روزنامه صبا

روزنامه صبا

رضا حماسی در گفتگو با صبا:

مهم کیفیت کار است


تعداد کاری که آدم انجام می‌دهد مهم نیست بلکه مهم کیفیت کار است و من اگر تعداد کمی فیلم بسازم، ولی فیلم‌هایی باشند که به آنها اعتقاد داشته باشم و دغدغه‌ا‌م بوده باشد، کفایت می‌کند.

مریم عظیمی– «لاک پشت و حلزون» فیلمی به نویسندگی محسن رضایی و کارگردانی رضا حماسی است که اکرانش در سینماهای هنر و تجربه آغاز شده و بازیگرانی مانند علی مصفا، لیلا زارع، سام نوری، البروز کروبه، مهران نائل و… در آن به ایفای نقش می‌پردازند. این فیلم داستان رفاقت مردی ناشناس با پسر بچه‌ای است که درگیر بحران‌های خانوادگی است. در ادامه گپ و گفت خبرنگار صبا با کارگردان این فیلم را می‌خوانید.

 

از چگونگی همکاری‌تان با نویسنده اثر آقای محسن رضایی بگویید.

دوستی من و محسن رضایی به سالها پیش برمی‌گردد و همین دوستی شروع همکاری‌مان بود. من خیلی زود و در سن پایین فیلم‌سازی را شروع کردم و تقریبا از ۱۳ سالگی شرکت در دوره‌های فیلم‌سازی انجمن سینما جوان شرکت و کار می‌کردم و همانجا با محسن رضایی آشنا شدیم.  بعدها با اینکه در دانشگاه‌های متفاوتی تحصیل میکردیم به واسطه چند تا کار، باز همکاری‌هایی داشتیم. و خب من فکر می‌کنم، حدوداً شروع این کار و در حقیقت آغاز کار حرفه‌ای‌مان با هم، به تقریباً ده سال پیش، شایدم بیشتر برمی‌گردد. در حین کار روی یکی از ایده های من، محسن فیلمنامه «لاک پشت و حلزون» را به من داد، به این منظور که من با توجه به ارتباطاتی که دارم، این فیلمنامه را به کارگردان‌های معروفی که میشناختم برسانم. من فیلمنامه را خوندم و آنقدر خوشم آمد، که گفتم خودم این فیلم را می‌سازم و به این ترتیب کلاً برنامه عوض شد. البته زمان زیادی برد تا بتوانم آن را بسازم و سختی‌های زیادی کشیدیم.

از پروسه شروع کار و انتخاب عوامل بفرمایید.

ما در حقیقت از سال ۹۹ و در دوره پاندمی کرونا آغاز به کار کردیم و با پیچیدگی‌های خاصی مثل پیوستن برخی عوامل به کار روبرو بودیم. دستیار اول و مدیر تولید و مجری طرح. عوامل اولیه بودند که به پروژه اضافه شدند و ما شروع کردیم به انتخاب باقی عوامل کردیم. پیش‌تولید کار حدوداً سه ماه و نیم زمان برد تا توانستیم حداقل کست کار را بیندیم و آذر ماه ۹۹ فیلم‌برداری‌‌ها آغاز شد شروع شد. ما ۳۳ جلسه فیلم‌برداری داشتیم که کلاً این پروسه ۳۴ روز طول کشید.

از این پروسه انتخاب بازیگر کودک برایمان بگویید.

پروسه انتخاب البرز کروبه بسیار جالب بود. البرز، که در این فیلم نقش پدرام را بازی کرده به واسطه یکی از دوستان مشترکمان که اتفاقاً تدوینگر فیلم است، به من معرفی شد.

البرز آن زمان هفت یا هشت ساله بود و بر همین اساس به نظرم با کاراکتر همخوانی نداشت اما پروسه شروع کار انقدر طول کشید که البرز دیگر ده ساله شده بود. پیرو همین امر از او دعوت کردم اما شخصیت واقعی خود البرز ۱۸۰ درجه با پدرام متفاوت بود و به نظرم آمد که خیلی از این نقش دور است به همین دلیل هرچند که او را گوشه ذهنم داشتم کنار گذاشتمش در این اثنا پسر بچه‌های بازیگر زیادی را دیدم، تست گرفته و با آنها کار کردم ماحصل آن رسیدن به یک گزینه دیگر بود که اتفاقاً خود “پدرام” بود و حتی تجربه زندگی، فیزیک و اکت‌هایش به‌شدت شبیه پدرام و همان بود که من می‌خواستم در فیلم باشد.اما البرز ویژگی‌هایی در حقیقت داشت که به ‌نظر می‌رسید خیلی هدایت‌پذیره و باهوش است. در نهایت پس از چندین جلسه مشترک  و تمرین با این دو تصمیم گرفتم – برخلاف نظر بقیه – با البرز کار کنم. و از این انتخابم بسیار خوشحالم و هر کسی که فیلم را می‌بیند تحسین می‌کند، چون شخصیت پدرام درآمد و پدرامی ساخته شد که به هیچ وجه البرز نیست.

