گزارش تحلیلی روزنامه صبا
هنر؛ فصل مشترک دردها
انسان به ظاهر روگردان شده از هنر در دوران جنگ؛ در واقع و در نهانیترین سطح وجودی خود کاملا درگیر و آغشته با هنر است. انسانی که به هنر پناه میآورد و از آنها برای اکنون خود سپر دفاعی میسازد.
سمیه خاتونی– به وقت ایران؛ پنج شنبه ۲۲ خرداد سال ۱۴۰۴ بود. آن روز، طبق روال هر هفته، از سوژههای مهم و داغ سینمایی لیستی تهیه کردم و برای سردبیر روزنامه فرستادم. بعد به اتفاق هم به لیستی از حساسترین موضوعات رسیدیم. آنقدر زمان در هفته گذشته به کندی سپری شد که امروز وقتی سوژهها را خواندم، برایم حسی از گردش در تونل زمان را داشت، سوژههایی مثل؛ واکنشها به توقف نماوا، بررسی دلایل ناکامی صداوسیما و شبکه نمایش خانگی واینکه چرا دیگر فیلم کمدی نمیفروشد؟… حالا به فاصله کمتر از یک هفته همه کهنه شدهاند؛ روزهایی که با توقف سریال «سووشون» مردم داشتند کارنامه هنری نرگس آبیار را ارزیابی میکردند، روزهایی که با اتمام فصل اول سریال «وحشی»، بحثها همچنان درباره آن داغ بود و بیصبرانه منتظر شروع فصل دوم بودیم، روزهایی که خبر دسته اول سینما اکران فیلم خسته «پیرپسر» پس از سه سال توقف بود و آمار موفق پیش فروشاش داشت جانی دوباره به سینمای اجتماعی میداد که ناگهان به تاریخ پیوست و حالا باید بگوئیم؛ یادش بخیر، یاد آن روز پنج شنبه ۲۲ خرداد بخیر که شباش با صدای چند انفجار از خوابی عمیق پریدیم. همان شب که همه سوژههای داغ و تازه به یکباره کهنه شد. آن شب که من با صدای رمان صوتی برادران کارامازوف به خواب رفتم و قصد داشتم صبح روز بعد نوع اقتباس «پیرپسر» را در این رمان واکاوی کنم که با حمله کارامازوف شریر پدر در دنیای واقعیت روبرو شدم.
جنگ چهره زیبایی ندارد
نمی دانم در این شرایط جنگ را در کجای دلم جا دهم؟ وقتی سعی میکنم آن را نبینم و یا تحت تاثیر رعب و وحشتی که به مراتب بدتر از خود اتفاق هست نباشم، اما! با هر صدای انفجار از پشت شیشههای پنجرههای اتاقم ناگهان دلم پر میکشد! چه شد؟ کدام ساختمان در کجای شهرم فرو ریخت؟ من! چگونه میتوانم در برابر شهروندی که هم اکنون در دل بحران است، بیتفاوت باشم؟ آیا رواست؟ آیا میتوانم؟ جنگ به هر حال چهره زیبایی ندارد، حتی اگر پیروز باشیم سنگینی اجساد بر روی دست مانده و خرابیها زمین گیرمان میکند. اما ضروری است؛ گاهی برای ادامه چارهای جز جنگ نداریم و اسرائیل تنها این راه را جلوی پای ما گذاشت.
جنگ؛ یک دومینوی غیر جذاب اما تماشایی
وقتی صدای ناقوس جنگ در کشوری بلند میشود، چه پیروز میدان باشی چه شکست خورده، این صدا آنقدر بلند، همه گیر و گاهی کر کننده است که همه توجهات را خواه ناخواه به خود معطوف میکند. امروز همه مردم ساکن در ایران و سرزمینهای فلسطین اشغالی همه توجهشان به اخبار کشتار و مرگ است. باید پذیرفت که در کارزاری وارد شدیم که توان رهایی و چشم برداشتن از آن را نداریم. در این کارزار چه به دنبال اخبار حمله باشی و یا دفاع به تمامی درگیری، یک درگیری از جنس دفاع از خود و یا غلبه بر دردی که سالهاست همه جسمت را به آتش کشیده و چارهای جز خلاص شدن از شرش را نداری، حتی اگر مجبور باشی این عضو عفونت زده از بدنت را قطع کنی.
