ناصر فیض در گفتگو با صبا:
شعر طنز با هنرش محدودیتها را رد میکند
شاعر باید حدودی را رعایت کند و آن را با هنر خود پر کند و در جایی که قرار است حرفی بزند که مرزها را رد کند آن را چنان به لباس هنر مزین کند که قابلیت عبور از مرزها را داشته باشد و تاثیرگزاری را حفظ کند.
سمیه خاتونی– شبهای شعر طنز «در حلقه رندان» به ابتکار و همت زنده یاد ابوالفضل زرویی نصرآباد، نخستین مدیر دفتر طنز حوزه هنری در مرداد ماه ۱۳۸۰ آغاز به کار کرد. از آن تاریخ تا کنون، این سلسله جلسات یکشنبه هر ماه شمسی، موعد گرد هم جمع شدن شاعران طنزپرداز و علاقهمندان طنز و طنازی بوده و تاکنون ۱۹۰ جلسه از این برنامه برگزار شده است. این جلسات با اجرا و هدایت شاعر طنزپرداز معاصر سعید بیابانکی در حوزه هنری سالن سوره برگزار میشود. روزنامه صبا با شاعر میهمان این برنامه، درباره شعر طنز در ایران و رویکردهای آن گفتوگویی داشته که در ادامه میخوانید.
چه ایجازی در شعر و خصوصا شعر طنز وجود دارد که به شاعر مقامی والا میدهد، تا او بتواند تندترین انتقادهای خود را به زبان شعری ارائه کند؟
ابتدا باید بگویم که بخش مهمی از کار هنر همین است و شعر هم جدا از هنر نیست. وقتی یک بیان و یا مضمون لباس هنر بر تن میکند به پذیرایی آراسته میشود. این در ذات هنر است. همیشه حرفهایی که مخاطبان در شرایط متعارف، بصورت مستقیم به یکدیگر میزنند توسط هنرمند به صورت غیرمتعارف و غیرمستقیم بیان میشود. البته نه به این معنا که هنرمند پیچیده حرف میزند. به این معنا که شاعر با ابزاری که در اختیار دارد، که بخشی از آن ذوق و شوق و زاویه دید او به موضوع است و با تسلط بر فن شعر به بیانی هنرمندانه میرسد و پس از آن میتواند درباره مضامینی حرف بزند که چه بسا در حالت عادی قابل بیان نباشند و یا در مستقیمگویی بدون تاثیر باشند. خصوصا در شعر طنز این اتفاق چندین برابر رخ میدهد، به این دلیل که از طرفی خود طنز، بیانی جذاب است و از طرفی خود شعر هم جاذبههای خاص به خود را دارد. پس مسلما قرار گرفتن این دو مقوله در کنار هم منجر به جاذبهای دو چندان خواهد شد. به طور مثال؛ «درس معلم ار بود زمزمه محبتی، جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را» این حرف اگر به نثر و بصورت مستقیم گفته شود، هیچ تاثیری را ایجاد نخواهد کرد. کلامی تکراری است که توجهی را جلب نخواهد کرد و مترادف آن میشود؛ معلم اگر با محبت درس بدهد حتی در روز جمعه نیز دانش آموز را به مکتب میآورد. حالا همین کلام، وقتی در قالب شعر بیان شود با جاذبه همراه میشود. اول جاذبه، جاذبه وزن است، یعنی کلام عادی جاذبه وزن به خود گرفته است، دوم اینکه در ترکیب درس و زمزمهمحبت، شاعر به ترکیبی دست یافته که در عالم واقعی دور از ذهن است. (درس و محبت) این ترکیب و توصیف تنها از زبان شعری قابل قبول است، یعنی در شعر کلمات به لطفی مجهز میشوند که در عالم واقع امکانش نیست، از همین مسیر ما به این کلام متفاوت جذب میشویم و آن را دوست خواهیم داشت. حتی اگر محتوا، حاوی بیانی باشد که با دیدگاه ما همسو نیست. البته در شعر طنز هم معیارهایی وجود دارد که شاعر باید آنها را آموخته و رعایت کند که از خط احترام آمیز بودن، عدول نکند و کلامش توهین آمیز نباشد.
در قالب شعر هجو چطور؟ آیا شاعر در قالب شعر هجو نمیتواند، بیانی آزادانهتر را اتخاذ کند؟
در قالب هجو، امکان فحش و توهین هست. در واقع شاعر هجوگو، کوچکترین اشکال را چنان بزرگنمایی میکند که کل موضوع را زیر سوال میبرد… اما حتی در هجو هم رعایت لازم است به این دلیل که ما بعد از هجو، هزل را داریم که در آن حتی میتوان کلمات زشت و رکیک به کار برد. اما برخی معتقدند که حتی در هزل گویی، شاعر میتواند بیانی هنری داشته باشد که بدون به کار بردن کلمات رکیک، کارش را پیش ببرد. یعنی تمام عناصر یعنی توهین و فحش و زیر سوال بردن به شکلی باشد که برخورنده و توهین آمیز نباشد. شاعر همیشه باید حدودی را رعایت کند و آن را با هنر خود پر کند و در جایی که قرار است حرفی بزند که مرزها را رد کند آن را چنان به لباس هنر مزین کند که قابلیت عبور از مرزها را داشته باشد و تاثیرگزاری را نیز حفظ کند.
شاعر با چه مولفههایی میتواند به این مهم دست یابد؟
با یک مثال میگویم؛ در حکایتی آمده است که شخصی از کنار زاهدی رد شد، به او گفت چه میکنی؟ گفت در حال عبادتم… شخص به او گفت تو که دائما در حال عبادت خدا هستی، پس چه زمان از ما یاد میکنی؟ زاهد گفت: آنگاه که خدا را فراموش کنم! یعنی بطور مستقیم گفت اینجا یا جای خدا است یا شیطان…. پس تنها وقتی خدا را فراموش کنم، یاد شیطان میافتم و تو شیطان صفتی… اما در این بیان ادبی این کلام چنان با ظرافت ادبی و بیانی لطیف همسو شده که حرف قابل بیان شده است. حالا اگر زاهد از همان ابتدا میگفت، به تو چه ربطی دارد که من چه میکنم از اینجا دور شو، چون تو شیطان صفتی! تمامی لطف کلام از بین میرفت در واقع همه لطف این کلام به عدم مستقیمگویی و استنباطی است که در پس کلام است و مخاطب آن را در ذهن خود میسازد. این کشف به مخاطب حظ و لذتی میدهد و به کلام ایجازی میبخشد که آن را تاثیرگزار میکند. پس کلامی که غیرمستقیم است و به دور از فحاشی و توهین، آکنده از ظرافتهای ادبی است، هرچند که دربطن حاوی توهین هم باشد، لذتی دو چندان به مخاطب میدهد و تاثیرگزارتر است.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است