شیوه هدایت البرز سر صحنه چطور بود؟

من در طول زمان سه ماه و نیمه‌ی پیش تولید تمریناتی به البرز دادم، یک‌سری محدودیت‌ها برایش گذاشتم و با پدر و مادرش صحبت‌هایی کردم و در نهایت ما موفق شدیم که این بچه را به آن چیزی که می‌خواهیم، برسانیم. شیوه کاری‌مان هم این بود که اصلا چیزی از فیلمنامه نداند حتی در دل ضبط،  یعنی من تماما به این شکل کار کردم که سکانس‌به‌سکانس و روزبه‌روز به او می‌گفتم چه می‌خواهم بدون اینکه اصلاً بداند چه‌ می‌کند یا اینکه شخصیت‌ها چه ارتباطی با او دارند و بعداً چه خواهند کرد.‌ اما خودش در دل فیلم سعی می‌کرد حدس بزند و کم کم یک چیزهایی را می‌فهمید ولی هیچ جزئیاتی را نمی‌دانست. و به ‌نظرم شیوه‌ای بود که به‌شدت جواب داد.

در اکران افتتاحیه از طولانی شدن مسیر کارگردانی گفتید، چه مسیری را طی کردید؟

بله من سینما را با عکاسی و فیلم‌برداری شروع کردم. یعنی از سن خیلی کودکی، هم‌زمان با فیلم‌برداری، تدوین شروع شد و بعداً در دانشگاه کارگردانی خواندم و شروع کردم برای خودم فیلم ساختم. بنابراین سابقه فیلم‌برداری داشتم و الان شاید بیشترین فعالیتم در سینمای مستقل در زمینه فیلم‌برداری است. اما بعد از دانشگاه که تصمیم گرفتم فیلم بسازم و خودم به‌عنوان کارگردان کار کنم. سعی کردم خود را از فضای فیلم‌برداری جدا کنم، با اینکه به‌هرحال برای فیلمبرداری هم بسیار زحمت کشیده بودم، دوستش داشتم و همچنان دارم ولی خب، فکر کردم که اگر قرار است کارگردانی کنم بهتر است دیگر فیلم‌برداری نکنم. در کنار این‌ها در زمینه تهیه‌کنندگی، تولید مستند، ساخت مجموعه و… فعال بودم که بخشی از آن برای گذران زندگی است و بخشی هم برای این بوده که بتوانم در نهایت به اینجا برسم که فیلم خودم را بسازم. بنابراین شاید این پروسه یک مقدار طولانی شد ولی الان ناراحت نیستم. چون اعتقاد دارم تعداد کاری که آدم انجام می‌دهد مهم نیست بلکه کیفیت کار است و من حتی اگر تعداد کمی فیلم بسازم، ولی فیلم‌هایی باشند که واقعاً دوست داشته باشم، فیلم‌هایی که به آنها اعتقاد داشته باشم و دغدغه‌ا‌م بوده باشد، کفایت می‌کند. امیدوارم و تلاشم این است که آن فیلم‌ها، فیلم‌های مهم و تأثیرگذاری باشند.

