محمدابراهیم عزیزی در گفتگو با صبا:
مخاطب امروز دچار تراژدی زدگی است!
جامعه ما با انبوهی از وقایع تلخ و تراژیک مواجه است. از ناپدید شدن یک دختر جوان تا فجایع اجتماعی دیگر. همین موضوع باعث شده نوعی اشباع عاطفی رخ بدهد و جامعه شاید دچار تراژدیزدگی شده است.
سمیه خاتونی– در روزگاری که سینمای ایران بیش از هر زمان دیگری در تلاطم سلیقههای متغیر مخاطب، چالشهای اکران و فقدان نظام حمایت از سینمای مستقل دستوپنجه نرم میکند، گاهی فیلمی پدید میآید که نه تنها از دل دغدغههای اجتماعی برمیخیزد، بلکه با تکیه بر اراده شخصی، خلاقیت مستقل و صبوری مؤلفانه، راه خود را تا پرده سینما باز میکند. «بازی را بکش» یکی از همین فیلمهاست؛ روایتی اجتماعی و تلخ که از لابهلای روزهای خانهنشینی و نا امنی کرونایی جان گرفت و به مخاطب امروزی گوشزد میکند که حقیقت گاه از خودِ واقعیت هم سهمگینتر است. نویسنده و کارگردان این فیلم محمد ابراهیم عزیزی، به همراه همسرش لادن شیرمرد، فیلمنامه را در دورهای خاص از زیست جمعی ما شکل دادند؛ دورهای که اضطراب، انزوا و بازاندیشی، بر ذهن همه ما سایه انداخته بود. آنها بیش از سه سال در خلوت خانه، در میانه روزهای کرونا، بیوقفه درگیر بازنویسی، طراحی و خلق این روایت شدند، روایتی که از دل یک بحران واقعی، قصهای انسانی و دردآلود را بیرون کشید. «بازی را بکش» تنها یک فیلم اجتماعی نیست؛ تلاشی است برای شکل دادن به گفتوگویی معلق مانده در جامعه. فیلمی که بهرغم موانع متعدد در مسیر تولید، اکران و حتی دیده شدن، مخاطب را دعوت میکند تا دستکم یک بار دیگر، به آنچه پشت درهای بسته میگذرد، نگاهی عمیقتر بیندازد. او به همراه همسرش، لادن شیرمرد، در دوران قرنطینه کرونا و به مدت سه سال، فیلمنامه این فیلم را در خانه نوشتند و به روایت داستانی واقعی از دنیای فوتبال ایران پرداختند.
«بازی را بکش» نخستین تجربه کارگردانی محمدابراهیم عزیزی در سینما است که با تهیهکنندگی مصطفی کیایی و با بازیگری محسن کیایی تولید شده است. این فیلم در چهلوسومین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد. داستان فیلم درباره موسی، پیشکسوت فوتبال، است که پس از مرگ برادرش در یک سانحه ورزشی، در پی کشف حقیقت پشت این حادثه بر میآید و با واقعیتهای تلخ و تکان دهندهای مواجه میشود. در این فیلم، بازیگران دیگری چون، هدی زینالعابدین، محمد بحرانی، پوریا رحیمیسام، متین حیدرینیا و .. به ایفای نقش پرداختهاند. «بازی را بکش» توسط شایسته فیلم تولید و هم اکنون در اکران آنلاین نمایش خانگی فیلیمو است. این فیلم در ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ در جشنواره فجر به نمایش درآمد و پس از اکران سینمایی در ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ به صورت آنلاین اکران شد. این اثر سینمایی با پرداختن به موضوعات اجتماعی و واقعیتهای تلخ دنیای ورزش، تلاش میکند تا مخاطب را به تفکر وادارد و آگاهی بخشی کند. «بازی را بکش» نمونهای از سینمای اجتماعی است توانسته است توجه مخاطبان و منتقدان را جلب کند. به همین جهت خبرنگار روزنامه صبا در گفتوگویی صمیمی و صریح به سراغ محمدابراهیم عزیزی رفته و درباره روند شکلگیری و تولید این اثر سینمایی با این کارگردان جوان صحبت کرده است که در ادامه میخوانید.
