روزنامه صبا

روزنامه صبا

طاها محمدی در گفتگو با صبا:

حس کردم مردم به خوراک دیگری نیاز دارند


این سالها مخاطب تئاتر ما بیشتر به سمت طنز رفته است. اکثر کارهای پیشین خود من هم طنز اجتماعی بوده اما حس کردم که شاید مردم به خوراک دیگری نیاز داشته باشند.

مریم عظیمی– نمایش «راه خروجی نیست» به کارگردانی طاها محمدی و تهیه‌کنندگی حسین اسماعیلی این شب‌ها در سالن نمایش نوفل لوشاتو اجرا می‌شود. در این نمایش که نوشته ژان پل سارتر نویسنده فرانسوی و نظریه پرداز فلسفه اگزیستانسیالیزم است بازیگرانی شناخته شده‌ای مانند مریم مومن، شهرزاد کمال‌زاده، جمشید حسینی و… به ایفای نقش می‌پردازند. در تعریف اولیه این اثر آمده: زندگی سه نفر با سرگذشت‌های متفاوت که در اتاقی در بسته، بدون هیچ آینه و پنجره‌ای کنار هم قرار گرفته‌اند و به دنبال راهی هستند برای رهایی… . در ادامه گفت‌وگوی خبرنگار صبا با کارگردان این نمایش را می‌خوانید.

در مورد طراحی صحنه، ایجاد ارتفاع و نحوه انتقال فلسفه اثر بگویید.

ارتفاع صحنه بیشتر به خاطر جدا کردن این فضا از زمین بود و با آن نورپردازی که در بخش زیر دکور انجام شده بود می‌خواستیم که بیشتر بر آن فضای خالی میان این دو بعد ماورایی و رئالیستی تاکید کنیم تا این دریافت ایجاد شود که این کاراکترها در یک تعلیق و به نوعی در هوا معلقند. همینطور وجود اجراگران فرم‌ که به میان تماشاگران می‌آیند و پیش از نمایش هم بین آنها هستند به این علت بود که می‌خواستم تماشاگر را نیز در این اتفاق دخیل کنم بنابراین زمانی که در سالن بسته می‌شود و دیگر راه خروجی برای مخاطب هم وجود ندارد مخاطب خود را در شرایطی می‌بیند که درست مانند این کاراکترها قرار است روزی وارد آن اتاق معلق شود همانگونه که در آخر نمایش نیز در ورود به آن اتاق معلق به سمت مخاطبان می‌چرخد و باز می‌شود. در همین راستا دو کاراکتر اصلی نمایش نیز در ابتدا بین تماشاگران نشسته‌اند و بعد وارد صحنه می‌شوند بدین شکل این پیام را به مخاطب می‌دهیم که ممکن است این اتفاق برای خود شما هم بیفتد. البته ممکن است در برخی از قسمت‌ها، کار کمی اذیت کننده شود و فضا تغییر کند و به سمت تماشاگر برود اما من می‌خواستم از این طریق مخاطب خود را هرچه بیشتر در این موقعیت قرار دهد.

در مورد طراحی لباس‌ها به نظر می‌آمد که کاراکترها از دوره‌های زمانی متفاوتی می‌آیند. آیا همین گونه بود؟

حقیقتش دوره زمانی زندگی کاراکترها چندان مورد توجه‌مان نبود اما اینکه برآمده از مکان‌های مختلف باشند چرا، بنابراین درِ ورود به آن اتاق معلق هر بار به سمتی می‌چرخید و هر کاراکتر از سمتی خاص خودش وارد آن اتاق می‌شد و با اینکه آن اتاق تنها یک در دارد ما با چرخاندن این در این مفهوم را القا می‌کنیم که این افراد از مکان‌های مختلفی به این اتاق وارد می‌شوند به این ترتیب تفاوت میان این سه کاراکتر را در ابتدا با چرخاندن همان در نشان دادیم لباس‌ها نیز به همین علت آنقدر متفاوت از هم هستند و هر کدام گویی به یک کشور و یک مکان دیگر تعلق دارند و خود کاراکترها نیز در دیالوگ‌های‌شان به این مسئله اشاره می‌کنند.

فکر می‌کنید شرایط امروز جامعه بر تعداد مخاطب‌ تئاتر تاثیر گذاشته است؟

این سالها مخاطب تئاتر ما بیشتر به سمت طنز رفته است و اینکه چگونه با یک اثر فلسفی بخواهد برخورد کند برای خود من هم مشخص نیست. اکثر کارهای پیشین خود من هم طنز اجتماعی بوده اما با توجه به همه این مسائل حس کردم که شاید مردم به خوراک دیگری نیاز داشته باشند با اینکه از آثار طنز استقبال هم می‌شود اما فکر می‌کنم که باید اتفاقات دیگری نیز بیفتد چرا که مردم به فکر کردن هم نیاز دارند و من هم بیشتر به این علت به سمت این متن آمدم و با خود فکر کردم که شاید بتوان از طریق چنین آثاری مخاطب را دوباره با این حالت تئاتری و تفکر فلسفی آشتی داد.

سخن پایانی

از مخاطبان تئاتر درخواست می‌کنم که حتماً به دیدن این کار بیایند چون این کار انسان را به فکر وادار می‌کند و می‌تواند مخاطب را به آن کاتارسیسی که تئاتر نیاز دارد برساند تا پس از دیدن این نمایش کمی به زندگی خودشان و یا اتفاقاتی که در اطرافشان می‌افتد فکر کنند. بنابراین توصیه می‌کنم این نمایش را نه صرفا برای لذت بردن بلکه برای بیشتر فکر کردن ببینند.

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است