انسیه شاه حسینی در گفتگو با صبا:
دلم میخواهد این داستان در قالب سریال نیز ساخته شود
دلم میخواهد این داستان یکبار نیز در قالب سریال ساخته شود چراکه در سریال دست آدم در شخصیتپردازی و پرداختن به جزئیات بازتر است ولی در یک فیلم سینمایی، مجبورید بسیاری از این خاطرات را قلع و قمع کنید.
مریم عظیمی _ فیلم سینمایی «دست ناپیدا» به نویسندگی و کارگردانی انسیه شاه حسینی و تهیهکنندگی سیدسعید سیدزاده در بخش سینمایی هنر و تجربه به اکران در آمده و با موضوعی متفاوت در ژانر دفاع مقدس به ایثار و فداکاریهای زنان ایران در دوره هشت سال دفاع مقدس میپردازد. در این فیلم که تصویری کمتر دیده شده از دوران جنگ را ارائه میدهد بازیگرانی مانند معصومه بافنده، نسرین احمدخانی، اعظم سادات موسوی، زیبا عسکری و… به ایفای نقش میپردازند. در ادامه گپ و گفت خبرنگار صبا با کارگردان ساخت این فیلم را میخوانید.
ابتدا بفرمایید داستان فیلم تا چه اندازه بر اساس واقعیت نوشته شده است؟
داستان این فیلم بخشی از خاطرات خودم بود و من زمانی که خبرنگار بودم، بهصورت اتفاقی با این زنان آشنا شدم، مدتی با آنها بودم و همیشه، تمام وقت، ذهنم را به خودشان و داستانشان مشغول میکردند و همیشه دلم میخواست فرصتی پیش بیاید که دربارهشان رمانی بنویسم، یا فیلم و سریالی بسازم که بالاخره شرایطش فراهم و تبدیل به فیلم سینمایی شد. البته واقعا دلم میخواهد این داستان یکبار نیز در قالب سریال ساخته شود چراکه در سریال دست آدم در شخصیتپردازی و پرداختن به جزئیات بازتر است ولی در یک فیلم سینمایی، که باید مثلاً ۹۰ دقیقه هم باشد، مجبورید بسیاری از این خاطرات را قلع و قمع کنید. در نتیجه ممکن است کار حالتی شبیه به گزارش پیدا کند. با این حال، من تا آنجا که توانستم، تلاش کردم که کار شخصیتپردازی دراماتیکی داشته باشد که به دل بنشیند و در ذهن تماشاگر بماند.
یکسری تصاویر و قابها در فیلم وجود دارند که از طراحی ویژهای برخورداند، مثل صحنهای که رزمندهها زیر درخت هستند و سرم به دست دارند. لطفاً کمی درباره طراحی این صحنهها بفرمایید.
طراحی صحنه و لباس این فیلم را برای اولین بار خودم انجام دادم. چرا که پس از صحبت با عزیزانی که بسیار هم وارد هستند و جزو درجهیکها محسوب میشوند، احساس کردم به این موضوع خاص، به اندازهی خود من، از نظر تجربی، اشراف ندارند. بنابراین، حس کردم بهتر است بجای آنکه انقدر انرژی بگذارم و توضیح بدهم، خودم طراحی صحنه و لباس را بر عهده بگیرم. در این مسیر بیشتر از آن صحنهها و مسائلی که خودم دیده بودم بهره بردم مثلاً دیده بودم که سرم را به یک تانک سوخته آویزان کردهاند و صحنههای دیگری از این دست که در بیمارستانهای صحرایی زیاد دیده میشد و در ذهن و خاطراتم بود. یعنی چیزی به اسم طراحی از پیش و خلاقیت برای ساختن این صحنهها بهطور جداگانه نبود فقط سعی کردم این تصاویر و صحنهها را کمی نمایشی و سینماییتر کنم.
در مورد انتخاب بازیگران، بهخصوص در مورد بازیگر نقش اصلی بگویید.
من معمولاً در فیلمهایم از بازیگران بسیار حرفهای استفاده نمیکنم، مگر به ضرورت یعنی بیشتر از ۸۰ درصد بازیگرهای من، کسانی هستند که برای اولین بار جلوی دوربین میروند مثل تمام خانمهایی که در این کار حضور داشتند و به اصطلاح، هنرور بودند و هیچکدامشان از دل حرفه سینما نیامده بودند بلکه بیشترشان بچههای بسیجی منطقه بودند یا مثلاً کسانی که مادرش یا مادربزرگشان در جبهه به همین کارها مشغول بوده یعنی اکثراً از همان خانوادهها بودند و به همین دلیل فضا برایشان بسیار ملموس بود. برای انتخاب بازیگر اصلی نیز ترجیح من این بود که از چهرههای شناختهشده استفاده نکنم. چون وقتی برای چنین نقشهایی یک بازیگر معروف بیاوری تماشاگر باور نمیکند، چون بازیگر را میشناسد. به همین دلیل سعی کردم از بازیگرانی استفاده کنم که به آن شکل چهره نباشند اما توان بازیگری خوبی داشته باشند. از همین رو خانم بافنده که در چند فیلم به ایفای نقش پرداخته بود ولی آنقدر هم چهره شناخته شدهای نبود به نظرم انتخاب درستی آمد بخصوص که هنرمند خیلی خوبی هستند و سوابق خوبی نیز در زمینه بازیگری دارند.
در طول ساخت این فیلم با چه چالشهایی مواجه شدید؟
طبیعتا ما سختیهای زیاد داشتیم. مثلاً گرمای هوا واقعاً اذیت میکرد و یکسری مسائل مثل محدودیت بودجه هم بود اما من آن زنهای اصلی را دیده بودم و دیده بودم که با چه مشقت و ایثاری کار میکردند و گلایه نمیکردند آن هم در حالی که بعضیهایشان چکمه و حتی دستکش نداشتند حال آنکه ما برای فیلم به بازیگران چکمه پوشاندیم. این زنان گاهی بدون دستکش با وایتکس و با مواد شوینده کار میکردند و متاسفانه چون اوایل جنگ کسی دقت نداشت، لباسهای شیمیایی هم قاطی لباسهای معمولی میآمد و کسی اطلاعی نداشت و این عزیزان، بدون محافظ، بدون امکانات، با جانفشانی کار میکردند و پبرو همین امر بعدها خیلی از آنها به شهادت رسیدند. اما من به این علت که نمیخواستم فضا را تلخ کنم فقط اکتفا کردم به اینکه مثلاً استخوانهای شهدا که در بافت لباسها جا مانده دستان این زنان را خراش میدهد. روی همین حساب همیشه به خود میگفتم: خب، اینها که اینقدر سختی کشیدند، اینقدر رنج دیدند، شرایط غذایی و جای خواب مناسبی نداشتند و حالا که ما میخواهیم از آنان بگوییم پس باید در شرایط آنها زندگی کنیم بر همین اساس وقتی شخصاً به من خیلی سخت میگذشت سعی میکردم با همان ذهنیت زیاد با خودم سخت نگیرم و تحمل کنم.