مجید خواهی در گفتگو با صبا:
از همان روز اول آمادگی عکاسی داشتیم
ما از همان روز اول آمادگی عکاسی داشتیم منتها این مسئله از لحاظ ذهنی، چیز جدیدی بود. یعنی تجربه دیدن جنگ از نزدیک که بغل گوش خودمان در حال رخ دادن بود به نسبت اینکه در یک کشور دیگر باشد متفاوتتر بود.
مریم عظیمی– در روزهایی که آسمان تهران تاریک بود و صدای انفجارها خواب را از چشمها ربوده بود، گروهی بودند که برخلاف دستور پناه گرفتن، دل به خیابان زدند؛ عکاسان خبریای که با دوربینهایشان نهفقط تصویر گرفتند، که راوی روزهایی شدند که هنوز فرصت روایتشان نیامده است. جنگی دوازدهروزه بر ایران تحمیل شد و آنچه از آن باقی مانده، نهفقط ویرانی، بلکه تصاویری است که از خلال چشم و ذهن عکاسان بیرون آمده است. روزنامه صبا در این پرونده با مجید خواهی، عکاس خبرگزاری ایسنا درباره تجربه زیستهشان در میانه حملات موشکی گفتوگو کرده؛ درباره وظیفه، محدودیت، هراس و آن چیزی که تنها در لحظهای کوتاه از قاب دوربین عبور میکند و در تاریخ میماند.
آیا شما پیشتر تجربهای مشابه با این شرایط داشتید؟
مشابه این شرایط را در خارج از کشور تجربه نکردهام و در داخل کشور هم بیشتر شرایطی مانند آتشسوزی یا زلزله را تجربه کرده بودم.
این شرایط چه تفاوتهایی برای شما داشت و آیا برای چنین موقعیتی آماده بودید؟
ما از همان روز اول آمادگی عکاسی داشتیم منتها این مسئله از لحاظ ذهنی، چیز جدیدی بود. یعنی تجربه دیدن جنگ از نزدیک و جنگی که بغل گوش خودمان در حال رخ دادن بود به نسبت اینکه در یک کشور دیگر باشد کمی متفاوتتر بود.
آیا هنگام تهیه عکسها در قاببندیها و انتخابها احساس آزادی عمل کامل داشتید؟
نه، متأسفانه. یکی از معضلات این اتفاقی که افتاد، این بود که عکاسان خبری بعد از چند روز از شروع جنگ دیگر اجازه عکاسی و انتشار عکس را نداشتند و در این مدت ما بیشتر با تلاش و ممارست خودمان توانستیم یکسری عکس بگیریم، و آنگونه که باید همکاری نمیشد.
آیا این موضوع باعث نمیشود که در آینده، ما از یک آرشیو ضعیف از این روزها برخوردار شویم؟
بله متاسفانه همینطور است. جدای از این یکی از مسائلی که وجود داشت این بود که شهروندان عادی، با تلفنهای همراه فیلمبرداری و بعضا عکاسی میکردند و در شبکههای اجتماعی انتشار میدادند ولی عکاسهای خبری که نگاهشان متفاوت است و قاببندیهای متفاوتتری دارند، اجازه نداشتند و همین مسئله باعث میشد که به نوعی جا بمانیم. یعنی عکاس خبری که یک وظیفه تعریف شده و یک رسالتی دارد که از پیش به همه اینها فکر شده، نمیتوانست کارش را انجام دهد. اگرچه بر اساس شرایط امنیتی موجود عدم اجازه انتشار کاملا درست و بجا بود اما اینکه اجازه عکاسی کردن نمیدادند، بد بود. در این راستا حتی جلساتی با مسئولین امنیتی و ارگانهایی که مسئول بودند گذاشته شد و پیشنهاد کردیم که عکاسی کنیم و عکسها را به خودشان بدهیم که حداقل برای آینده بماند اما آنها نیز ملاحظات امنیتی خودشان را داشتند.
با توجه به اینکه بعد مهمی از کار عکاسان خبری، امر خبررسانی است، نگاه و روایتگری شخصیشان تا چه حد تاثیرگذار است چرا که این عکسها با نام عکاسش در تاریخ ثبت میشود؟
به هر حال پیشینه عکاس و نگاه شخصی او در کارش، مخصوصاً کار خبری ورود میکند. در واقع جدای از اینکه مسئله و رویدادی دارد اتفاق میافتد و باید ثبت بشود، این زاویه و ترکیببندی عکس است که نگاه عکاسان را از یکدیگر متمایز میسازد.
بین عکسهایی که در این روزها توسط شما گرفته شده، کدام عکس یا واقعهای که شاهدش بودید تاثیرگذارتر بود؟
در موقعیتی که منازل مسکونی مورد اصابت قرار میگرفت بر حسب شانس به یکی از این مناطق نزدیک بودیم و توانستیم در همان دقایق اولیه به محل برسیم و عکاسی کنیم. در میان آن عکسها، عکسی بود که از یک دختر بچه که عروسکی در بغل داشت و به همراه مادرش داشتند از محلی که مورد اصابت بیرون میآمدند. نکته جالب این عکس برای من این بود که در نگاه آن دختر بچه فقط ترس دیده میشد در حالی که برای من که بعد از لحظه اصابت رسیده بودم، استرس، اضطراب و آن شوک ناشی از واقعه وجود داشت ولی ندیدم که او اشک بریزد و گریه کند گویی فقط یک استرس معمولی داشت و این عکس برای خودم جالب بود.
به عنوان یک عکاس خبری، چه آرزویی برای آینده حرفهتان دارید؟
به عنوان یک عکاس خبری میخواهم بگویم که متاسفانه در ایران عکاسی خبری اصلاً تعریف نشده است و در واقع هیچ بروکراسی مشخصی وجود ندارد که تعیین کند شرح وظیفه عکاس خبری چیست. در حالی که اسم عکاس خبری، خود مشخص کننده این ماهیت است. برنامههایی که ما در طول سال پوشش میدهیم بعضاً از اهمیت چندانی به لحاظ خبری برخوردار نیستند به نوعی گویی همه به یکسری بنگاه روابط عمومی تبدیل شدهایم و نگاه دستوری در این زمینه سبب شده که ارزش عکاسی خبری پایین بیاید. عکسهایی که بعضاً هیچ موردی ندارند ولی متأسفانه به خاطر برخورد سلیقهای کنار گذاشته میشوند. حال در کنار این مطلب وقتی بحران یا برنامهای که ارزش خبری بالایی دارد پیش میآید و باز به ما اجازه عکاسی داده نمیشود سبب میشود که جامعه از بعدی که بدین وسیله باید از آن مطلع شود محروم بماند. مثلاً عکسهایی که از میدان ولیعصر و مردم عادی گرفتیم بازخورد زیادی داشت. شاید تا قبل از این عکسها، وقتی میگفتند که مردم عادی هم مورد حمله قرار گرفتهاند، عدهای باور نمیکردند چون آنها میگفتند که ما هدفمند میزنیم و مردم عادی را مورد اصابت قرار نمیدهیم و با اینکه پیش از این در غزه نیز ثابت شده بود، راجع به ایران میگفتند که اینطور نیست. به همین جهت همین عکسها باعث شد که مردم دروغ آنها را ببینند و بازخورد مثبتی گرفت و کمک کننده بود. در نهایت فکر میکنم که این مسئله نیازمند تدبیری است تا دست عکاسهای خبری برای پوشش این وقایع بازتر باشد و مسلما این امر به اتفاقهای بهتری ختم میشود و فکر میکنم این خواسته و آرزوی اکثریت عکاسان خبری است.