با توجه به اینکه فیلم «بازی را بکش» بازخوردهای مثبتی از مخاطبان گرفته، چرا فیلم نتوانست سانسهای بیشتر و مناسبتری در اکران دریافت کند؟
باید بگویم که برخلاف انتظار و بازخورد مثبتی که از برخی مخاطبان و منتقدان گرفتیم، همه این موارد باز هم تأثیر چندانی بر فروش فیلمها در گیشه نداشته است. تجربه شخصی من و آنچه از دیگر فیلمسازان هم شنیدهام نشان میدهد که انتخاب فیلم توسط مخاطب بیشتر بر اساس سلیقه شخصی او انجام میشود، نه لزوماً بر مبنای نقدها یا نظرات دیگران. در سالهای اخیر، سلیقه عمومی مردم بیشتر به سمت فیلمهای کمدی گرایش داشته. بنابراین طبیعیست که سینمادارها هم ترجیح میدهند سانسهای پرفروشتر را به فیلمهایی اختصاص دهند که از پیش میدانند احتمال بیشتری برای جذب مخاطب دارند. نتیجه این سیاست، آن است که فیلمهای اجتماعی مانند «بازی را بکش» معمولاً در اولویت قرار نمیگیرند و تعداد سینماها یا سانسهای اختصاص یافته به آنها بسیار کمتر است؛ گاهی حتی به یکسوم فیلمهای کمدی هم نمیرسد.
چه موانعی در مسیر اکران فیلم وجود داشت که مانع از جذب بیشتر مخاطب به سالنهای سینما شد؟
در مورد فیلم ما، بیشتر سانسهایی که در اختیار داشتیم در ساعات بسیار نامناسبی بودند؛ مثلاً ۱۱ صبح، ۲ بعد از ظهر، یا حتی نیمهشب. این نوع زمانبندی قطعاً تأثیر منفی مستقیمی بر میزان استقبال مخاطب دارد. تصمیمگیری در این زمینه اما نه در اختیار ما به عنوان سازنده است و نه حتی قابل مذاکره است. این تصمیمها به طور کامل در اختیار سینمادارها و بخش پخش فیلم است. البته معتقدم اگر امکان این وجود داشت که فیلم ما در سانسهای مناسبتر و سینماهای بیشتری اکران شود، احتمالاً با استقبال گستردهتری از سوی مخاطب مواجه میشد. اما باید واقعبین بود: تعداد سالنهای سینما در ایران به طور کلی بسیار محدود است. به همین دلیل رقابت برای اکران در شرایط برابر، به ویژه برای فیلمهای غیرکمدی یا اجتماعی، عملاً سخت و گاهی ناعادلانه میشود. نکته مهم دیگر این است که این مشکل فقط به فیلم ما مربوط نیست. بسیاری از فیلمهای اجتماعی با همین چالش مواجهاند. ساختار توزیع و اکران در سینمای ایران به گونهای است که نیازمند بازنگری اساسی است. از تعداد سالنهای موجود گرفته تا نحوهی زمانبندی و تخصیص سانسها. اینها مسائلی هستند که در حوزه اختیارات ما فیلمسازان نیست و برای تغییر آنها نیاز به برنامهریزی و ارادهای در سطح کلان وجود دارد.
