محمد دهریزی در گفتگو با صبا:
متن بدون تصویر تقریباً بیمعنا است
ما نویسندگان کودک باید به جایگاه تصویر در کتاب توجه داشته باشیم و فضاهایی را برای تصویرگران خالی کنیم. اگر چنین روندی شکل بگیرد دیگر هیچ کتاب کودکی بدون تصویر قابل چاپ نیست؛ چون بیمعناست.
آزاده صالحی – تصویر و متن از دیر باز تا امروز نه تنها مکمل و لازم و ملزوم یکدیگر در کتابهای کودکونوجوان قلمداد میشدهاند که برخی از کارشناسان و نظریهپردازان، گنجاندن تصویر در لابهلای متون ادبی را ابزاری برای انتقال بهتر مفاهیم مورد نظر نویسنده به کودکان عنوان کردهاند. با این حال در سالهای اخیر، به باور اهالی فرهنگ، تصویرگری در کتابهای کودکونوجوان رو به افت و افول گذاشته است. تنگناهای اقتصادی و وجود حلقههای مفقوده درحوزه نشر از مهمترین عواملی است که ناشر را نسبت به انتشار کتابهایی با تصاویر رنگی بیرغبت و دلسرد کرده است. در این گزارش به بررسی بیشتر دلایل این مسئله میپردازیم.
محمد دهریزی، دیگر شاعر و نویسنده کودک نیز در این باره گفت: به نظرم برای بررسی دقیق این موضوع باید سه مقوله «ضرورت تصویر» در کتاب کودک، «اهمیت و نقش تصویر» در کتاب کودک و «جایگاه تصویرگر» را از هم تفکیک کنیم. شخصا به عنوان نویسنده کودک و یک خواننده فعال کتابهای کودکان در مقوله اول؛ یعنی ضرورت تصویر برای کتابهای کودکان نه تنها افتی نمیبینم؛ بلکه اتفاقا در این زمینه رشد هم داشتهایم. امکان ندارد ناشری- حتی ناشران بازاری و بزرگسال- پیدا شود که برای کودکان کتابی بدون تصویر منتشر کند. اما آفتی که شما از آن نام میبرید و دغدغه آن را دارید مربوط به آن دو مقوله دیگر است. در مقوله دوم یعنی نقش تصویر در کتابهای کودکان، من هم معتقدم هنوز حتی جامعه تخصصی به نقش و اهمیت تصویر در کتاب کودک پی نبرده و تصویر را نسبت به متن در درجه دوم اهمیت قرار میدهد. حتی گاهی تصویر را نوعی تزیین برای متن میداند، در حالی که این طور نیست. در کتاب «بازی متن و تصویر» نوشته ماریا نیکولایوا و کارل اسکات آمده است: «متن و تصویر به عنوان دو عامل ارتباطی در تعامل با همدیگر داستان را بیان می کنند» در این جمله؛ برای نویسنده و تصویرگر نقشی برابر قائل شده است، به این معنی که نویسنده و تصویر با هم داستان را پیش میبرند و بیان میکنند. نکته مهم دیگر اینکه تصویرگر هم به مانند نویسنده عناصری را به وسیله تصویر پیش میگیرد که اولاً عناصر مشترک در نویسندگی هستند و ثانیاً به همان اندازه مهمند. تصویرگر وقتی متن را دست میگیرد و آن را میخواند، به طور طبیعی به عناصری مثل رابطه، زمینه، زاویه دید، شخصیتپردازی، زمان، حرکت و حتی بینامتنیت، توجه میکند. به همین دلیل است که غالباً در تصویرگریهای موفق خوانش و گفتمان، یک متن پس از تصویرگری دگرگون میشود. اینجاست که در مییابیم چرا آثاری که برای کودکان خلق میشود و خالق واحد دارند (نویسنده و تصویرگر آنها یک نفر است) مثل کتابهای دکتر زیوس، سیلوراستاین و… عملاً آثار موفقتری هستند.
این نویسنده یادآور شد: فقط بحث تصویرگری نیست که متن را ارتقاء میدهد، بلکه مسئله « پرامتنها» مثل آستر استقبال و آستر بدرقه نیز توسط تصویرگر و متناسب با فضای داستان طراحی و تصویرگری میشوند و همین دو عنصر به ظاهر ساده نقش مهمی در کتاب بازی میکنند. هرآنچه گفتم مربوط به کتابهای مصور بود، در حالی که نقش و اهمیت تصویرگر در کتابهای تصویری به مراتب مهمتر و حتی گاهی بیشتر از نویسنده است. در مقوله سوم؛ یعنی جایگاه نویسنده، نیز این این جور کج فهمیها دیده میشود. به وضوح میبینیم که در کتابهای کودک حتی در کتابهای تصویری جایگاه نویسنده را بالاتر از تصویرگر میبینند، در حالی که این درست نیست. کتاب تصویری محصول مشترکی است که نویسنده و تصویرگر هر دو آن را تولید کردهاند. حتی شخصاً معتقدم در ارجاعات کتابهای علمی و مقالههای پژوهشی باید علاوه بر نام نویسنده، نام تصویرگر نیز ذکر شود.
او در پاسخ به این سوال که چه راه کاری برای این که به مقوله تصویرگری در کتابهای کودکان توجه بیشتری شود ارائه میدهید اظهار کرد: اینکه چه باید کرد تا نسبت به نقش و اهمیت تصویرگری در کتابهای کودکان و جایگاه تصویرگر نگرشها تغییر کند، نیازمند زمان است. چرا که این مسئلهای فرهنگی است. سالها طول کشیده تا ادبیات کودک جایگاه خودش را پیدا کرده و اکنون کمتر کسی میتواند این جایگاه را نادیده بگیرد. حتی ادبیات کودک توانسته در سطوح تکمیلی دانشگاهها هم برای خودش عرض اندام کند و در مقالههای علمی پژوهشی، رسالهها و پایاننامهها نیز سهمی را به خود اختصاص دهد. من اهمیت دادن به نقش تصویر و جایگاه تصویرگر را در جامعه فعلی، کافی نمیدانم؛ اما روند را مثبت میبینم.
محمد دهریزی ادامه داد: در این بین، یک نکته جانبی اما خیلی مهم هم وجود دارد و آن سبک و سیاق نویسندگان ماست. اول این که ما نویسندگان کودک باید به نقش و جایگاه تصویر در کتاب توجه داشته باشیم. از همان ابتدای نگارش متن پرگویی را کنار بگذاریم و فضاهایی را برای تصویرگران خالی کنیم. اگر واقعاً چنین روندی شکل بگیرد دیگر هیچ کتاب کودکی بدون تصویر قابل چاپ نیست؛ چون بیمعناست. یکی از تفاوتهای جدی آثار تالیفی و ترجمهای همین جاست. نویسندگان غربی واقعاً بخشی از درک و دریافت متن را به تصویر موکول میکنند و به همین دلیل است که وقتی این کتابها را تورق میکنیم و میخوانیم، بین متن و تصویر تفاوتی نمیبینیم. متن بدون تصویر تقریباً بیمعنا است و تصویر هم بدون متن نارساست.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است