بهناز نادری در گفتگو با صبا:
باخ موسیقی و تئاتر را به هم گره زده است
آنچه در نمایش باخ وجود دارد عجین بودن موسیقی و نمایش در یک تناسب درست با یکدیگر است. من امیدوارم که نمایش باخ دیده شود از این جهت که در درستترین شکل خودش این دو عنصر را با هم پیوند میدهد.
مریم عظیمی_ دور دوم اجرای نمایش «باخ» به نویسندگی و کارگردانی بهزاد عبدی موزیسین نام آشنای کشورمان پس از اجرای این اثر در تاجیکستان اینبار در سالن نوفل لوشاتو آغاز شده است. «باخ» داستان تماشاخانهای است که طی اتفاقات سیاسی و اجتماعی دست به دست شده و حال به مکانی برای تقابل اندیشه، هنر و تعصب تبدیل شده است. این نمایش صدا و آرزوهای بخشی از جامعه که در انتظار شنیده شدن است را فریاد میزند. در ادامه گپ و گفت خبرنگار صبا با بازیگر این نمایش را میخوانید.
بخشی از داستان این اثر به دغدغه زنان ایران از جمله فروغ باز میگردد. شما کاراکتر فروغ را چگونه دیدید و چگونه به آن نزدیک شدید؟
نطفه این قصه از ابتدا بر اساس دغدغهای که وجود دارد و برای همه ما ملموس است و پس از صحبتی که من، آقای عبدی و آقای حسین میرزاییان راجع به این ماجرا داشتیم. بله این قصه یک قصه تکراری است از این جهت که وضعیت زنان در جامعه ما از دیرباز تا امروز به دلیل مردسالاری بودن فضا همیشه تقریباً به همین شکل بوده و حال در مقاطعی کمی آرامتر و در مقاطعی کمی خشنتر با آن برخورد شده است و بحث دیگر این اثر، اهمیت حفظ رویا نه فقط برای زنان بلکه برای انسان است و آنچه که در این متن برای من بسیار جذاب بود همین نگه داشتن و حفظ رویا برای هر انسان است. اما فروغ نماینده زنانی است که به جبر روزگار در یک موقعیت ناخواسته قرار گرفتهاند و نه راه پیش دارند و نه راه پس و فروغ به واسطه رویا و آتشی که درون خود زنده نگه داشته برای من شخصیت بسیار جذابی داشت. یکی از ویژگیهای این متن این است که آقای عبدی در حین نوشتن آن از خود ما نیز کمک میگرفت و اینگونه نبود که نمایشنامه بسته باشد بلکه ما به عنوان بازیگران میتوانستیم با توجه به کاراکتری که خلق شده بخصوص در بخش مونولوگها چیزهایی را اضافه یا کم کنیم و کاراکتر را مال خود کرده به آنچه که در ذهن داریم نزدیک کنیم و بدین جهت نیز فروغ کاراکتر جذابی برای من بود.
یکی از نکات جالب این است که گویی مخاطب این تئاتر تبدیل به تماشاگر کنسرت نیز شده بود
بله دقیقاً و این به واسطه طراحی است که در کارگردانی اتفاق افتاده به هر حال بخشی از تئاتر ارتباط مخاطب با اثر است به خصوص در کارهای کمدی اما کار ما کمدی نیست بلکه لحظات و موقعیتهای کمدی دارد. در لحظاتی که به واسطه خواندنها، فضا سازی و رویاها به وجود میآید چیدمان ماجرا به شکلی است که مخاطب احساس میکند همان تماشاگر کنسرتی است که فروغ یا بشیر در آن اجرا میکند که به نظرم این ارتباط به آن هوشمندی که در کارگردانی وجود دارد برمیگردد.
سخن پایانی
آنچه در نمایش باخ وجود دارد عجین بودن موسیقی و نمایش در یک تناسب درست با یکدیگر است. متاسفانه امروز نمایشهایی با برچسب کنسرت نمایش تولید میشوند که موسیقی و نمایش در آن هیچ ربطی به هم ندارند و هر کدام ساز جداگانهای میزنند یا اینکه در این نمایشها صرفا برای بالا رفتن فروش از گروههای موسیقی استفاده میشود. من امیدوارم که نمایش باخ دیده شود از این جهت که در درستترین شکل خودش این دو عنصر را با هم پیوند میدهد و معتقدم کسانی که علاقمند به این شیوه هستند حتماً باید این اثر را ببینند تا متوجه شوند که دقیقاً در کجای نمایش موسیقی میتواند ورود کند و به چه شکلی میتواند در دل خود نمایش اتفاق بیفتد.