شما در مقام فیلمنامهنویس و کارگردانان جوان، چه چالشهایی در تعامل با بازیگران چهره داشتید؟
پایاننامه دوره کارشناسی ارشد من بهطور مشخص بر موضوع آموزش و تربیت بازیگر متمرکز بود. بخشی از این پژوهش نیز به موضوع بسیار مهم انتخاب بازیگر اختصاص داشت. در بررسی منابع و نظریهپردازانی که در این حوزه کتاب و مقاله نوشتهاند، به نکته مشترکی میان بازیگری در تئاتر و سینما اشاره شده بود: اهمیت تعیینکنندهی «انتخاب اولیه». اگرچه تفاوتهایی میان بازیگری در تئاتر و سینما وجود دارد، اما در هر دو مدیوم، انتخاب درست بازیگر بر اساس نزدیکی به معیارهای ذهنی کارگردان، میتواند بخش بزرگی از مسیر را هموار کند. در سینما، این اهمیت دو چندان میشود، زیرا برخلاف تئاتر که ماهها فرصت تمرین و تعامل با بازیگر وجود دارد، در سینما زمان بسیار محدود است. بنابراین، اگر انتخاب اولیه بازیگر به درستی انجام شود، در واقع میتوان گفت ۵۰ درصد مسیر بازیگردانی از پیش طی شده است. با همین نگاه، من تلاش کردم در مرحله انتخاب بازیگر، با دقت و وسواس بیشتری عمل کنم تا از همان ابتدا افرادی را انتخاب کنم که هم راستا با ذهنیت من نسبت به شخصیتها باشند. این دقت در انتخاب باعث شد در مرحله اجرا چالش خاصی با بازیگران نداشته باشم. آنچه از مباحث نظری و عملی در حوزه تعلیم و تربیت بازیگر آموخته بودم، تلاش کردم در فرآیند کار اجرایی نیز بهکار ببرم. بنابراین کارگردان باید پیش از آغاز تصویربرداری، انتخابی انجام دهد که به لحاظ روانی، فیزیکی و توان اجرایی، با ذهنیت او نسبت به نقش همراستا باشد. همانطور که دیوید ممت در کتاب «در باب هدایت بازیگر» تأکید میکند، انتخاب بازیگر مناسب یعنی حرکت هوشمندانه از پیش به سوی موفقیت اجرا. همچنین استلا آدلر در کتاب «تکنیک بازیگری» اشاره میکند که در سینما، به دلیل ماهیت سریع و فشردهی تولید، بازیگر باید از ابتدا درک روشنی از شخصیت داشته باشد و انتخاب او باید بر مبنای پتانسیل درونی برای درک نقش انجام شود، نه صرفاً بر اساس شهرت یا چهره بودن. خوشبختانه این تجربه برای من رضایتبخش بود. نکتهی امیدوارکننده برای من این بود که بازخوردهایی که پس از نمایش فیلم از سوی برخی دوستان، مخاطبان حرفهای و صاحبنظرانی که فیلم را دیده بودند، دریافت کردم، حاکی از این بود که بازیها باورپذیر و دقیق درآمدهاند. بسیاری از آنها اذعان داشتند که هدایت بازیگران در این فیلم یکی از بخشهای موفق کار بوده است. امیدوارم که این بخش از فیلم نیز توانسته باشد نظر مخاطبان عمومی را هم جلب کرده باشد. بازخوردهایی که از مخاطبان حرفهای و منتقدانی که فیلم را دیدهاند، دریافت کردم، بهویژه در مورد کیفیت بازیها، بسیار امیدوارکننده بود. بسیاری اذعان داشتند که یکی از نقاط قوت فیلم، بازیهای یکدست و باورپذیر آن است.
بهعنوان یک فیلمسازان تازهکار و تازه نفس، چه توصیههایی برای هنرمندانی دارید که هنوز موفق به ساخت اثر نشدهاند؟
راستش را بخواهید، من خودم را هنوز در جایگاهی نمیبینم که بخواهم توصیهای به دیگران بکنم. بیشتر از آنکه توصیهگر باشم، خودم توصیهپذیر هستم و همچنان در حال آموختن. به همین دلیل ترجیح میدهم بهجای بیان تجربه شخصی، علاقهمندان به فیلمسازی را به سراغ منابعی بفرستم که برای خودم الهامبخش بودهاند. در این مسیر، دو نفر از فیلمسازانی که همیشه تأثیر عمیقی بر نگاه من به سینما گذاشتهاند، ران هاوارد (Ron Howard) و مارتین اسکورسیزی (Martin Scorsese) هستند. توصیهها، گفتوگوها و مقالاتی که این دو منتشر کردهاند، واقعاً ارزشمند و راهگشاست، به ویژه برای کسانی که در ابتدای مسیر فیلمسازی قرار دارند. به عنوان نمونه؛ ران هاوارد در مجموعهای از گفتوگوها و ویدئوهای آموزشیاش در مستر کلاس نکات بسیار کاربردی دربارهی هدایت پروژه، تعامل با عوامل و حتی کنار آمدن با فشارهای تولید ارائه میدهد. مارتین اسکورسیزی هم در قالب مقالهها، مصاحبهها و مستندهایی که از او وجود دارد تجربهها و بینشهای بینظیری را در اختیار نسل جدید فیلمسازان قرار میدهد. نگاه او به تاریخ سینما و اهمیت روایتگری، میتواند مسیر ذهنی هر کارگردان تازهکاری را وسعت بدهد. توصیه من این است که به جای دنبال کردن نسخههای آماده، از این منابع استفاده کنید تا جهانبینی سینماییتان عمیقتر و منعطفتر شود. برای من، این منابع الهامبخش بودهاند و احتمالاً برای بسیاری دیگر هم چنین خواهند بود.