فرهنگ محصول دیالکتیک فرد با جامعه و محیط
در زمانه جنگ، مهمترین حوزه که در هر کشور با تبعات سنگین و غیرقابل بازگشت روبرو میشود، مسیر فرهنگی آن کشور است که از همان ابتدا وارد تونلی از وقفه شدید شده و با اختلال جدی مواجه خواهد شد. ناوگان فرهنگی کشور، کاملا هم بسته و برآمده از محیط، اجتماع و تفکر انسانهای یک جامعه است. فرهنگی که حالا ناگزیر است با تغییرات ساختاری شدید به دنبال راهی برای بازیابی خود باشد که بتواند پاسخگوی عادات جدید در زندگی اجتماعی پیش رو باشد. فرهنگ که منبع و قوه تعقل و تخیل در زندگی اجتماعی و فرد به فرد انسانهاست، امروز برای تحلیل شرایط با بحران روبرو است و دچار اختلال در روایتگری است! چرا که فرهنگ محصول دیالکتیک فرد با جامعه و محیطاش است و حرکت جمعی انسانها در تقابل با شرایط، فرهنگ غالب جامعه را شکل میدهد و این مسئله جز با گذر زمان به پاسخ قطعی نخواهد رسید. در این میان آنچه که فرهنگ یک جامعه را در هر دوره صیقل داده و از آن جریانی پویا میسازد، هنر است.
فرهنگ کاملا در آمیخته با زندگی و با ابزار هنر پاسخگوی نیازهای روحی و تفکر انسان است. هنر از راه تاثیر و انعکاس روایتها در شاخههای مختلف از مهمترین و موثرترین عامل برای جریان سازی است. ما به واسطه هنر میتوانیم مسیر پالایش و تجدد انسان را از دوران پارینه سنگی تا به امروز ردیابی کنیم. هنر راستین و ماندگار، محصول پاسخ عمیق انسان به دغدغههایش در مواجهه با مراراتها و آلام هستی است. جنگ نشاندهنده اوج کشمکش انسان با انسان است و نمودی از اوج تخاصم جدی در فرهنگاست. در همه جنگها ما معمولا با دو ایدئولوژی و دو طرز فکر متفاوت روبرو هستیم. جایی که عموما انسانهای به ظاهر فرهنگی در بن بست ایدئولوژیک شخصی و با میل به ساختن یک جهان اتوپیایی میخواهند صدای مخالف را از میان بردارند.
وقتی بیان هنری دچار اختلال در تکلم میشود
با این وصف وقتی جنگ اتفاق میافتد اولین محرکه که در اجتماع با وقفه شدید مواجه میشود فرهنگ و به تبع آن صنف هنرمندان هستند. این مسئله مستقیما در این معادله قرار میگیرد که هنر همواره یک مسیر پیشرو، ادامهدار و با چشماندازی طولانی است. به این معنی که هنر اصیل همواره برگرفته از دغدغههایی است که ریشه در پایینترین سطح اجتماع دارد اما از نخبگان آن جامعه هم جلوتر است، با شروع جنگ این معامله وارانه میشود چرا که دیگر هنرمند حتی با والاترین دغدغههای خاص و بشریاش نمیتواند پاسخگوی نیاز جامعه باشد. به همین دلیل عموما مردم در این دوران پر التهاب؛ کمترین اقبال را نسبت به آثار هنری والا دارند، به این دلیل که این هنر هر قدر هم کامل و والا باشد، پاسخگوی نیاز آنها در شرایط حاضر نیست. حتی آثاری که با موضوع جنگ در دورهای قبل ساخته شدهاند نیز نمیتوانند بیانی واقعی و صریح از شرایط امروزشان باشد. شاید این آثار برای نخبگان و هنرمندان آن هم به مثابه گذر از پیچ و یک دوره تاریخی و ورود به پیچ تاریخی دیگر، قابل تامل و توجه باشد اما عموما برای مردم عادی و مخاطبان کثیر که شکلدهنده جریان اصلی فرهنگ در هر دوره هستند، محلی از اعراب ندارند. عموم مردم در این روزها به دنبال واقعیتهای مستند هستند و احتمالا هنرهایی با رویکرد مستند نگارانه میتوانند بخشی از نیاز جامعه را پاسخ دهند. ذیل آن مردم به هنرهای تهییج دهنده مقطعی در قالب موسیقی و… که جنبه رجزخوانیهای قبل از جنگ دارد نیز مورد توجه مردم است. آثاری که با موضوع سلحشوری در حفظ روحیه مقاومتی مردم در دوران جنگ موثر است.
