روزنامه صبا

روزنامه صبا

میلاد فرج‌زاده در گفتگو با صبا:

متد اکتینگ ورطه خطرناکی است


متد اکتینگ ورطه خطرناکی است و احساس می‌کنم این خودآگاه من تقریباً ترور شده است و لنی اسمال به شدت در زیست روزمره‌ام تاثیر گذاشته است.

مریم عظیمی– مهدی رضایی بعد از سالها تجربه در عرصه تئاتر و تصویر و کارگردانی آثاری مانند «عمو زنجیر باف»، «گوریل»، «قلعه» و … اقتباسی از رمان معروف جان اشتاین بک نویسنده آمریکایی که موفق به دریافت نوبل ادبی شده را روی صحنه آورده است. «موش‌ها و آدم‌ها» روایت آرزوی مشترک انسانهایی متفاوت در عین حال بسیار شبیه به هم را به قصه دو کارگر مزرعه پیوند می‌زند که نقطه ضعف هر یک از آنها نقطه قوت دیگری است و همین مسئله به پیوندی عمیق میان آنها منتهی شده… بازیگرانی مثل علی باقری، میلاد فرج‌زاده، حمید رشید، برنا انصاری، نگار سلحشور و… کادر اصلی بازیگران آن را تشکیل می‌دهند. در ادامه گفت‌وگوی خبرنگار صبا با بازیگر این نمایش را می‌خوانید.

 

کاراکتر لنی اسمال پیچیدگی‌های روانشناختی دارد. چگونه به این کاراکتر نزدیک شدید؟

لنی اسمالِ «موش‌ها و آدم‌ها»ی جان اشتاین بیک که ما با آداپتیشن و دراماتوژی آقای مهدی رضایی آن را اجرا می‌کنیم پیچیدگی‌های خاصی دارد و من خیلی تلاش کردم به عنوان بازیگر در مورد این پیچیدگی‌ها تحقیق کنم. به نظرم وقتی برای بازی سراغ چنین کاراکترهایی می‌روید هیچ راه حلی به جز متد اکتینگ وجود ندارد شما فقط باید به دنبال متد باشید و آن و لحظه‌ای که از کاراکتر روی صحنه می‌سازید از هر چیزی مهم‌تر است و خیلی مهم است که شما به سمت ادا نروید. با تحلیلی که از این کاراکتر داشتم فکر می‌کردم که لنی به نوعی اوتیست است و یک سری اختلالات دیگر با اسامی پیچیده دارد. عزیزانی که به این اختلالات دچار هستند ممکن است رنگ را بشنوند و موسیقی را ببینند و چنین درکی از جهان روی آن و لحظه آنها تاثیر می‌گذارد. پروسه  حدودا سه ساله تمرینات این نمایش برای من به عنوان بازیگر پیچیدگی‌هایی داشت، چیزی که در این زمینه می‌تواند ورطه خطرناکی برای بازیگر شود و خودم نیز شخصاً تجربه‌اش کردم این بود که در تمرینات اولین چیزی که برای ارائه لنی اسمال باید خاموش می‌کردم خودآگاهِ میلاد فرج‌زاده بود به خصوص که تحصیلات آکادمیک من ادبیات نمایشی و شغل اصلیم نویسندگی است و من باید از چیزی فرار  می‌کردم که کارم است یعنی تحلیل و تمام تلاشم این بود که در لحظه تحلیل نکنم. تحلیل در لحظه همان آفتی است که به نظرم می‌تواند دامن بازیگر تئاتر را بگیرد اینکه ممکن است فکر کند و لحظه را از دست بدهد. خوشبختانه دیگر اعضای گروه هم خیلی کمک کردند و من و حمید رشید هم خیلی مچ هستیم و هر شب اجرا برایمان یک ماجراجویی تازه است چون خیلی خوب یکدیگر را می‌شنویم. متد اکتینگ ورطه خطرناکی است و احساس می‌کنم این خودآگاه من تقریباً ترور شده است و لنی اسمال به شدت در زیست روزمره‌ام تاثیر گذاشته است. من اضافه وزن زیادی داشتم خیلی وزن کم کردم شاید نزدیک به ۷۸ کیلو، ولی مهدی رضایی اعتقاد داشت که در این حالت از نظر فیزیکی تمایزم با دیگر کاراکترهای نمایش مشخص نیست بنابراین از تابستان تا حالا نزدیک ۲۸ کیلو وزن اضافه کردم تا این تمایز روی صحنه مشخص باشد و در کل اتفاق جالبی که برای خودم به عنوان بازیگر می‌افتد کاتارسیسی است که در نقش لنی تجربه می‌کنم.

معمولاً بازی کاراکترهای شناخته شده بیشتر زیر ذره‌بین قرار می‌گیرد. یک بازیگر چگونه می‌تواند خودش را از این وسواس نقد نجات دهد؟

فکر می‌کنم این مسئله برای کاراکتر لنی اسمال در ایران چندان مطرح نباشد در حالی که احتمالا برای دیگر کاراکترها مطرح است. اما در جهان به این کاراکترها، کاراکترهای بورژوا گفته می‌شود یعنی کاراکترهایی که مخاطب از آنها شناخت دارد فکر می‌کنم برای اینکه بکر بودن نقش و کاراکتر حفظ شود بازیگر موظف است که به جز خود اثرِ اصلی از هیچ اثر دیگری الهام نگیرد. شخصاً برای لنی اسمال تا این لحظه هیچ کدام از اقتباس‌های سینمایی که وجود دارد را ندیدم و اینگونه با خود قرار گذاشتم که پس از پایان اجرا بازی درخشان جان مالکوویچ در سال ۱۹۹۲ یا حتی ورژن کلاسیک‌تر و یا ورژن تئاتریکال آن را که روی صحنه رفته است ببینم و به نظرم خیلی برای بازیگر واقعا خطرناک است که به جز خود اثر و هدایت کارگردان از چیز دیگری الهام بگیرد.

معمولاً آثار تحسین شده در لایه‌های پنهان و پیدای قصه مانیفستی ارائه می‌کنند. آیا بازیگر در حین اجرای نقش باید به این مانیفست هم فکر کند و تلاشی در راستای ارائه آن داشته باشد؟

به نظر من این مسئله بر عهده دراماتوژی کارگردان است. جدا از کاری که در این نمایش مهدی رضایی به عنوان دراماتورژ و نویسنده انجام داده، دراماتولوژی از جایی آغاز می‌شود که تمرین تئاتر شروع می‌شود. یعنی به محض اینکه بازیگرها در پلاتو دور هم جمع می‌شوند و اولین دورخوانی انجام می‌شود دراماتولوژی هم شروع شده است. از طرفی بسیاری از مخاطبان و تماشاگران ما مسیج هانتر و به عبارتی شکارچی پیام هستند و این حق مسلم آنهاست اما من فکر می‌کنم اگر اثر درست اجرا شود پیام خودش را منتقل می‌کند. جان اشتان بک نیز نویسنده‌ای است که بر اساس روح زمانه که پرداختن به زیست کارگری اهمیت داشته در در موش‌ها و آدم‌ها و در خوشه‌های خشم به این مسائل پرداخته است. بنابراین این وظیفه بازیگر نیست که به انتقال پیام فکر کند و این همان ورطه‌ای است که ممکن است بازیگر در آن گرفتار شود همه ما چرخ دنده‌های متفاوت این سیستم هستیم و هر چرخ دنده وظیفه دارد کار خودش را انجام بدهد و اگر هر کسی کار خود را درست انجام دهد قطعاً سیستم به درستی کار خود را انجام خواهد داد.

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است