خود را وامدار یا متاثر از کدام کارگردان می‌دانید؟

برای من سینمای آقای محمدرضا اصلانی جذاب است بخصوص به واسطه  اینکه در دانشگاه شاگرد ایشان بودم و بعد از آن نیز با ایشان در ارتباط بودم و سعی کردم از ایشان یاد بگیرم. در حقیقت بزرگترین چیزی که ایشان به ما یاد داد و به نظرم ارزشمند بود این بود که اتفاقا شبیه خود آقای اصلانی هم نشویم همانطور که کار من اصلا شبیه کارهای آقای اصلانی نیست. در واقع ایشان تفکر را تدریس می‌کنند، اینکه در هنر تولید کننده باشیم نه مصرف کننده. تفکر تولید داشته باشیم و در حقیقت هنر را خلق کنیم. وقتی چنین دغدغه‌ای داشته باشید دیگر به دنبال این نخواهید بود که اثری شبیه به دیگری خلق کنید و اساسا این مسئله متفاوت از تاثیر گرفتن است و تاثیر گرفتن اتفاقا خیلی جذاب است چون آدم باید درک عمیقی از دیگری و اثرش پیدا کند، ویژگی‌های مثبتش را می‌ببیند تا تحت تاثیر آن بتواند کار دیگری انجام دهد وقتی شما تاثیر می‌گیرید دیگر قرار نیست ظاهر کارتان لزوما شبیه به کار آن فرد شود و از این جهت من شاید خود را در سینمای ایران بیشتر متاثر از آقای اصلانی می‌دانم.

مخاطب  تا یک جاهایی از فیلم بر اساس همان الگوهای ذهنی و اجتماعی که برایش تعریف شده اضطرابی نسبت به وضعیت کودک تجربه می‌کند که هر چه جلوتر می‌رود با شناختن دنیای کودک و جهان فیلمِ شما این اضطراب کم و کمتر می‌شود و جای خود را به یک اضطراب جدید  که ناشی از درک کودک است می‌دهد.

حقیقتش خودتان خیلی خوب گفتید و سوالی مطرح کردید جواب را در خود داشت. این در حقیقت از آن مسائلی است که وقتی شما به عنوان یکی از مخاطبان این فیلم مطرح می‌کنید یعنی یکی از ویژگی‌های فیلم است یعنی چیزی است که در فیلم کار می‌کند و دیگر باید چه چیزی به آن اضافه کنم. تنها چیزی که می‌توانم بگویم این است که اضطراب هم در یک جاهایی بد نیست ولی من از آن جنس اضطرابی بدم می‌آید که متاسفانه فیلم های روزمان به خصوص در دهه اخیر به شدت زور میزنند که حال مخاطب را خراب کنند. یک نوع اضطرابی که سبب میشود خود من تحمل دیدن آن فیلم‌ها را نداشته باشم بنابراین آن جنس اضطراب را اصلا دوست ندارم و هیچ وقت سعی نمی‌کنم که فیلم را بگونه‌ای بسازم که حال مخاطب در سینما بد باشد. ولی تعلیق ناخودآگاه یک مقدار اضطراب ایجاد می‌کند و این فیلم هم تعلیق دارد، با تعلیق شروع می‌شود ولی همه چیز در خطی حرکت می‌کند که مخاطب درگیر بالا و پایین‌های عجیب و غریب نمی‌شود بلکه با آن همراه می‌شوید و در نهایت نیز با حال بد شما را رها نمی‌کند. این کلیاتی است که می‌توانم در مورد اضطراب فیلم بگویم و به نظرم اگر به غیر از این، بیشتر و یا کمتر می‌بود می‌توانست برای این جنس از فیلم آسیب زننده باشد در حالیکه آن اضطرابی که مخاطب در انتها حس میکند به نظرم بسیار ارزشمند است چرا که مخاطب را درگیر یک فرایند فکری میکند که به نظرم خوب است. ما در روزمره هم با اضطراب های مختلفی سر و کار داریم و یک بخشی از اضطراب همیشه از ناآگاهی می‌آید. وقتی در مورد چیزی ناآگاهیم مضطرب می‌شویم مثل ورود به یک اتاق تاریک، چون می‌دانید وارد جایی ناشناخته شده‌اید اما وقتی به آن فکر کنید، به اینکه چه چیزی در این قضیه ناراحت و مضطربتان می‌کند، ارزشمند است یعنی وقتی بفهمید چه چیزهایی از این مسئله نمی‌دانستید یا به آن توجه نکرده‌اید که اگر نگاه دیگری به آن داشته باشید شاید دریچه های جدیدی برویتان باز کند.

فضا و شرایطی که کاراکتر اصلی در آن قرار می‌گیرد بخشی از کاراکتر پردازی خودش می‌شود حتی در یک سری از دیالوگ ها این فضا مدام تشدید می‌شود یعنی بحث سرما که در انتخاب فصل فیلم هم مشهود است.