هنر، فصل مشترک دردها
با این حال نکته قابل تامل این است که انسان به ظاهر روگردان شده از هنر در دوران جنگ؛ در واقع و در نهانیترین سطح وجودی خود کاملا درگیر و آغشته با هنر است و فرهنگی که با هنر در روح جانش سکنی گزیده ، انسانی که برای تحلیل شرایط، در خاطرات و تاریخ غرق است تا بواسطه آن بتواند خود را در شرایط حاضر بازیابی کند و مامن او بی دریغ خاطراتی است که در آن نقش هنر، شعر، ادبیات، نقاشیها و سینما کاملا برجسته است. انسانی که به شعر و سینما و نمایشهایی که در گذشته دیده پناه میآورد و از آنها برای اکنون خود سپر دفاعی میسازد تا روحش بیش از این درگیر آماج و حملات در دنیای واقع نشود، دنیای پر از سردی، خشونت و توحش که تنها به اتکای هنر، در آن همدردی معنا میکند.
در نگاهی گذرا به صفحات فضای مجازی، میتوان دید که چگونه مردم، بار سخت خشونت به راه افتاده را با کمک گرفتن از هنر تخلیه میکنند، مثل این شعر از عبدالجبار کاکائی، «این روزها به هر چه که میگذشتم کبود بود / هرسایهای که دست تکان داد، دود بود…» که بارها در شبکههای مجازی توسط کاربران مختلف چرخید و جالب این که تاثیر هنر آنقدر بی واسطه و فراگیر است که میدیدم این شعر توسط هر دو طرف یعنی وطنپرستان و حتی بی وطنانی که این روزها در جبهه مخالف ایران ایستادهاند، استفاده میشود! این مسئله نشان دهنده خاصیت اصیل هنر است که برگرفته از تفکر حزبی نیست و حتی همبسته با دوران، شرایط، زمان و حتی ایدئولوژی مصرفی نیست. اینگونه هنرها اصیل و بدون تاریخ مصرفاند، هنری که دستش را درست میگذارد روی نقطهای که درد انسان به اوج رسیده و از مواجهه بیواسطه انسان با خودش حرف میزند، فارغ از اینکه آن انسان کیست و دارای چه تفکر درست یا غلطی است.
هنر، زبان مشترک صفات اصیل اخلاقی و انسانی
در نمونهای دیگر رضا کیانیان در پست جدید خود اشاره به دیالوگی در فیلم پاپیون میکند که «آهای حرامزادهها من هنوز زندهام» با این ارجاع که در وطنش ایران همه جور تجربههای سخت؛ از جنگ گرفته تا فشارهای اقتصادی و… را پشت سرگذاشته، بیان میکند که انسانیت مسیر تکامل خود را از پس همه این حادثهها باز میجوید. و یا عابدزاده که متن ترانه «شهرمن، من به تو میاندیشم» را پست میکند تا به زبان هنر روح ملتهب خود را صیقل و آرامش دهد.
با این وصف آنچه که مشخص است این است که امروزه اگرچه اقبال به آثار هنری را شاهد نیستیم اما شاهد رجوع دوباره و چند باره انسان به هنر موثر از پیش داشته هستیم با درک معانیایی که شاید تابحال نداشته است. هنراثرگذار، در شرایط بحران میتواند بیشتر از قبل و به درستی درک شود. دیگر نکته قابل تامل سفر اثر هنری اصیل در طول تاریخ تا به زمان امروز است؛ در این روزها گاه تلاشهای ذهنی ما برای درک شرایط ما را به یاد فیلمهایی میاندازد که پس از جنگ جهانی دوم و با موضوع هلوکاست ساخته شده بودند. فیلمهایی مانند «زندگی زیباست» اثر روبرتو بنینی که اتفاقا یک کارگردان یهودی است، اما تکههای زیاد و گلچین شدهای از این فیلم را در شبکههای مجازی می بینیم که وایرال میشود. اینگونه است که هنرخطکشیهای ظاهری و مرزهای جغرافیایی و سیاسی را از میان انسانها برمیدارد و با صراحت خشونت را تقبیح میکند و با تصویر رنج انسان تاریکترین نقطه جنگ را بی واسطه نشان میدهد. حالا آن تصاویر عمیق از فیلم «پیانیست» برای ما یادآور مردم مظلوم غزه است که امروزه شبکه غذایی شان هم با ستیزه جویی صهیونیسم به تهدید و خطر افتاده است.