فیلم «بازی را بکش» روی موضوعی اجتماعی با رویکرد جامعهشناختی تمرکز دارد. در پروسه تحقیق و کار با این مضمون چقدر این مسئله برای شما جهانشمول بود؟
فیلمهای اجتماعی، به ویژه از نگاه من، کارکردی فراتر از صرفِ روایت یک داستان دارند. این فیلمها میتوانند نقشهای متعددی در جامعه ایفا کنند؛ از افزایش آگاهی عمومی گرفته تا برانگیختن احساسات انسانی و حتی ایجاد تغییر در نگرش و رفتار مخاطب. بعضی وقتها هم صرفاً کاری میکنند که یک موضوع مسکوت، به سطح گفتوگوهای عمومی بیاید و در مورد آن حرف زده شود. در مورد فیلم «بازی را بکش»، تلاش من این بوده که تمام یا بخش قابل توجهی از این کارکردها در آن حضور داشته باشد. موضوعی که در فیلم به آن پرداخته شده _ یعنی توانی در فوتبال _ برای بسیاری از مخاطبان ناآشنا بود. فکر میکنم فیلم توانست برای تعدادی از بینندگان آگاهی تازهای نسبت به این مسئله ایجاد کند. این آگاهی گاهی باعث تفکر و تأمل فردی میشود و در برخی افراد ممکن است احساساتی مثل خشم، ناامیدی، یا حتی امید را برانگیزد. از بعضیها شنیدم که فیلم را غمگین و تلخ توصیف کردند، اما از نظر من، این تلخی اگر به تغییر نگرش یا رفتار اجتماعی منجر شود، کارکرد مثبتی دارد. اگر چه، یکی از اهداف مهم فیلم، ایجاد گفتوگو و تبادل نظر در مورد موضوعی مسکوت بود که متأسفانه به دلیل حساسیتها و منافع گروهی، فضای بحث و گفتوگو پیرامون آن شکل نگرفت. این سکوت، به خودی خود، تأیید میکند که موضوع فیلم چقدر حساس و پنهان مانده بوده است. اما درباره جهان شمول بودن مسئله؛ موضوعی که فیلم به آن میپردازد، فقط مختص جامعه ما نیست. در بسیاری از نقاط دیگر جهان، فساد و سوءاستفاده در ورزش، به ویژه فوتبال، سابقه دارد. تنها تفاوت ما با آنها در نوع برخورد با این مسائل است. در بسیاری از کشورها، واکنشها و برخوردهای جدیتری با چنین موضوعاتی صورت میگیرد، اما در جامعه ما اغلب برخورد قاطع و شفاف وجود ندارد. همین تفاوت، یکی از دلایلی بود که مرا مجاب کرد تا چنین موضوعی را به شکل جدی در قالب فیلمی اجتماعی بیان کنم. در نهایت، امیدوارم فیلم بازی را بکش توانسته باشد دستکم یک پرسش مهم را در ذهن مخاطب بهوجود بیاورد و حتی اگر شده، جایی برای تأمل یا یک گره در دل سکوتهای رایج ایجاد کرده باشد.
شخصیت اصلی فیلم در انتها به نوعی «کاتارسیس» یا تطهیر میرسد. فکر میکنید این پیام چه تأثیری میتواند بر مخاطب امروز داشته باشد، به قولی مترادف بحث تطهیر در زندگی امروزی چیست… و آیا کارکرد دارد؟
برای پاسخ به این پرسش، شاید لازم باشد کمی عقبتر برویم و ابتدا درباره ماهیت تراژدی در داستان فیلم صحبت کنیم. به طور کلی، تراژدی نوعی روایت است که حول محور زندگی یک شخصیت شکل میگیرد؛ شخصیتی که در طول داستان با رنج، فاجعه و در نهایت مرگ مواجه میشود. این مرگ، اغلب حاصل ناتوانی فرد در برابر یک وضعیت، نیرو یا ساختار بزرگتر است. در کلاسیکترین شکل خود، یعنی در تعریف ارسطویی از تراژدی، این نوع روایت موجب «کاتارسیس» یا پالایش روانی در مخاطب میشود. احساساتی چون ترس، شفقت و همدلی، در دل بیننده برانگیخته میشود و او بهنوعی از طریق تجربهی عاطفی، تطهیر درونی پیدا میکند. شخصیت اصلی فیلم بازی را بکش نیز چنین مسیری را طی میکند؛ او در مقابل ساختار ناعادلانهای قرار دارد، درگیر میشود، و در پایان با مرگ مواجه میشود—مرگی که با فیلمنامهای دقیق و اجرا و بازیهایی باورپذیر، به نحوی طراحی شده که تأثیر عاطفی عمیقی روی مخاطب بگذارد.
