حسنا محمدزاده در گفتگو با صبا:
من با تمام بیتهای شعرم گریه کردم
به نظرم شاعر در مواجهه با این همه درد، راهی ندارد جز پناه آوردن به شعر، من با تمام بیتهای شعرم پیش از این اتفاق گریه کرده بودم.
سمیه خاتونی– جشنواره بینالمللی شعر فجر یکی از مهمترین جشنوارههای ادبی و بزرگترین جایزه شعر در ایران است که از زمستان سال ۱۳۸۵ هر سال برگزار میشود. این رویداد توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و با همکاری معاونت شعر و داستان در خانه کتاب ایران، تمامی مجموعه اشعار منتشر شده در طول سال را مورد بررسی قرار میدهند. این جشنواره پنج شنبه ۲ اسفند ۱۴۰۳ اختتامیه نوزدهمین دوره خود را در استان فارس برگزار کرد. داوران نوزدهمین دوره از جشنواره بینالمللی شعر فجر، به بررسی و داوری اشعار در چهار بخش شعر کلاسیک، شعر نو، شعر محاوره و درباره شعر پرداختند و از برگزیدگان این دوره تقدیر کردند. امسال دبیر جشنواره شعر فجر فریبا یوسفی با رویکرد تمرکز زدایی از پایتخت، این رویداد را در استانهای مختلف ایران بندرعباس، یزد، شیراز و … برگزار کرد. در دبیرخانه این دوره از جشنواره، آثار متنوعی در چهار بخش بررسی شده است. در بخش شعر کلاسیک ۱۰۳۳ کتاب، در بخش شعرنو ۸۵۵ اثر، در بخش محاوره ۲۱۴ اثر و در بخش درباره شعر ۲۱۰ اثر، و در مجموع ۲،۱۷۴ عنوان کتاب مورد بررسی قرار گرفت و ۲۸ کتاب به عنوان نامزد به مرحله نهایی رسیدند و ۸ نامزد موفق شدند عنوان برگزیدگی و شایسته تقدیر را در این دوره از آن خود کنند. خبرنگار صبا با برگزیده مشترک در بخش شعر نو، با موضوع کیفیت برگزاری مراسم و چالشهای شاعران معاصر گفتوگویی داشت که در ادامه میخوانید.
کدام قسمت از برنامه اختتامیه برای شما قابل توجه بود؟
یک فیلم و کلیپ گزارشی که از هیئت علمی و نحوه داوری آثار پخش شد، خوب بود و حتی فکر میکنم میتوانست به صورت ریزبینانهتر به چالشهایی که شاعران در داوری با آن مواجه بودند، بپردازد. انعکاس صحبتهای منتقدانه با نگاه تحلیلی که به جریان سازی شعر هم کمک خواهد کرد. این مسئله علاوه بر شفافسازی در داوری سبب خواهد شد، شبههها کمتر شود و همین طور قسمت شعرخوانی شاعران فارسی زبان که از خارج از کشور، میهمان ما بودند از قسمتهای خوب این مراسم بود. منتها بهتر بود که از شاعران داخلی هم برای شعرخوانی دعوت میشد، هر چند که مطلع بودم قبل از اختتامیه ۶ محفل شعر در شهرهای مختلف با همین رویکرد برگزار شده بود اما به خاطر اینکه هر یک از این محافل در یک شهر بود امکان حضور در آن محافل را نداشتیم و بهتر بود که حداقل از شاعران برگزیده برای شعر خواندن در اختتامیه دعوت میشد.
با اینکه نامزدان این دوره از جشنواره از شهرهای مختلف ایران بودند، آیا این مراسم فرصتی برای شما برای آشنایی و تبادل نظر فراهم کرد؟
خیر، البته من با چند تنی از دوستان مانند خانم فاطمه گیلانی و… دوستی قدیمی داشتم، که این رویداد در همین اندازه پرفشار و استرس کمک کرد تا بعد از مدتها همدیگر را ببینیم. اما خوب بود که اگر فرصت داشتیم با نامزدان سایر بخشها در یک محفل، شعرخوانی داشتیم.
در پایان بفرمایید به عنوان یک شاعر زن، که آثارتان با رگههایی از یک نگاه فمنیستی و معتدل همراه است، تا چه اندازه تحت تاثیر فروغ فرخزاد هستید؟
من با جهان زنان در ارتباطم، با مسائلی که در دورههای مختلف در ذهن و جانم عجین و تهنشین میشوند و ممکن است سالها یا ماهها بعد به شکل یک روایت جوششی و در قالب شعر زنده شوند. نگاه، اندیشه و خیالم همواره در حال دریافت و درک است. نه اینکه مستقیما بخواهم رویکردی از یک شاعر دیگر را تقلید کنم. زنان در جامعه ما با معضلاتی چون نازایی، چند همسری شوهر و کودک همسری و… مواجهاند. ما به صورت روزمره این زنان را میشنویم و میبینیم اما شاید درکی از شرایط آنها نداشته باشیم تا اینکه زندگی یک تجربه نزدیکتر درقالب یک فیلم و… مرتبط با آن مسئله را به ما نشان میدهد. تاثیری که شاعر میگیرد از تجارب زیسته جمعی است که گاه با اتفاق خاص برای ما نزدیکتر و قابل لمستر میشود. به نظرم شاعر در مواجهه با این همه درد، راهی ندارد جز پناه آوردن به شعر، من با تمام بیتهای شعرم پیش از این اتفاق گریه کرده بودم. مثلا یک شعر دارم که در دوران نوجوانی سرودم، وقتی که هنوز ازدواج نکرده بودم، اثر سینمایی «لیلا» ساخته داریوش مهرجویی را دیده بودم و بعد از آن دائما به یاد غم لیلا گریه میکردم. پس ما گاهی برخی دردها را لزوما خودمان به صورت ملموس در زندگی نداشتیم وقتی آنها را در داستانها، فیلمها و اطرافیان میبینیم طوری با آن همذاتپنداری میکنیم که انگار همان لحظات برای خودمان رخ داده است. شعر محصول گذر از همه این مرحله است یعنی تا درد در جان شاعر به حزن بدل نشود، نمیتواند در قالب یک شعر تاثیرگذار مخاطب را بر انگیخته و او را تحت تاثیر قرار دهد.
قطعه شعری از کتاب «زن آتش» که سروده خودتان است را برای ما بخوانید.
الهه کلمات
غروب زخمی کوچ/ پرندهها به گلویم هجوم آوردند/ به تکّههای صدایم که ریخت روی زمین/ به آن همه آمین که دانهدانه به منقار هریکی در باد/ روانه شد به فراسوی نا کجاآباد/ صدایِ در سرم امّا، صدای درد نبود/ صدایِ نوکنوکِ مرغانِ دورهگرد نبود/ صدای رویش بود/ زنی بلند شد از من- زنی بهسان گیاه/ زنی بهسان درخت از دل زیارتگاه/ گلوش: قلعه فریادهای تو در تو/ دلش در آینهای دور بسته بود به مو/ فرشتههای نگهبان آب: لبهایش/ به فارسیّ دری حرف میزد و پشتو/ از آستانه مادر خدایی آمده بود/ شبیه بود به زن ایزدان، حکایت او / نگاه میکردم به جاریِ کلمات غلیظ در رگهاش/ به رنگ و بوی صداش/ به چشمهاش که هرچند گنگ و مبهم بود/ تناسخ همه حرفهای عالَم بود/ رسیده بود از آنسوی نیستی به حیات/ صداش میکردند: الهه کلمات.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است