هنر در بحران؛ آسیب یا فرصت؟
و اما هنر در شرایط بحران، فرصتی برای تامل و بازیابی هنرمند است. وقتی هنرمند قرار است یک اثرهنری را خلق کند، به مثابه فیلم، تئاتر، موسیقی و… این اثر در زیر متن و ساختار نهاییاش برگرفته از برآیند او از گذشته تا اکنون است، با نگاه به میل و کششی که مخاطبان آن دوره به آثار دارند. در واقع سختی کار هنرمند نه تنها اتصالش با دغدغههای روزمره مردم در عصر حاضر است، بلکه باید با توجه به پتانسیل حاضر، چشماندازی وسیع به آینده نیز داشته باشد. چرا که تولید یک اثر هنری خصوصا در شاخه سینما، زمانبر است به همین دلیل هنرمند موظف است اثری ارائه کند که مصادیق عینی و یا مفهومی آن در گفتمان عصر حاضر بگنجد، بطور مثال ساخت اثری با موضوع کرونا، نمیتواند پاسخگوی مخاطبی باشد که از آن دوره گذر کرده است و دیگر دغدغه آن را ندارد. هر چند که تئوری جنگ ایران با اسرائیل، همواره از گزینههای محتمل بود، اما رویارویی جدی و ورود به جنگ، غیرقابل پیش بینی بود. پس علاوه بر اینکه نیاز مخاطب امروز با دیدن آثار هنری جدید تعمیم نمییابد و شاهد رجعت به آثار هنری پبشین هستیم که اتفاقا حالا میتوانند تاثیرشان را نشان دهند، از سوی دیگر با شروع جنگ؛ هنرمند نیز خواه یا ناخواه، ناگزیر است زمین بازی دگرگون شده خود را ترک کند، آن هم زمینی که شاید هفتهها، ماهها و یا سالها برای ساخت آن زحمت کشیده و با برنامهریزی دقیق زیر ساخت آن را فراهم آورده، اما حالا اثرش در جهانی دگرگون شده، کمترین اشتراک را با محیط دارد. بطور مثال سینمای اجتماعی ایران که با محوریت مشکلات اقتصادی و فقر در حال تکاپو بود، با ورود به جنگ، با اینکه فقر و مشکلات معیشتی هنوز وجود دارند، اما در مقابل موضوعات و مصائب جنگ؛ مرگ یا زندگی، خیر و شر، تجاوز ظالم و حق مظلوم و… همه رنگ میبازند به این سبب هنرمند ناگزیر است به کلی ریلگذاری در حال توسعه خود را کنار بگذارد و به دنبال چیز دیگری باشد که هویت آن نیز هنوز بسیار پنهان و مبهم است. بنابراین هنرمند امروز در چهار راهی ایستاده، که از یک سو باید با رویکردش در مسیرهای رفته و گذشته خداحافظی کند، از یک سو مسیر پیش رویش کاملا در وحشت و دود اندوده است و نمیتواند چشمانداز قابل اتکا و اطمینانی از فردای خود، به مثابه محیط و جامعه داشته باشد، همچنین از یک سو احساس وظیفهاش در قبال اجتماعی که به او فشار میآورد و از طرفی تعهدش به هنر اصیل و راستین که سبب میشود در این چهارراه سخت به سکون، ایستایی و تامل برسد.
حفظ رسانه و جایگاه هنر
البته که دراین شرایط هم باز کورسویی کمرنگی از هنر در حال جست و خیز است، مهمترین دلیل فعالیت بخشهای هنری هر چند بدون مخاطب به این دلیل است که زیر ساختها دچار اختلال نشوند؛گالریها، سالنهای سینما و نمایش، صفحات فرهنگی و هنری رسانهها امروزه حاملهای ارتباطی مهم هستند، برای گذار و رسیدن به روزگاری که آتش وحشت، جنگ و خشونت پایان یابد. روزی که با تمام شدن خشونت، کار هنر و فرهنگ به صورت جدی و جریانساز آغار خواهد شد.
سینما و تجربه زیست در دنیاهای دور
همانند روزگاری که تاریخ سینما بعد از جنگ جهانی دوم شاهد بود، تمامی پتانسیلهای حبس شده از تاثر و تعمق، به یکباره در آثار هنری آزاد خواهند شد و هنر چرخش بی بدیلی را شاهد خواهد بود، و وارد مرحله جدیدی از دیالکتیک و گفتمان خواهدشد. همان طور که پس از انقلاب ۱۳۵۷ شاهد موج نوی سینمای ایران بودیم و بعد از هشت سال جنگ تحمیلی شاهد تولد سینمای جنگ با فیلمهای چون افعی، عقابها و… بودیم. امروز شاید سختترین کار هنرمندان ما این است که با درک مسیر تاریخ سینما درجهان، به شناختی عمیق درباره مختصات سینمای ایران برسند و بر اساس نیاز، مهمترین جریان را در تاریخ سینمای ایران رقم بزنند. یکی از وظایف مهم هنر سینما این است که با ابزار هنری تاریخ را چنان در تصاویر ثبت کند که با تاثیرگذاری و ایجاد فرهنگی نوین، دیگر شاهد تاریکی و جنگ در جهان نباشیم. سینما با قدرت فراگیری و قابل دسترس بودنش میتواند تجربههای نهفته و دستنیافته را برای هر کسی در هر نقطه از جهان بازآفرینی کند، چونانکه در آن زندگی کردهاند.
جنگ، وارونگی مسئولیت تا نقش پذیری اجتماعی
وقتی جنگ میشود، هیچ کس دیگر آدم سابق نیست، نه فقط با خود، بلکه نقش و مسئولیت انسان نیز در مقایسه با گذشته همه و همه تغییر میکنند.
با نگاهی کلی میتوان اذعان کرد که حقیقتا سینمای ایران در سالهای اخیر، در یک بنبست فکری و دور تسلسلی گیر افتاده بود. این اواخر شاهد ۴۰ درصد افت فروش سینمای کمدی بودیم که خیال میکردیم میتواند منجی سینماداران باشد. تلاش سیاستگزاران سینمایی خصوصا در انجمن سینمای جوان؛ برای ایجاد ژانرهای متنوع در سینما عمدتا سبب شده بود مسیر انحرافی غلبه ساختار بر محتوا پیش بیاید. به همین خاطر برای رهایی از این چرخه محبوس، شاهد بودیم که بحث اقتباس ادبی را به عنوان راهگشا و فرار از این تسلسل تشخیص دادند. عمده آثار اقتباسی نیز نمیتوانستند موفقیت مهمی کسب کنند، اثر شکست خورده نرگس آبیار سرآمد این نمونهها بود. نرگس آبیار نگاهی سلبریتی طور و مصنوعیت زده به رمانی داشت که از دل تاریخ برآمده بود. این اثر به جز اینکه به دلیل عبور از محدویتهای رسانهای خشم عدهای از مردم را برانگیخت، حتی عدم توجه مخاطب معمول و منتقدین را هم در پی نداشت. به همین شکل بیشتر اقتباسها با ناراضایتی نویسنده، همراه بوده و قادر نبودند به سینمای امروز ایران نفسی تازه دهند. در این میان سینمایی «پیر پسر» که اثری کاملا راضی کننده بود قربانی شرایط محکوم و محبوس سینمای امروز ایران شد. هرچند که «پیرپسر» اثری ارزشمند بود اما نمیتوان از آن به عنوان اثر جریان ساز یاد کرد. این اثر کاملا مبتنی بر مولفههای راستین کلاسیک و یک اقتباس درست از رمان «برادران کارامازوف» نوشته داستایوفسکی است. اثری که گویا نشان میداد حرکت سینمای بدنه ما در طول این سالها تا چه اندازه از تعریف کردن یک قصه درست و داستان ساختارمند منحرف است. با این حال این اثر در سومین روز نمایش خود قربانی اتفاقات اخیر شد، همان طور که در طول سه سال ممنوعیت و توقف این شکست را از سر گذرانده بود در ادامه با بسته شدن سینما، اتفاق تلخ دیگری را نیز تجربه کرد.
در جمع بندی باید گفت؛ برای هنرمندان سینما ساز آینده، دوره پیش رو زمان تعمق در شرایط است، نه ساخت اثر! روزگاری است که باید با مشاهده دقیق خود را به چالش بکشند، تعمق در تاریخ سینمای جهان، خصوصا آثار ماندگاری که پس از جنگ جهانی دوم خلق شدند مسیر درست را به آنها نشان خواهد داد. نه به مثابه تکرار، بلکه درک مختصات شباهتهای تکرار شوند که در آنها رنج عمیق انسان نهفته است.