ذات این فیلم به گونه‌ای بود که باید در فضای سرد و یخ ساخته می‌شد. یعنی اگر این فیلم در یک فضای تابستانی، گرم و پرنور بود دیگر این حال و هوا را منتقل نمی‌کرد و این جنس فیلم را شاهد نبودیم بنابراین مسلما  انتخاب فصل، فضا و حال و هوا باید به آن شکل می‎‌بود که اتفاقا خیلی هم سخت بود ولی فارغ از آن سرما اگر به نور دقت کنید می‌بینید که کل این فیلم را در یک فضای ابری می‌بینید به جز چند جای کوچک که در واقع نقطه گذاری می‌شوند. حتی فضای خارجی فیلم هم باز فضای آفتابی نیست. خب این هم درست مانند انتخاب دکوپاژ، لنز، طراحی لباس، طراحی صحنه و غیره در حقیقت برای ساختن اتمسفری است که مخاطب باید تاثیر خاصی از آن بگیرد و اگر هر کدام از این انتخاب‌ها را جابجا کرده و تغییراتی ایجاد کنیم در حقیقت تاثیر، برداشت و حسی متفاوت برای مخاطب رقم زده‌ایم که اگر بخواهم دلیلش را باز بکنم به نوعی یک اضافه گویی خواهد بود ولی به هر حال جز انتخاب های فیلم بوده باید در همه اجزای فیلم این اتفاق می‌افتاد.

با توجه به اینکه «لاک‌پشت و حلزون» ابعاد جامعه شناختی و روانشناختی دارد فکر می‌کنید این اثر تا چه حد روی رئالیته استوار یا روی بار معنایی و مفهومی پیش رفته است؟

رئالیسم آن امری است که شما به عنوان واقعیت بپذیرید و خب شما همه این چیزها را به عنوان یک واقعیت در فیلم می‌پذیرید و به نظرم هیچ چیز خارج از رئالیسم اتفاق نمی‌افتد اما در مورد  اینکه چقدر با واقعیت روز آدم‌ها همراه است میتوانم بگویم که به نظر من این فیلم محدودیت زمانی و حتی شاید مکانی ندارد و به نظرم این داستان می‌تواند در هر کشور دیگری نیز ساخته شود. اینکه در ایران ساخته شده سبب می‌شود که از لحاظ جامعه شناختی سر و شکلی متناسب با این امر پیدا کند ولی بعد روانشناختی که اثر دارد به نظرم در هر کجای دیگری از این جهان همین کارکرد را دارد و این ویژگی را دارد یعنی می‌تواند محدود به جغرافیا نباشد.

سخن پایانی

مسلما برای هر فیلمسازی اهمیت دارد که مخاطبان فیلمش را ببینند و برای من نیز همینطور است. من برای مخاطب این فیلم هیچ دسته بندی قائل نیستم و به نظرم همه آدمها می‌توانند این فیلم را ببینند. در همان اکران اول هم مخاطبنینی از نسل z  داشتیم که ارتباط خوبی با فیلم گرفته بودند و این برای من بسیار جذاب است چرا که به نظر خودم لا‌پشت و حلزون فیلم ساده‌ای برای مخاطب نیست و زمانی که یک نوجوان ارتباط عمیقی با فیلم برقرار می‌کند و یک جریان فکری برایش شکل می‌گیرد برایم ارزشمند است. بنابراین پیشنهاد میکنم حتما این نسل نیز این فیلم را ببینند و فکر می‌کنم شاید بتوانند یک بخش از وجوه خود را در این فیلم ببینند و خود را پیدا کنند در عین حال این فیلم می‌تواند برای نسل های قبل تر هم جذاب باشد و همراهشان کند، حتی یادآور چیزهایی شود که شاید فراموش کرده‌اند. در شلوغی این روزها این فیلم می‌تواند کمک کند که تا انسان‌ها آگاه تر باشند و کمی دقیق تر شوند و خود فرایند تماشای این فیلم هم در حقیقت یک فرایند جذاب و دلنشین شود و فیلمی متفاوت باشد در میان این حجم از فیلم‌های بزن و برقص، اثری که نه حال مخاطب را بد کند و نه تلاش کند که او را به زور بخنداند بلکه یک روایت ساده و داستانی با تعلیق منطقی است که میتوانند از آن لذت ببرند و این حداقل یک فضای متفاوت است و اصلاً بدنبال نشان دادن کثیف، زشتی و خرابی نیست.

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها