانطوری که در بالا اشاره کردم با همسرم چند سالی در کیش زندگی کردیم و به همین دلیل از بازی در سینما و تلویزیون فاصله گرفتم. اتفاقی که مایل نبودم رخ بدهد. در کیش شغل کتابفروشی و تدریس تمام وقتم را درگیر خودش کرده بود.

نحو استقبال مردم از کتابفروش در کیش چگونه بود؟

بد نبود و تاثیرات فرهنگی داشت. در زمان کرونا من به لحاظ مالی و روحی و روانی آسیب‌های زیادی دیدم.

به چه دلیل ؟

برای اینکه از سوی مسئولین از من  هیچ نوع حمایتی انجام نشد و سالن تئاتر را در محل کتابخانه‌ام بدون هیچ حمایتی راه اندازی کردیم و به واسطه کرونا تمام هزینه‌هایی که برای تجهیز سالن اعم از نور و صدا از بین رفت و دچار زیان مالی شدم. برگردیم به سوالتان الان هم به طور محدود بازی می کنم اما نقش‌ها برایم چندان لذت بخش نیستند.

در مراسم اختتامیه جشنواره کودک هم حضور داشتید. برگزاری جشنواره کودک را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

به علت اینکه زمان اقامتم در اصفهان کوتاه بود فرصتی برای فیلم دیدن نداشتم. در هر صورت خیلی از آثار شاخص دوره‌های قبلی جشنواره کودک هنوز بعد از سالها نتوانسته‌اند فرصت اکران داشته باشند و نبود این رویه، پل ارتباطی میان کودک و فیلم کودک را از بین می برد و این به نفع سینمای کودک و نوجوان نیست. اگر فیلم‌های کودک روال طبیعی اکران داشته باشند تهیه کننده بخش خصوصی هم رغبت ورود و سرمایه گذاری در این بخش را پیدا می کند و رونق در سینمای کودک به وجود می‌آید و سفره فرهنگی مناسبی برای انواغ ذائقه‌های کودکان مهیا و آماده می شود.

حرف پایانی؟

بدجوری در این مدت آزرده خاطر و دلشکسته شده‌ام. بارها مدیران و مسئولین برای انجام کار از من طرح و ایده و فیلمنامه خواسته‌اند و گفتند حیف است هنرمندی مثل رضا فیاضی کار نکند ولی به نتیجه نرسیده است.

منظورتان کدام مدیران است؟

دوستان مدیری که در شبکه پویا، نهال و گروهای کودک شبکه‌های مختلف تلویزیونی مدیریت می کنند. چند وقت پیش یکی از دوستان مدیر من را به دفترش دعوت کرد و  جلسه برگزار شد و در این جلسه توافق کردیم که برایشان برنامه‌ای تولید کنم و همه توافقات انجام شد و قرار بود که قسط اولیه پرداخت شود که از دفتر این مدیر تماس گرفته شد که تغییراتی انجام شده و نمی‌توانیم کار شما را تولید کنیم. جالب است معاون این آقا پروژه را دستش گرفت و همسرش نیز شد کارگردان برنامه! این وضعیت رسانه ملی است که این اتفاقات در آن رخ می دهد و افتخار این دوست محترم این است که زیر مبلغ قرارداد مالی من برنامه را بدون توجه به کیفیت و استانداردهای لازم ساخته است. به نوعی من را دور زدند، کاری که بسیار ناجوانمردانه است.

این نوع کارها و بد عهدی و بی احترامی به پیشکسوتان باعث شده که برنامه‌ها و سریال‌های تلویزیون با افت شدید کیفی و ریزش مخاطب رو به رو شده و مردم نیاز فرهنگی‌شان را از جاهای دیگر مثل شبکه نمایش خانگی و شبکه های آن ور آبی تامین می‌کنند. حرف‌های ما هم که دلسوزانه است والا قطعا هیچ اثری در مدیریت و تصمیم گیری‌های این دوستان محترم ندارد.

این روزها چگونه اوقات‌تان را سپری می کنید؟

قرار دادی برای سریالی بسته‌ام که کارش هنوز شروع نشده و در مرحله پیش تولید است و مطالعه رمانی با عنوان «پناهگاه زمان» را چند روزی است شروع کرده‌ام که نویسنده‌اش گئورگی گاسپادینف است. نویسنده مطرح بلغاری که آثار خوبی در کارنامه‌اش دارد. رمانی که خواندنش شما را دیوانه می‌کند و روح و روان آدم را جلا می‌بخشد. داستان رمان در کلینکی رخ می‌دهد که بیمارانش دچار آلزایمر هستند.

 

احمد محمداسماعیلی

There are no comments yet