اما مسئله دوم، پرسشی است که خودم هم این روزها با آن درگیرم «آیا مخاطب امروزی، هنوز پذیرای تراژدی هست؟!» به نظر میرسد که پاسخ، ساده نیست. جامعه امروز ما با انبوهی از اخبار و وقایع تلخ و تراژیک در زندگی روزمره مواجه است. از ناپدید شدن یک دختر جوان تا فجایع اجتماعی دیگر که هر روز در رسانهها میشنویم. همین موضوع باعث شده نوعی اشباع عاطفی رخ بدهد؛ به بیان دیگر، جامعه شاید دچار تراژدیزدگی شده است. این اشباع، میتواند باعث نوعی فرار از مواجهه با تراژدیهای داستانی شود. چرا که دیگر برای بسیاری، تراژدی یک اتفاق هنری یا عاطفی نیست؛ بلکه بخشی از زیست روزمرهشان شده است. از این منظر، تطهیر که در گذشته از راه مواجهه با تراژدی حاصل میشد، امروز شاید کارکرد سابق خود را از دست داده باشد. یا دستکم، مسیر پیچیدهتری برای اثرگذاری پیدا کرده باشد. با اینحال، اگر تراژدی بتواند نه صرفاً برای بازنمایی رنج، بلکه برای درک ساختار آن و تأمل بر وضعیت انسانی طراحی شود، همچنان میتواند مخاطب را درگیر کند. امیدوارم بازی را بکش در همین مسیر حرکت کرده باشد: نه فقط برای روایت یک رنج، بلکه برای ایجاد یک آگاهی، تلنگر یا شاید حتی گفتوگویی درونی.
برخی معتقدند فیلم از واقعیت فاصله گرفته و جنبهای فرا انسانی پیدا کرده. این تصمیم آگاهانه بود؟
راستش من اصلاً با این نگاه موافق نیستم که فیلم جنبه فرا انسانی دارد. البته نمیگویم که فیلم یک آینه کامل و دقیق از واقعیت عینی یا طبیعت خام است، اما به هیچ وجه هم وارد حیطه فرا انسانی نشده. به نظرم این تعبیر، واژهای عجیب است که درک درستی از ماهیت اثر منتقل نمیکند. سینما، برخلاف مستند در ذات خود به اندکی اغراق نیاز دارد. این اغراق نه به معنای دروغ یا تخیل افراطی، بلکه به معنای تأکید بیشتر بر واقعیتی است که شاید در زندگی روزمره نادیده گرفته میشود. بازی را بکش روایت یک انسان معمولی در یک جامعه معمولی است که برای آنچه باور دارد درست است، میایستد. این رفتار در فرهنگ ما بیسابقه نیست؛ اتفاقاً، چنین ایستادگیهایی در تاریخ و حافظه جمعی ما بسیار دیده شده. اینکه بعضیها آن را فرا انسانی یا غیرواقعی میبینند، شاید ناشی از فاصله گرفتن از اینگونه تجربهها یا غلبه نگاه سرگرمیمحور به سینما باشد. گاهی وقتی عادت کردهایم فقط کمدی ببینیم، واقعیت هم ممکن است به نظرمان اغراقآمیز برسد. در نهایت، باور من این است که شخصیت اصلی فیلم نه قهرمان فرا انسانی است، نه اسطورهای دستنیافتنی؛ بلکه انسانی عادی است که تصمیم میگیرد به وجدان و باور خود وفادار بماند. حتی اگر بهای سنگینی برای آن بپردازد. این نه تخیل است، نه اغراق؛ بلکه بخشی از واقعیتی است که شاید فراموشش کردهایم.