نسیم قلی زاده در گفتگو با صبا:
لیلما، هیچ شباهتی به زیست خودم نداشت
زمانی که این کاراکتر را به من پیشنهاد دادند باید به کاراکتر یک دختر افغان که زیستش هیچ شباهتی به زیست خودم نداشت جان میدادم به خصوص که خود من ترک زبان هستم و راجع به افغانستان چیزی نمیدانستم.
مریم عظیمی– فیلم سینمایی «برسد به دست مالدینی» که به تهیهکنندگی و کارگردانی مهدی علمینیا در گروه سینمایی هنر و تجربه به اکران درآمده به رنجها و مصائب زندگی یک زن جوان افغانی میپردازد و از امیدها و آرزوهایی که از مرگ قویتر هستند میگوید. در ادامه گفتوگوی خبرنگار صبا با بازیگر این فیلم را میخوانید.
ورود شما به عرصه بازیگری چگونه بود؟
واقعیت این است که رشته من مرتبط به بازیگری نبود و در دانشگاه علامه رشته اقتصاد خواندم اما در کلاسهای بازیگری شرکت کردم و بعد هم یک سری تجربهها در پشت صحنه کسب کردم. اولین کار حرفهای بازیگریام همین فیلم است و دوست دارم همین ابتدای کار از گروه هنر و تجربه تشکر کنم که شرایط اکران این فیلم را فراهم کردند چون من واقعاً بعد از ۷ سال دیگر هیچ امیدی به اکران فیلم نداشتم و با خود فکر میکردم که مانند بسیاری از فیلمها پروندهاش بسته شده و تنها به صورت یک تجربه در خاطرمان باقی خواهد ماند. فکر میکنم اگر فیلم در زمان خودش اکران میشد شرایط کاری برای من متفاوت میبود من بعد از این فیلم سراغ فیلمهای کوتاه رفتم و بیشتر در این عرصه فعالیت کردم و در برخی از سریالها نیز به عنوان بازیگر مهمان حضور داشتم اما عمده فعالیت من در این سالها مدیوم فیلم کوتاه بود.
نام کاراکتری که بازی کردهاید یعنی «لیلما» خیلی متفاوت است آیا معنی آن را میدانید؟
ما این فیلم را حدود ۷ سال پیش کار کردیم و همان موقع در مورد اسم با کارگردان و نویسنده فیلم خیلی صحبت کردیم و هر کدام از ما چندین پیشنهاد داشت. من بر اساس ویژگیهای این کاراکتر و شرایط زندگیاش در پی اسمی بودم تا به لیلما رسیدم و تا جایی که به یاد دارم به معنی مهر و ماه بود اما متاسفانه دقیق به خاطر ندارم.
لیلما با چالشهای زیادی روبرو است و علاوه بر تمام اینها ایرانی نیست و شما نقش یک زن مهاجر افغان را بازی کردهاید. لطفا در این مورد بگویید
اساساً اولین چالش نقش لیلما برای من این بود که من در اولین تجربه بازیگریام باید به چنین کاراکتری میپرداختم. به هر حال طی این ۷ سال تجربههایی کسب کردم و حال چه به واسطه صحنه باشد و چه به واسطه مطالعاتی که داشتم چیزهایی آموختهام اما ۷ سال پیش واقعا تجربهای نداشتم و زمانی که این کاراکتر را به من پیشنهاد دادند باید به کاراکتر یک دختر افغان که زیستش هیچ شباهتی به زیست خودم نداشت جان میدادم به خصوص که خود من ترک زبان هستم و راجع به افغانستان و مردمانش چیزی نمیدانستم بنابراین اینکه بتوانم زبان و لحن کاراکتر را درست در بیاورم چالش بزرگی بود و اینکه بتوانم بازی درست و قابل قبولی ارائه بدهم و حس کاراکتر را به درستی منتقل کنم اولویت بعدی من محسوب میشد چون مشاور لهجهای که داشتیم پس از مرحله پیش تولید دیگر سر صحنه همراه من نبود به همین علت من از بازیگرهای افغانی که در پروژه بودند میپرسیدم اما از آنجایی که زبان افغانی هم لهجههای متفاوتی دارد چالش دیگری ایجاد میشد.
چگونه شد که به این پروژه دعوت شدید؟
من آقای علمینیا را از قبل میشناختم و یک روز به دفترشان دعوت شدم. خیلی خوب به یاد دارم که همان ابتدا گفتند من از تو بازی ندیدهام و این کاراکتر هم سخت است و نمیدانم که از پسش برمیآیی یا نه و من هم واقعاً از اینکه این کاراکتر به من پیشنهاد شده خیلی خوشحال بودم و تصمیم گرفتم که ثابت کنم که میتوانم این نقش را در بیاورم. در نهایت طی رفت و آمدها، تمرینها و دورخوانیها و تستهایی که گرفتند که اتفاقاً یک پروسه طولانی بود و زمان زیادی برد نتیجه و پذیرفته شدن برای این نقش به من اعلام شد.
گریم و لباس کاراکتر به نحوی انجام شده که میزان زنانگی او را به حداقل برساند آیا این لباس و گریم برای شما به عنوان بازیگر باورپذیر بود؟
خوب این دختر واقعا در زندگیاش چیزی از زنانگی و زنانه بودن نداشته چرا که اصلاً وقتش را نداشت به همین دلیل نوع لباس، پوشش و گریمش به این شکل بود. او حتی روسریاش را مانند دیگر زنان در فیلم از جلو نمیبندد و روسری را پشت سرش میبندد و میخواهد بگوید که اولویت این زن چیز دیگریست او باید پول به دست بیاورد و امورات زندگی برادر و مادرش را تامین کند.
نزدیک شدن شما به کاراکتر به چه صورت بود؟
آنچه این دختر تجربه میکند را منِ نسیم هرگز تجربه نکرده و حتی در خوابم هم ندیدم و نمیبینم و همانگونه که گفتم زیست او خیلی از زیست شخصی من دور بود. در چند پلان اینسرتی که از دست لیلما داریم میبینیم حتی دستهای او نیز دیگر زنانه نیست و به دستهای زمخت و مردانه تبدیل شده است. من در دوران پیش تولید همراه با گروه به منطقه میرفتم و از آقای علمینیا خواسته بودم که هر زمان برای بازدید لوکیشن یا به هر دلیلی دیگری به منطقه میروند مرا نیز با خودشان ببرند و در همان زمان با زنانی که در آن منطقه و در آن شرایط زندگی میکردند صحبت کردم، با هم در دل کردیم، لباسهایشان را پوشیدم حتی آن بولوکهای سیمانی که در فیلم میبینید را در زمان پیش تولید با دستان خودم از پشت وانت برمیداشتم و یا دوباره سوار وانت میکردم به همین دلیل دستهای من خیلی شبیه دستهای کاراکتر شده بود و این اصلاً گریم نبود.
حتما در سکانسهایی که با نابازیگران به خصوص کاراکتر مادر و برادر که حضور زیادی دارند بازی داشتید با برداشتهای متعدد رو به رو میشدید؟
بله تمام این بخشها با تکرارهای بسیار زیاد و خیلی سخت انجام شد. البته خود من هم تجربهای نداشتم اما خیلی مهم است که پارتنرتان بتواند به شما حس را منتقل کند و این چندین برابر به بازی شما کمک میکند و بده بستانی که شکل میگیرد به مخاطب هم منتقل میشود اما متاسفانه این مسئله از جانب مادر و برادر وجود نداشت و ما مجبور بودیم مدام کلنجار برویم و این چالش را داشتیم که بتوانند دیالوگها را بگویند و کمی به حس و حال کار نزدیک شوند که طبیعتاً با تکرارهای بسیار زیاد ممکن شد.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است